ملکـــــــღــــه
🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 داستان زندگی من 🍃🍃🍂🍃
1⃣سلام منم خیلی دوس دارم داستان زندگیموبگم.دومین فرزندازخانواده ای ضعیف بدنیااومدم.زندگی خوبی نداشتیم ۶تابچه تویه اتاق۹متری همه همسن بودیم بافاصله کم.پدرم مردضعیفی بودوبی اراده ک بعدازیمدت معتادشدومیکشیدبامادرم همیشه دعواداشتن وسایلای خونه روتوسرهم میشکستن ماهم فقط نگاه میکردیم هرروزساکشوبرمیداشت ک قهرکنه ماهم باگریه نمیزاشتیم بره😔مادرم مریضی صرع داشت طی یه اتفای ک براش افتاده بودبه این مرضی دچارش
ده بودچندوقت یبارتشنج میکردوهمه دستپاچه میشدیم وگریه میکردیم اون زمانیم ک حالش خوب بودتوکوچه بازنای کوچه میشست حرف زدن ن بفکربچه بودن شوهریبارگربه مرغی ک خریده بودیموبردمادرم منوباشیلنگ زدهمسایه هااومدن نذاشتن که بیشترنزنه.بابدبختی بزرگ شدیم خواهرم موقع ازدواجش شدک مادرم ششمین فرزندشوبدنیااورد،ودیگه نذاشتن ابجیم بره مدرسه خیلی ناراحت بود😔منوابجیم بابدبختی بزرگش کردیم بچه رومیخوابوندیم مادرم توکوچه بودمیگفتیم گریه میکنه بچه رومیبردیم کوچه ک شیربده.خونه برامون کوچیک بودکم کم ناسازگاری میکردیم ک بلندشیم بفروشیم بابام راضی شدفروختیم رفتیم ی محله کمی بهتراونجابودک خاستگارای ابجیم زیادشدشوهرخاله م ک مدتهابودرفتوامدنداشتیم اومدن خاستگاری بابام راضی شدمادرمم راضی ولی ابجیم ناراضی بودنمیخاستش ابجیم عاشق یه پسرخاله دیگم بوداونم میمردبراابجیم خاله هام نذاشتن بهم برسن😭ابجیم عروسی کردرفت بعدیه مدت یه پسراورد. من دختربزرگ بودم الان.درسم تمام شدعروسی عموم بودلحظه شماری میکردم چون ی خاستگارداشتم دوست شوهرعمم قراربودمنوتوعروسی ببینه.عروسی شدمنودیدن پسندکردن ولی نذاشتن عمه م گفت بیچاره این پسرک میخادتوروبگیره حیف میشه من قیافم خوب بودولی ن انچنان مث خواهرام دخترباایمانی بودم محجب بودم ی تارموم بیرون نبودبهمین خاطرمسخره م میکردن.گذشت همه باهم کاری کردن ک اون پسرنیومدمن موندمودنیایی حسرت هرروزگریه هرروزگریه.هرکی میومدمیگفت فلانی زن گرفت اتیش میگرفتم فلانی نامزدیشه میمردم فلانی عقدشه نابودشدم اونم ازدستم رفت.اولین ضربه وضربه بدی بود.درس خوندم هرچندمیل ب درس نداشتم کنکوردادم همون سال اول دانشگاه نیمه دولتی شهرخودمون قبول شدم بادنیایی بدبختی ک بهم پول نمیدادن وضعیت مالیمون بدبودبابامم خسیسه مادرم همیشه پس اندازاشومیزاشت توکیفم بابام پول بلیط اتوبوسومیداددیگه نمیگفت این دختریه بیسکویت نمیخادگشنش نمیشه مادرم پولاشومیدادبهم.کتاب ازدوستام میگرفتم شهریه ازدوستام میگرفتم لباس درس حسابی نداشتم ابجیم لباساشومیدادمیپوشیدم بهم پول میداد.خلاصه همه کمک میکردن ک ازبابام نگیرم.حالادانشگاچ خبربودمن ازهمون اول یه دخترساده بایه دسته سیبیل چادری توفازهیچی نبودم رشته مم سخت بودبعدمدتی واحدامونمیتونستم پاس کنم برام خیلی سخت بودعربی.دوستام پاس میکردن بالامیرفتن من مشروط ودرجامیزدم اعتمادبنفس نداشتم تواین حین ابجیم ک ازمن کوچیکتربودیه عالمه خاستگاربراش اومدنامزدکردبه پسرعمه م.بعدیمدت من دیدم ک نامزدش سیگاردستش بودگفتم ب بابام بهم گفتن توحسودی ک این جلوترازتورفته😕ازمایش دادن مثبت بودومعتاد.بهم خوردچندوقت بعدبازهجوم خاستگاراشروع شدابجیم بی نهایت خوشگل بودو ناز.بزورمادرم ب فامیل مادرم رفت یه شوهربداخلاق تعصبی قبول کردرفت بازم من موندمو من..درس نمیخوندم روحیه م ضعیف شده بودفقط دانشگامیرفتم ک نگن درسشوول کردداداشم ازمن۲سال کوچیکتربوددنیایی عذاب بهمون دادبابام براش ماشین خریدهرشب یه عده لات ولوت روسوارمیکردمیرفت۳روزبعدش میومدتواین حین دنیاروزیرورومیکردیم خبری نبودمیومدمیگفت رفتم تفریح.هرچی بودبرااون بودفقط ضررمیزدیمدت افتادتوکارمشروب خیلی ضررزدبرادوستاش میدادمیبردن بدون یریال سودیه ماشینوازش گرفتن دادنش پارکینگ دیگه دنبالش نرفت همونجاموند.هروزم عاشق میشدبایدمیرفتیم خاستگاری هیچکسم جواب نمیدابهش.یمدت مرغ فروشی زدکلی ضرربایه عالمه مرغ فاسدبرامون موند.ازهمسایه هایقدیممون ازیه دخترخوشش اومدنامزدش کردیم براش خانواده ماتاحدودی مذهبی ولی اوناخیلی فرق داشتن کم کم مادردختره ساز ناسازگاریشوکوک کردوگفت نمیدم بعد۴ماه بهم خورد.ازابجی دوستش خوشش اومدرفتن خاستگاری بازم نامزدکردن خانواده ماساکت اینااهل دعواوجنگ بازبون حرف میزدی نمیفهمیدن فقط دعواتفنگ قمه زناشونم زورمیگفتن بهش گفتیم نگیربدردتونمیخوره گفت ن همینومیخام روزعقدش نمیزاشتن دست زنشوبگیره خلاصه واردشدن عروس مصادف شدباسیاه بختی هممون بابام وسیله هاشوگرفت طلاهاشوگرفت همه چی کامل قسطی کردبراش منم کارکرده بودم همه پولامودادم براش فرشاشوگرفت.دست زنشوگرفت رفتن مشهدماه عسل اومدن جشن براش گرفتیم ازفرداش ناسازگاری دعواشروع شدقهرمیکردباباش میومدتوکوچه ابرومونومیبرددخترشومیبردداداشم میومدگریه میکردمن بدون اون میمیرم بابام میرفت بازمیاوردش این زندگی داداش من شده بودبچه م نمیخاست قایمکی قرص میخوردب داداشم گفتیم گفت شمادروغ میگین تاقرصو
ملکـــــــღــــه
🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 یک عدد خوشبخت 😍😍😍😍 🍃🍃🍂🍃
#پس_انداز
سلام به یاس عزیزم و همه ی دوستای نازنینم ❤️در مورد پس انداز میخواستم بگم.من ۱۸سالمه و سه ساله که متاهلم.هنوز همسرم شغل نداره و سرباز هستن با این حال هیچ موقع نه کمبود مالی نه کمبود محبت و عشق و علاقه ...نداشتم.نمیگم زندگیم خیلی رویایی و بدون مشکله نه..فقط خداراشکر تا الان من کوچکترین کمبود محبت و علاقه ای نه از طرف همسرم و نه از طرف خانواده همسری ندیدم.هر چی بوده بهم عشق و علاقه بوده.ما زیر سایه پدرشوهرم بهم رسیدیم عاشق بودبم پدر شوهر عزیزم یا بهتر بگم پدر جانم(که واقعا حق پدری به گردنم داره)همه جوووره ساپورتمون کرده و همیشه هم میگه تا اخر عمرم حتی اگه دوتاتونم شاغل بشین بازم من وظیفمه این کارا.توی این سه سال بهترینهارو برام خریدن بهترینا رو پوشیدم هر ماه ۴ ۵ بار میریم بیرون غذا میخوریم و اصلا نمیدونم چطور میشه که هییچ موقع کم نداریم خدا به پول پدر شوهرم به خاطر دل مهربونش و دست و دل بازیش و کمک کردن به اطرافیانش(خیلی خیّره ریا نباشه البته😂)
خیلی برکت میده.هر ماه هم پول خرجی میده هم کرایه خونمونو هم اول ماه هر چی برای خونم نیاز باشه خودش میخره میاره(برنجو شوینده و حبوبات و...روز مرگی) ولیییی😍
اول ماه که میخواد پول بریزه به کارت همسری همیشه میگه اول برو به کارت دخترم۱۵۰تومن بزن بعد به کارت خودت پول بزن(این جدا از پول خرجی خونس.همیشه هم ازم میپرسه که پسرم ریخت پولو بهت؟؟نگرفت ازت که😂😂) و خلاصه که با حمایت پدر شوهرم این پول پس اندازه همیشه هست و اقای همسر هم نمیتونه دست بزنه بهش چون پدر جان باهاش دعوا میکنه😂😂(داخل پرانتز اینم بگم همیشه وقتی پیامای کانالو چک میکنم و مشکلات دوستان رو میخونم از ته دلم همیشه ارزومیکنم مشکل همه حل بشه و دعا میکم برای دونه دونشون.دوستون دارم😍😘❤️)
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
❣️احترام به همسر مهمترین
راز بقای یک رابطه است و
خیلی ها به سادگی از کنارش عبور
کرده و نادیده اش می گیرند !
یادتان باشد که هر چقدر حرمت
همسرتان را نگهدارید، احساس خوب
و عاشقانه او را نسبت به خود
بیشتر خواهید کرد و به این واسطه
قطعا رابطه زیباتری را هم با او
تجربه خواهید نمود 👌👌
🎙#دڪتر_انوشه
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
❤️❤️ #بازی_سرنوشت باهم صبحانه خوردیم مامان و خواهرام اومدند بهم سر زدند خودمو خوشحال و سر حال گر
گفتم نمیشه کاری که نداره همیشه توی خونست مگه میشه کنارش نباشم
وقتی مادرم واسه ی اولین بار بعد از عروسیم دعوتم کرد گفت سهیلا چرا انقدر زرد شدی مادر
گفتم چیزیم نیست
ولی چیزیم بود
عذاب میکشیدم
خسته شده بودم
همین که میرفتم پایین مینشستم متین صدام میکرد ثریا خانوم بیا بالا
اگه نمیرفتم میومد دستمو میگرفت میبرد بالا
وقتی عصبی میشد ناخوداگاه دستمو فشار میداد
زمان اولین قاعدگیم رسیده بود
نمیدونستم چه طور باید بهش بفهمونم تو دوران پریود نباید باهام رابطه داشته باشه
البته میدونستم از خون متنفره و اگه ببینه خودش نمیاد طرفم
ولی میترسیدم ازم بیزار بشه
به مادرش گفتم
گفت بهش بگو تو هر ماه چند روز نباید بیاد پیشت براش یه چیزی سر هم کن میفهمه درکت میکنه
نشستم کنارش و براش توضیح دادم
گفتم متین جان خانوما تو هر ماه چند روز یه مشکلی دارند که مردا نباید باهاشون رابطه برقرار کنند
چه مشکلی؟
یه بیماریه
فقط تو این بیماری و داری؟
نه همه ی خانوما دارند
اصلا نباید بهت نزدیک بشم؟
چرا میتونی کنارم باشی اما نباید کار دیگه ایی بکنیم
تو چشمام نگاه میکرد
خیلی معصومانه
منم نگاش میکردم
حس میکردم فهمیده چی گفتم
واسه ی همین گفت خب پس هر وقت خوب شدی خودت بهم بگو
گفتم باشه عزیزم
شاید نتونست همه چیز و کامل در این مورد بفهمه ولی تا حدی که نیاز بود متوجه شد
ولی هنوز نمیدونست تو این دوران نباید نماز بخونم چون طبق عادت همیشگی موقع اذون که میشد
میگفت ثریاخانوم پاشو نماز بخون و من بلند میشدم براش ادا ی نماز خوندن و در میاوردم
همیشه واسه ی خانواده ش پز میداد که باید از ثریا خانوم یاد بگیرین که همیشه نماز میخونه
و مادرش اینا میگفتن خب همه که نمیتونن به خوبی ثریا باشند
دوستشون داشتم شاید انقدر که خانواده ی متین بهم توجه میکردند هیچ وقت خانواده م بهم توجه نکرده بودند
هنوز 2ماه از عروسیم نگذشته بود که فهمیدم بار دارم
وقتی به مادر شوهرم گفتم که عادت ماهیانه م عقب افتاده رنگشو باخت و نشست رو مبلی که کنارش بود
گفت یعنی ممکنه بار دار باشی؟
گفتم نمیدونم شاید
عصر همون روز منو برد ازمایش خون
و چند روز بعد فهمیدم بار دارم
گفت فعلا چیزی به متین نگو
گفتم چرا
گفت میترسم بچه سالم نباشه
گفتم خب چرا نباید سالم باشه
گفت خب شاید مثل متین باشه
گفتم خب متین تو تصادف اینجوری شده ربطی به ژنش نداره
گفت نه متین مادر زاد اینجوری بوده
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
#ایده
سلام یاسی جون میخواستم از اون خانم که گفته بودن وقتی چیزی گم کردین صد مرتبه سوره تین رو بخونین تشکر کنم .من چند وقت پیش امتحان گواهینامه رانندگی داشتم جلسه اول رد شدم در راه برگشت که پیاده تا خونه اومدم وقتی رسیدم دیدیم همه مدارک مربوط به گواهینامه که همرام بود نیستشون .یکی دو تا مغازه رفته بودم و کل مسیرو چند بار گشتم نبود که نبود.زنگزدم به اموزشگاه گفت که هیچی اگه مدارک پیدا نشه باید کل پروسه رو دوباره بگذرونی من اینقدر گریه کردم با اینکه امیدی نداشتم ولی صد بار سوره تین رو خوندم .روز بعدش رفتماموزشگاه ببینم چکار باید بکنم در کمال تعجب دیدیم که مدیر آموزشگاه گفت یکی دیروز اینو پیدا کرده اورده برای من چون آموزشگاه تو مسیرم بود.اونجا بود که فهمیدم واقعا معجزه خوندن سوره تین بوده😍
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
#کنترل_مادرانه
سلام یاس جانم امیدوارم همیشه خوب باشی😙توکانال درباره رفتاره هاے دوران کودکے اعضاخوندم باهاشون بدرفتارے شده یادشون مونده خواستم بگم مادرهربچه بایدرفت آمدبچه اشوکنترول کنه که طرف(خاله.عمه.زن عمو.زن دایی.....) اذیت نشه مثلاًمن باخانواده همسرم زندگے میکنم خواهرشوهرم هم بامازندگے میکنه بچه اش هم سن بچه منه هروقت هرساعت دلش بخوادمیادمیره چه ۷صبح باشه چه ۱۲شب خلاصه چندباربه مامانش تذکردادم امافایده نداشت فقط پشت سرم حرف بدزدن یاگفتن خونه بابامونه ناراحتے برواگه موقعیت داشتم میرفتم اما😔حالامن مجبورمیشم هروقت اذیت میکنه ازخونم بیرونش کنم خودمم ناراحت میشم اماچاراے ندارم دوستشم دارم میدونم توذهنش میمانه توروخدایکم رعایت حال دیگرانم بکنیم
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88