eitaa logo
ملکـــــــღــــه
14.6هزار دنبال‌کننده
16هزار عکس
4.2هزار ویدیو
7 فایل
انَّ مَعَ العُسرِیُسرا💚 اینجا دورهمی خانوماس🥰 تجربیات خاطرات و درددلاتون و سوالاتتون رو به آیدی زیر بفرستید @Yass_malake لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88 رزوتبلیغات https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 همسرونه سرد سلام یاس عزیز و دوست داشتنی تو این کانال صحبتهای خانمهایی رو خوندم که از بی محبتی و سردی شوهرشون گله داشتند میخواستم بگم خدا رو شاکر باشید پس من چی بگم که علاوه بر بی محبت و بی عاطفه بودن فوق العاده عصبی و بد دهنه و دست بزن هم داره ومن همیشه باید اوضاع رو طوری کنترل کنم آقا عصبی نشه چون وقتی عصبی میشه ازش میترسم این آدم فقط به آدم ترس میده فوق العاده بدبین هم هست نسبت به همه چیز و همه کس شک و بدبینی داره به نظر من اینطور آدما فقط به آدم ترس میدن تو رو به خدا قبل ازدواج خوب تحقیق کنید و اگر اوایل ازدواج فعمیدید تا تکلیفتون باهاش روشن نشده بچه دار نشید نه مثل من که از سر بی پناهی و خودخواهیم(چون فوق العاده تنها بودم) دو تا بچه رو هم تو این جهنم زندگی سوزوندم 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ملکـــــــღــــه
#آرامش -من اگه یک سال سختی رو به جون خریدم,فقط به دو دلیل بود. اول,باید میفهمیدم اون کسی که پشت پ
ازشون متنفرم زندگی میکردم تا حقیقت رو بفهمم و تو نامرد انقدر زود برام جایگزین پیدا کردی. من شبا از زور بغض نمی خوابیدم اما تو، تو آ.... معشوقه ات شب رو صبح میکردی من پناه رو بغل میکردم و زار میزدم و تو توی لذت غرق میشدی. الان از چی طلبکاری؟از کی طلبکاری؟تو این یه سال زندگی برای اونی که جهنم شده بود من بودم,تو که به عشق و حالت می رسیدی. اونی که هر روز قلبش می شکست من بودم و اونی که راحت فراموش کرد تو بودی...تو بودی..تو بودی. تو لعنتی جایگزینم کردی. چشمام مثل یک چشمه,پر شده و قصد پایان یافتن نداشت. من تو این یک سال کمرم شکسته بود. من پیر شده بودم و این آقا به راحتی زندگیش رو کرده و حالا از من طلبکار بود؟؟وقتی چشمم به چشم های نافذش افتاد رو برگردوندم که با پوزخند گفت: -مسخره است,خیلی مسخره است. کسی که با فکر خیانت زندگی میکرد من بودم،کسی که با فکر خیانت مغزش مثل موریانه خورده میشد من بودم و حالا تو فکر میکنی فقط خودت اذیت شدی؟ افسار اشک هام رو رها کردم و هق زدم: -تو یه ظالمی که به راحتی جایگزین میکنی. دست به کمر ایستاد و با دیوانگی گفت: -چی کار باید میکردم؟چی کار باید میکردم وقتی گفته بودی من رو نمیخوای و زندگی با من اذیتت میکنه؟چی کار باید میکردم وقتی حتی حاضر نشدی مقابلم یه توضیح بدی....منِ لعنتی باید چی کار میکردم؟ بینی ام رو بالا کشیدم و با بغض گفتم: -افتادی دنبالم؟اومدی بپرسی چرا؟محض رضای خدا حامی یه بار اومدی؟ تند موهای روی پیشونیش رو کناری زد و با حرص گفت: -تو قانون ها رو شکسته بودی,تو همه چیزو خراب کرده بودی من از کجا باید به این موضوع شک میکردم؟من باید چی کار میکردم واست؟از چی شاکی ای؟ قلبم درد می کرد و من ناله سر دادم: -تو فراموشم کردی,تو لعنتی منو فراموش کردی. تو منوج.. جمله ام کامل نشد چون عصیانگر نگاهم کرد صبرش لبریز شد و نعره زد: -تو تک تک قانون های لعنتیو شکونده بودی و من مثل احمق ها بازم دیوانه وار میخواستمت. تو از من گذشته بودی و من نمیتونستم عطرت رو فراموش کنم,پس دهنتو ببند و انقدر از فراموش کردن حرف نزن چون تو حتی یه لحظه,حتی یه لحظه هم جای من نبودی! سکوت کردم...چی گفت؟؟؟ وقتی متوجه سکوت و بهتم شد‌ نفس های بلندی کشید و مثل یک حیوون وحشی سمتم حمله کرد و لحظه بعد سرشونه هام رو گرفت و من رو با وحشی گری مثل یک عروسک پارچه ای از روی زمین بلند کرد و محکم به دیوار کوبید و مقابل صورتم خروشید: -و می دونی چه بلایی سر من آوردی؟میدونی چی کار کردی؟میدونی من چه جهنمی از سر گذروندم؟می دونی من یک ساله هر شب به ماه خیره میشم و با فکر تو لعنتی شب رو صبح می کنم و خودم رو توی سیگار خفه می کنم که بوی تنت از یادم بره؟می دونی حتی یک بار هم با اون بلای لعنتی نتونستم آروم بگیرم؟می دونی صدای خنده ات نمی ذاشت نزدیکش بشم؟آره تو رابطه بودم اما حتی یک بار هم نتونستم اجازه بدم کنارم بخوابه چون هر حرکتش باعث می شد توهم بزنم که تو تو ب....ی و ..... آره تو رابطه ام اما حتی یک بار نتونستم درست لمسش کنم چون مغزم همش تصویر ب....دنت رو برام تداعی می کرد و من یک دیوونه افسار گسیخته می شدم. آره اون هست,اما تو نیستی آرامش. خشکم زد...نفس بریدم و مثل یک مرده متحرک,با چشم های درشت نگاهش کردم که با درد خروشید: -یه جوری رخنه کرده بودی تو مغزم که هیچ جوره از ذهنم پاک نمی شد من کنار تو آرامش‌ داشتم اما بدون تو فقط یه حامی شوب بودم,درد تو دنیام رو ترکونده بود چون من هر حرکت بلا رو با تو مقایسه می کردم. چون موهاش می بست ولی شبیه تو نمی شد باز می کرد و من فر موهات مغزم رو به زنجیر می کشید چون حتی مثل تو نمیتونست بخنده,چون مثل تو نفس نمیکشید.چون مثل تو نمی تونست آرومم کنه,چون زیباییش دهن همه رو می بست اما آون فر موهات اجازه نمی داد هیچ چیزی به چشمم بیاد هر جا رفتم بود اما هیچ اثری توی زندگیم نداشت و تو نبودت زندگیم رو کن فیکون کرده بود. حتی حس حضورت می تونست من رو آروم کنه اما وجود اون نمی تونست من رو رام کنه. متوجه نبود,فریاد میزد من رو به دیوار می کوبید اما من مرده بودم... تک تک جمله هاش آوار شده بود روی سرم. کوهستان چشم هاش رو به شب چشم هام گره زد و نفسش رو عمدا توی صورتم رها کرد و نفسم رو نفس کشید و با حالتی که اوج جنون زدگیش بود و مالکیت از نگاهش تابیده می شد نگاهم کرد و غرید: -مگه توی این چشمای لعنتیت چی داری که انقدر من رو داره اذیت می کنه؟تو لعنتی مگه چی داری که این فاصله داره من رو مریض می کنه؟تو مگه چه جوری نفس می کشی که من وحشی رو آروم می کنی؟تو مگه چی هستی آرامش‌ که نفسمم با دیدنت بند میاد؟چی هستی که هر چقدرم سرم شلوغ شد جای خالیت رو هیچی نتونست پر کنه و زندگیم رو خالی کرد؟جای خالیت خار شد و توی چشمم رفت؟ ادامه دارد ... ❤️❤️
🍃🍃🍃🍃🍂🍃 نذر 🍃🍂🍃
ملکـــــــღــــه
🍃🍃🍃🍃🍂🍃 نذر 🍃🍂🍃
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 📖داستان کوتاه 🔴نذر قسمت اول همسایه‌ها به مادرم می گفتند، ننه قیصرِ عباس؛ قیصر برادر بزرگترم بود که چند سال پیش عمر ش رو داد به خدا یک سال بعد هم پدرِ سکته زده ، دوباره از غصه سکته کرد و مردو ننه قیصر موند و عباس ناخلفش کهِ فارغ از مسئولیت همیشه دنبال عیش ونوش بود. به ناچار روز میرفتم حجره و شب ها عشرتکده اشرف و پاتیل برمی گشتم خونه غیر شب جمعه و خود جمعه ها که همیشه مهمون داشتیم . معمولا شب جمعه ها همه خیرات میدن اما ننه غذا می پخت برای شعبون و چند تا خونه نشون کرده دیگه؛ و میداد به من که ببرم، سفارش هم می کرد - ننه جون یه وقت نگی فاتحه ست بگو نذره اونا خودشون هم خدا بیامرز میگن هم فاتحه می فرستند من که به این چیزا اعتقادی نداشتم یه بار به شوخی گفتم - ننه این وسط چی به ما می ماسه؟ عاشقانه یه نگاهی به قد و بالای من انداخت و گفت می بینی حالا چی می ماسه!! یه چهارشنبه آخر شب که مست بودم تو گذر به پست حسن حلیمی خوردم که کیسه ایی هم دستش بود، پسر بدی نبود ؛ باهاش دمخور نبودم فقط گاهی به هم تیکه می اومدیم مستانه بهش گفتم: از ما بهترون این چیه دستت ؟ جواب داد:خرما خریدم فردا شب جمعه خیرات بدم برا آقام فاتحه بخونن - فاتحه چی می خونن؟ - فاتحه همونه که تو بلد نیستی - درسته حالا بگو ببینم معنیش چیه جون تو حوصله عربی ندارم معنیش رو که گفت جواب دادم این که حرفی یا دعایی برای اموات نزده ، همش واسه زنده هاست که تو هم اهلش نیستی خرمارو یه جا بده شعبون که وضعش خوب نیست آقا تو دعا کنه با کنایه گفت: اون کوره رو به اندازه کافی بعضی‌ها که چشم به دختر خوشگل ش دارند می برن براش - دخترش کیه؟ -یعنی تو نمی شناسی؟ آفاق همون که صد تا خاطر خواه داره، و به هیشکی پا نداده با این حرف انگار یکی یه چک زد تو گوشم مستی ازسرم پرید،با عصبانیت حسن حلیمی رو چسبوندم سینه دیوار و گفتم: من تا حالا یه بارم ندیدمش ولی به اسم عباس قسم یه بار دیگه پشت سر دختر مردم غیبت کنی دندوناتو می ریزم تو حلقت . زد تخت سینم ولو شدم زمین حال بلند شدن نداشتم یه نگاه حقیرانه بهم کرد وگفت:هرری تو برو دهنتو آب بکش که بوی گند میده و رفت غروب پنجشنبه که رسید به ننه که روی تخت مشغول غذا ریختن بود با اخم گفتم: - ننه من دیگه در خونه کسی نذری نمی برم، مایه حرفه - نمیشه مادر، یه قسمت از نذر اینه که توببری وگرنه قبول نمیشه روی دو زانو ایستادم و دستشو بوسیدم - ننه تورو روح داداش و آقا جون بگو نذرت واسه چیه؟ اشک کنج چشمای معصومش جمع شد وبا گوشه چارقدش پاک کرد و جواب داد: 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 📖داستان کوتاه 🔴نذر قسمت اول همسایه‌ها به مادرم می گفتند، ننه قیصرِ عباس؛ قیصر برادر
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 ️ 📖داستان کوتاه 🔴نذر قسمت دوم - این نذر نیست یه عهده، وقتی قیصر و آقات از دنیا رفتند عهد کردم تا زنده ام کاری کنم که مردم از اونها به نیکی یاد کنند. - خوب این وسط من چیکارم، بده یکی دیگه ببره - نمیشه، تورو بیمه ابوالفضل کردم تا زمانی که خودت ببری و از خدا خواستم که یه روز دلتو بلرزونه واهل بشی. دوباره دو تا دستهاشو تند تند ماچ کردم و گفتم: - الهی عباس فدات ننه من که رام رام توام تو دعا کن زمین نلرزه ، آخه تو کی شنیدی عباس شر شده یا به ناموس کسی نیگا کرده که عرش خدا بلرزه. فرق سرمو بوسید و گفت: میدونم تو همیشه منو یاد جوونی های آقات میندازی حالا پاشو اینارو ببر -- چشم ننه قیصر خونه شعبون از همه دورتر بود و آخرین منزل ، کلون درو که زدم مثه همیشه زود نیومد شعبون با اینکه چشم نداشت اما قدم به قدم متر خونش رو حفظ بود و خودشو تندی می رسوند دم در غذا رو می گرفت و جلدی ظرفاشو پس می آورد یه خورده این پا اون پا کردم که یهو در وا شد و یه دختر با چادر سفیدِ گل منگولی دندون به دهن درو وا کرد سرمو انداختم پائین وپرسیدم: ببخشید شعبون خان خودش نیست؟ - آقام مریض شده مادرمم دستش بند بود. یاد حرف حسن حلیمی افتادم واینکه یه نظر که حلاله سرمو بالا گرفتم که کاسه رو بدم دستشو دراز کرد که بگیره چادرش وا شد چشم به چشم شدیم در جا خشکم زد ،قرص قمر ، ابرو کمونی چشماش عین شراب سرخوشم کرد زانو هام سست شد، به تته پته افتادم -- من عباس، نذر ننه همش ماسید حالمو فهمید نتونست نخنده که چال لپشو نبینم گفت: دیدمتون عباس آقا چند دفعه اومدم حجرتون خرید توجه نکردید نجیب و سر بزیر مثه داداش قیصرتون هستید -- عیبی نداره با ننه قیصر عباس خدمت برسم ، یعنی واسه عیادت؟ باچادر نیم رخشو پرده کشید و گفت نه خوشحال میشم و رفت پشت به در شدم ، پهنای دو دستم رو کشیدم رو صورتم و تودل نجوا کردم کجایی ننه که ببینی خدا دل عباستو لرزوند و به عهد ونذرت رسیدی پایان مصطفی طهرانی 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
#آرامش ازشون متنفرم زندگی میکردم تا حقیقت رو بفهمم و تو نامرد انقدر زود برام جایگزین پیدا کردی. م
تو چی هستی که بدون تو انگار دنیای من خالی شده بود,تو چه بلایی سر من آوردی که شدم یه درد و درمانم شد تن تو؟به چشم های من نگاه کن,من هر بار که نگات کردم,چشمای وحشیت تیکه پاره ام کرد اما هیچ وقت نمیتونه کسی منو بخونه آرامش,این غرور لعنتی اجازه نداد بهت بگم کاری دادی دستم آرامش,موهات و اون صدای خنده ات کار دستم داد و زندگیم رو جهنم کرد. باختم....واقعا باختم. پیروز این میدون شد..من مغلوبش شدم. نگفت دلم تنگ شده,نگفت دوست دارم اما من رو زیر جمله هاش ترور کرد. خم شد,مقابل لب هام,نفس عمیقی از نفسم گرفت و با عتاب و جنون گفت: -بخاطر ذره ذره زجری که بخاطر دوری از نفسات کشیدم,نابودش میکنم...سر از تن این حرومزاده جدا میکنم. و من رو رها کرد و ازم جدا شد و با قدم های بلندی سمت خروجی حرکت کرد و من,مثل یک اغما زده تازه از هپروت بیرون اومدم. مغزم رو جمع و جور کردم,قلب ترک خورده ام رو در دست گرفتم و با صدای بلندی جیغ کشیدم: -حااااااامی. و با تموم قدرتم سمتش دویدم. دیوانه وار و مجنون وار‌خودم رو به دستگیره چسبوندم و سد راهش شدم و با گریه گفتم: -کجا میری؟چی فکر کردی با خودت؟منو تنها میذاری کجا میری؟باشه باشه...تو بردی,تو بردی حامی اما جایی نرو. اشک هام از روی گونه هام سر میخوردن و من با عجز و تمنا گفتم: -دلم رو پیشت جا گذاشتم حامی,من نابود شدم تورو خدا نرو‌دیگه طاقت نداشتنت رو ندارم, اینجوری نرو..ولم نکن. از زور حرص میلرزید و با عصیان گفت: -برو کنار آرامش,از سر راهم برو کنار.. من با التماس,همون طور که چشمام بی وقفه میبارید گفتم: -گفتم که قبوله,تو بردی حامی,فقط نرو..بفهمم, تورو خدا منو بفهم. بفهم که نیاز دارم بهت حامی...بهت نیاز دارم. و مقابل چشم های درنده و سردش,از در فاصله گرفتم,دستم رو بلند کردم و روی سینه اش گذاشتم و با هق هق گفتم: -بردی حامی,نرو..من,هنوز دوست دارمت. پیروز این میدون شدی. من واقعا عاشقش بودم و دیگه طاقت از دست دادن نداشتم,روی پاشنه پام بلند شدم,دستام رو تکونی دادم و دور گردنش .... کردم,چشم در چشمش شدم و مقابل لب هاش با قطره اشکی که چکید و دلی که پر شده بود لب زدم: -تورو نمیدونم,ولی من دلم دوباره عاشقی میخواد حامی. من دلم تورو میخواد. فقط نرو و بعد یه سال منو به امنیت آ... بکش. و بعد تشنه,منتظر و آشوب .... گذاشتم و از ...همسرم و پدر دخترم رو بعد از یک سال با عشقی که درون قلبم زندانی کرده..برای لحظاتی مکث کرد اما دستاش, دستای قدرتمندش .... گره خورد,سنجاق شدم به سینه اش و ........بعد از مدت ها فراق,به وصال رسیدیم. نفس کم اورده و با مشقت ا....... لب هام گزگز میکرد و این دردخیلی دلچسب بود. طعمش هنوز روی ....بود که به تندی و کلافگی با ناز گفتم: -من واسه تو به ... میفتم حامی,فقط تو خم شد و جنون آميز,دم عمیقی از نفسام گرفت. چشماش رو بست و با حالت خاصی گفت: -نبودی و نفس کشیدن سخت شده بود. دست روی گونه اش گذاشتم و با لبخند گفتم: -نبودنم مگه چیه حامی؟ کشیده شد....دست هاش مثل پیچیک دور تن رنجورم پیچیده شد. سر روی سینه اش گذاشتم و کنار گوشم با لحنی که باعث مرگ قلبم شد و مملو از مالکیت بود با عصیان لب زد: -نبودنت,فقط نبودن و تو نیست لعنتی,نبودن خیلی چیزاس. و من مات این احساس ناب شدم... ** -تبش اومد یاپین؟ پارسا با گیجی نگاهم میکرد اما با اکرام گفت: -بله,دکتر گفت حالش خوبه. نتیجه آزمایششم از بیمارستان زنگ زدن گفتن خداروشکر خوبه. مشکلی نداره. میدونستم از دیدن من و حامی در کنار هم تعجب کرده. لبخندی زدم و دست دراز کردم پناه رو از روی تخت بلند کردم و در آغوشم گرفتم. دمای بدنش خیلی پایین تر اومده بود و اون سرخی آزار دهنده رو نداشت. با تاب و شور صورتیش,در آغوشم آروم گرفته بود. پیشونیش رو بوسیدم و سر بلند کردم و با لبخند گفتم: -کسی که توی عمارت متوجه نشد؟ کاملا مشخص بود گیج شده اما گفت: -نه,قبل از اینکه به عمارت برسم رییس زنگ زدن. خوبه ای زمزمه کردم و پناه رو تکون دادم. تا اون نفوذی رو پیدا نمیکردیم,نباید اجازه میدادیم کسی از اعضای عمارت متوجه بشه بنابراین قبل از اینکه پارسا بتونه پناهو به عمارت برسونه,حامی تماس گرفته بود و گفته بود پناه رو به ویلای کردان که هیچکس ازش خبری نداشت,ببره. وقتی نگاه خیره و گیجش رو دیدم,نخودی خندیدم و گفتم: _ای جی پایینه توضیح میده برات. ادامه دارد ... ❤️❤️
💚✨زیارت عاشورا✨💚 🌺«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رسُولِ اللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ، وَابْنَ سَیِّدِ الْوَصِیّینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ الْعالَمینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَ اللهِ وَابْنَ ثارِهِ، وَالْوِتْرَ الْمَوْتُورَ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنآئِکَ، عَلَیْکُمْ مِنّى جَمیعاً سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ، یا اَباعَبْدِاللهِ لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِیَّةُ، وَجَلَّتْ وَعَظُمَتِ الْمُصیبَةُ بِکَ عَلَیْنا وَعَلى جَمیعِ اَهْلِ الاِْسْلامِ، وَجَلَّتْ وَعَظُمَتْ مُصیبَتُکَ فِى السَّمواتِ، عَلى جَمیعِ اَهْلِ السَّمواتِ، فَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً اَسَّسَتْ اَساسَ الظُّلْمِ وَالْجَوْرِ عَلَیْکُمْ اَهْلَ الْبَیْتِ، وَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً دَفَعَتْکُمْ عَنْ مَقامِکُمْ، وَاَزالَتْکُمْ عَنْ مَراتِبِکُمُ الَّتى رَتَّبَکُمُ اللهُ فیها، وَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً قَتَلَتْکُمْ، وَلَعَنَ اللهُ الْمُمَهِّدینَ لَهُمْ بِالتَّمْکینِ مِنْ قِتالِکُمْ، بَرِئْتُ اِلَى اللهِ وَاِلَیْکُمْ مِنْهُمْ، وَمِنْ اَشْیاعِهِمْ وَاَتْباعِهِمْ وَاَوْلِیآئِهِم، یا اَباعَبْدِاللهِ اِنّى سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ، وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ اِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ، وَلَعَنَ اللهُ آلَ زِیاد وَآلَ مَرْوانَ، وَلَعَنَ اللهُ بَنى اُمَیَّةَ قاطِبَةً، وَلَعَنَ اللهُ ابْنَ مَرْجانَةَ، وَلَعَنَ اللهُ عُمَرَ بْنَ سَعْد، وَلَعَنَ اللهُ شِمْراً، وَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً اَسْرَجَتْ وَاَلْجَمَتْ وَتَنَقَّبَتْ لِقِتالِکَ، بِاَبى اَنْتَ وَاُمّى، لَقَدْ عَظُمَ مُصابى بِکَ، فَاَسْئَلُ اللهَ الَّذى اَکْرَمَ مَقامَکَ وَاَکْرَمَنى بِکَ، اَنْ یَرْزُقَنى طَلَبَ ثارِکَ مَعَ اِمام مَنْصُور مِنْ اَهْلِ بَیْتِ مُحَمَّد صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ، اَللّـهُمَّ اجْعَلْنى عِنْدَکَ وَجیهاً بِالْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلامُ فِى الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ، یا اَبا عَبْدِاللهِ، اِنّى اَتَقَرَّبُ اِلى اللهِ وَاِلى رَسُولِهِ، وَاِلى اَمیرِالْمُؤْمِنینَ وَاِلى فاطِمَةَ، وَاِلَى الْحَسَنِ وَاِلَیْکَ بِمُوالاتِکَ، وَبِالْبَرآئَةِ مِمَّنْ اَسَسَّ اَساسَ ذلِکَ، وَبَنى عَلَیْهِ بُنْیانَهُ، وَجَرى فى ظُلْمِهِ وَجَوْرِهِ عَلَیْکُمْ، وَعلى اَشْیاعِکُمْ، بَرِئْتُ اِلَى اللهِ وَاِلَیْکُمْ مِنْهُمْ، وَاَتَقَرَّبُ اِلَى اللهِ، ثُمَّ اِلَیْکُمْ بِمُوالاتِکُمْ وَمُوالاةِ وَلِیِّکُمْ، وَبِالْبَرآئَةِ مِنْ اَعْدآئِکُمْ وَالنّاصِبینَ لَکُمُ الْحَرْبَ، وَبِالْبَرآئَةِ مِنْ اَشْیاعِهِمْ وَاَتْباعِهِمْ، اِنّى سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ، وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ، وَوَلِىٌّ لِمَنْ والاکُمْ، وَعَدُوٌّ لِمَنْ عاداکُمْ، فَاَسْئَلُ اللهَ الَّذى اَکْرَمَنى بِمَعْرِفَتِکُمْ وَمَعْرِفَةِ اَوْلِیآئِکُمْ، وَرَزَقَنِى الْبَرآئَةَ مِنْ اَعْدآئِکُمْ، اَنْ یَجْعَلَنى مَعَکُمْ فِى الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ، وَاَنْ یُثَبِّتَ لى عِنْدَکُمْ قَدَمَ صِدْق فِى الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ، وَاَسْئَلُهُ اَنْ یُبَلِّغَنِى الْمَقامَ الْمَحْمُودَ لَکُمْ عِنْدَاللهِ، وَ اَنْ یَرْزُقَنى طَلَبَ ثارى مَعَ اِمام هُدىً ظاهِر ناطِق بِالْحَقِّ مِنْکُمْ، وَاَسْئَلُ اللهَ بِحَقِّکُمْ وَبِالشَّاْنِ الَّذى لَکُمْ عِنْدَهُ، اَنْ یُعْطِیَنى بِمُصابى بِکُمْ اَفْضَلَ ما یُعْطى مُصاباً بِمُصیبَتِهِ، مُصیبَةً ما اَعْظَمَها وَاَعْظَمَ رَزِیَّتَها فِى الاِْسْلامِ، وَفى جَمیعِ السَّمواتِ وَالاَْرْضِ، اَللّـهُمَّ اجْعَلْنى فى مَقامى هذا مِمَّنْ تَنالُهُ مِنْکَ صَلَواتٌ وَرَحْمَةٌ وَمَغْفِرَةٌ، اَللّـهُمَّ اجْعَلْ مَحْیاىَ مَحْیا مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَمَماتى مَماتَ مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، اَللّهُمَّ اِنَّ هذا یَوْمٌ تَبَرَّکَتْ بِهِ بَنُو اُمَیَّةَ، وَابْنُ آکِلَةِ الاَْکبادِ، اَللَّعینُ ابْنُ اللَّعینِ، عَلى لِسانِکَ وَلِسانِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ، فى کُلِّ مَوْطِن وَمَوْقِف وَقَفَ فیهِ نَبِیُّکَ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ، اَللّـهُمَّ الْعَنْ اَبا سُفْیانَ وَمُعوِیَةَ وَ یَزیدَ بْنَ مُعاوِیَةَ، عَلَیْهِمْ مِنْکَ اللَّعْنَةُ اَبَدَ الاْبِدینَ، وَهذا یَوْمٌ فَرِحَتْ بِهِ آلُ زِیاد وَآلُ مَرْوانَ بِقَتْلِهِمُ الْحُسَیْنَ صَلَواتُ اللهِ عَلَیْهِ، اَللّـهُمَّ فَضاعِفْ عَلَیْهِمُ اللَّعْنَ مِنْکَ وَالْعَذابَ، اَللّـهُمَّ اِنّى اَتَقَرَّبُ اِلَیْکَ فى هذَا الْیَوْمِ، وَفى مَوْقِفى هذا وَاَیّامِ حَیاتى، بِالْبَرآئَةِ مِنْهُمْ وَاللَّعْنَةِ عَلَیْهِمْ، وَبِالْمُوالاتِ لِنَبِیِّکَ وَ آلِ نَبِیِّکَ عَلَیْهِ وَعَلَیْهِمُ اَلسَّلامُ * سپس صد مرتبه مى گویى: اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِم ظَلَمَ حَقَّ
مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَآخِرَ تابِع لَهُ عَلى ذلِکَ، اَللّـهُمَّ الْعَنِ الْعِصابَةَ الَّتى جاهَدَتِ الْحُسَیْنَ، وَشایَعَتْ وَبایَعَتْ وَتابَعَتْ عَلى قَتْلِهِ، اَللّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَمیعاً * آنگاه صد مرتبه مى گویى: اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ، وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنآئِکَ، عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ، وَعَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ، وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ، وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ * سپس مى گویى: اَللّـهُمَّ خُصَّ اَنْتَ اَوَّلَ ظالِم بِاللَّعْنِ مِنّى، وَابْدَأْ بِهِ اَوَّلاً ثُمَّ الثّانِىَ وَالثّالِثَ وَالرّابِعَ، اَللّهُمَّ الْعَنْ یَزیدَ خامِساً، وَالْعَنْ عُبَیْدَ اللهِ بْنَ زِیاد وَابْنَ مَرْجانَةَ وَعُمَرَ بْنَ سَعْد وَشِمْراً، وَآلَ اَبى سُفْیانَ وَ آلَ زِیاد وَ آلَ مَرْوانَ اِلى یَوْمِ الْقِیمَةِ * آنگاه به سجده مى روى و مى گویى: اَللّهُمَّ لَکَ الْحَممْدُ حَمْدَالشّاکِرینَ لَکَ عَلى مُصابِهِمْ، اَلْحَمْدُ للهِِ عَلى عَظیمِ رَزِیَّتى،اَللّهُمَّ ارْزُقْنى شَفاعَةَ الْحُسَیْنِ یَوْمَ الْوُرُودِ، وَثَبِّتْ لى قَدَمَ صِدْق عِنْدَکَ مَعَ الْحُسَیْنِ وَ اَصْحابِ الْحُسَیْنِ، اَلَّذینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلامُ»🌺
زیارت+عاشورا+با+صدای+علی+فانی.mp3
28.44M
⏰کمتر از دوازده دقیقه ___ خواهرا چله زیارت عاشورا رو فراموش نکنید چله زیارت عاشورا، دوستان من آخر شب انتخاب کردم چون این موقع همه خونه هستن و معمولا دیگه کارای روزمرشون تموم شده هر روز هم صوتی با صدای زیبای آقای فانی و هم تصویری براتون میفرستم با هر کدوم که راحتترین ادامه بدین التماس دعا🤲🏻 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88