ملکـــــــღــــه
🍃🍃🍃🍃🍂🍃 حلالشون نمیکنم... 🍃🍃🍂🍃
🍃🍃🍃🍃🍂🍃
منکه ازشون اصلاراضی نیستم امیدوارم خدای منم راضی نباشه....
سلام خدمت گلبرگ عزیزم وهمه عزیزان گروه اینقدداستاناروودرددلها رومیخونم
که دوست دارم گریه کنم اینقد به مادرشوهرم اوخانواده شوهرم احترامزیادی گذاشتم
که اندازه نداشت ولی الان دوسالی هست بایکی
ازخواهرشوهروبرادرشوهرومادرشوهرم قطع رابطه کردم و
باهاشون حرف نمیزنم اینقدازدروغاشون ودوروبودنشون دلم بدرداومده که به خانوادمسپردم
اگه مردم حلالتون نمیکنم اگه بزارین اینابیان تومراسم فاتحه م واگه هم بمیرن
نمیرم سرجنازشون به شوهرمم گفتم چون خیلیحق روناحق کردن
وازخداواوندنیا ترسی ندارن که براخودشون میشینن پشت سرمن بدگویی ودروغ گفتن
منکه ازشون اصلاراضی نیستم امیدوارم خدای منم راضی نباشه
دلم خیلی ازشون بدرداومده وشکسته بیست ودوساله عروسشونم خداشاهده
هیچ ازدودان عقدم تااالان یروز خوش ندیدم هرچه محبت کردم
بشون شدوظیفه م وحرف شنیدم هرچه تلاش کردم خودموبشون چسبوندم
نشدکه نشدمنم دیگه بریدم ازشون خطاب به بعضی ازخواهرا مبگم هستن
مادرشوهرایی که خوب هستن دیدم ولی خدانگذره ازاون بداشون که یکیش مال من
هست فقط میگم خدا اون بالانشستی خودت میبینی که چقد دردتودلم هست
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
🍃🍃🍃🍃🍂🍃 #ارسالی_اعضا ❤️ تلنگری برای پدرومادرها🌸 🍃🍃🍃🍂🍃
🍃🍃🍃🍂🍃
یکی از اقوام ما برای فرزندشون در سن کم تبلت خریده بودند دختر خانمشون 9 ساله بود.
چون تنها بود و خواهر برادر هاش ازدواج کرده بودند برای اینکه بتونه با خواهر برادر هاش در ارتباط باشه بهش خط دادند.
کسی روش نظارت نمیکرد که ببینه این دختر چیکار میکنه!
دخترشون هم خیلی کنجکاو و باهوش بود کم کم راهش رو پیدا کرد و داخل گروه های مختلط عضو شد سنی نداشت!
وقتی توی این گروه ها پیام میداد پسر های داخل کانال مزاحمش میشن با هاش چت میکنن کم کم خوشش میاد باورتون نمیشه چند سال همین کار ادامه پیدا کرد
البته این هارو یکی از دوستاش که هم سن خودش هست برامون تعریف کرد
انقدر وابسته شده بود که حتی اگر گوشی هم همراهش نبود با بهانه درس به خونه میرفت و هروقت هم که میخواستن تبلتش رو چک کنن پیام رسان ایتارو پاک میکرد
مردها و پسرا با همه سنی پی وی مزاحمش میشدن تا همین چند وقت پیش درگیر بود از لحاظ روحی خوب نبود.
بعضی وقت ها دوستش شب ها پیشش میخوابید یه شب که پیشش میخوابه پسری که باهاش در ارتباط بوده جوابشو نمیده اونقدر میترسه که از ترس میلرزه و دوستش هم سعی میکنه کمکش اما اون هم کاری از دستش بر نمیاد میگذره تا یک شب که میره خونه دوستش و اونجا دوستش گوشیشو بر میداره و چک میکنه و میبینه که بلللله بازم ادامه داره البته توی این چهار سال هردفعه با یکنفر در ارتباط بوده و عکسهاشو با آرایش بهشون میداده
بعد که دوستش متوجه میشه بعد از رفتنش دوستش به مامانش همه ماجرارو میگه و اونا زنگ میزنن مشاور تا کمکشون کنه و مشاور میگه همه اینها کمبود محبت هست خواهشا نزارید بچه هاتون کمبود داشته باشن که بخواهند از جای دیگه تامین کنند خداروشکر پگیر این قضیه شدند و برطرف شد
فقط میخواستم بگم که بچه ها باهوش تر از چیزی هستند که فکرشو بکنیم و اگر که پگیر نمی شدند این دختر تباه می شد
مراقب فرزندانتون باشید
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🌸🌱🌸
#ایده_معنوی_اعضا🌹
برای بیدار شدن نماز صبح🌸
سلام بر یاس بانو و دوستان گل 🌺
برای دوستانی که نماز صبحشون قضا میشه
میخام تجربه خودم را بگم که صددرصد جواب میده
تارفتین رختخواب این آیه که فراموش کردم براکدوم سوره س رابخونه من حفظ کردم
اول بگه خدایا مثلآ ساعت ۴ یا ۵ هرساعتی که میخای بگو خدایا برانماز صبح بیدارم کن
سه بار این آیه را بخون : قل انما انا بشر مثلکم یوحی الی انما الهکم اله واحد فمن کان یرجو لقاء ربه فلیعمل عملآ صالحآولا یشرک بعبادة ربه احدا
مطمئن باش بیدار میشی ، یه راه ساده دیگه امتحان کردم وجواب داده اینکه از ته قلبت سه بار بگو یاصاحب الزمان نماز صبحم قضا نشه مطمئن باش بیدارت میکنه
خواهران گل هرجاروضه اباعبدالله رفتید اول نیت سلامتی و تعجیل در فرج آقامون صاحب الزمان باشه 🤲
درحق هم دعا کنیم تاگره از مشکلاتمون باز بشه بحق فاطمه زهرا انشاالله 🤲
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
جملات ماندگار:
❣️در مورد هر چه ميگى فکر کن؛
ولى هر چه فکر مى کنى نگو!
❣️احترام مثل لباس میماند …
به بعضى ها مياد….
به بعضى ها نمياد!
❣️زياده از حد, خود راتحت فشار قرار ندهید ؛
بهترين چيزها زمانى اتفاق مى افتد
که انتظارش راندارى.
❣️هميشه با کسى درد و دل کنید که دو چيز داشته باشد يکى ”درد” ديگرى”دل”
❣️تنها چيزى که خرجى ندارد, جارى شدن در ذهنديگران است…پس آنگونه جارى شويد كه خنده برلبانشان نقش ببندد…نه نفرت در دلشان.
❣️هميشه ميگن سر بى گناه تا پاى دار ميره اما
بالاى دار نميره….ولى تاحالا كسى به اين فكر
نكرده كه رفتن تا پاى داربراى بى گناه از صد بار
مرگ بدتره.
❣️ما آدم های هستيم كه به راحتى به هم دروغ
مى گوييم ولى بزرگترين معيارمون براى دوستى
صداقته
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
#تجربه_بارداری_اعضا
✅سلام یاسی جون میگن خوندن سوره ی یوسف تو بارداری بچه رو خوشگل میکنه و یه چیز دیگه خانم های باردار مواظب خوردنشون باشن اگه دستشون عمدی بخوره به صورتشون یا هرجای بدنشون موقع خوردن کباب یا گوشت خورد کردن خال میوفته رو بدن بچه مادر بزرگم همیشه میگفت تو بارداری نمک زیاد مصرف نکنید باعث ورم و فشار خون میشه بدن هم وقتی ورم میکنه چند ماه طول میکشه بخوابه ورمش. خوردن هلو تو بارداری باعث پر مویی بچه میشه. خوردن به بچه رو خوش سیما میکنه
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
27.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
#قلیه_مرغ
قلیه ماهی یا مرغ؟
وقتی داری برای دل خودت آشپزی میکنی چهارچوب ها رو رها کن😊
و نگم برات از طعمش😍😍😍
و اما مقادیر برای چهارنفر
👇👇👇
بک عدد جوجه نهصد گرمی
یک عدد پیاز
یک بته سیر حبه شده
سه عدد فلفل عنابی
هشتصد گرم گشنیز و دویست گرم شنبلیله تازه
یک قاشق غذاخوری آرد
نصف قاشق غذاخوری شنبلیله خشک
صد و پنجاه گرم تمبر هندی
آب جوش ششصد میلی لیتر
ادویه (نمک، زردچوبه و کاری) به میزان لازم
سه پیمانه برنج
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
✅جملات برگزیده از کتاب کیمیاگر
💟کیمیاگری تبدیل مس به طلا نیست، بلکه تبدیل جهل به آگاهی، تبدیل نفرت به عشق و تبدیل غم به شادی است. پس همه ما میتوانیم با کلام زیبا کیمیاگر باشیم.
💟اگر با باور به نداشته های تان شروع کنید،
تمایل خود را برای تلاش جهت دستیابی به آن ها از دست خواهید داد
💟وقتی تلاش می کنیم از آنچه هستیم، بهتر باشیم، همه چیز در اطراف ما نیز، بهتر می شود
زندگی برای شما یک ضیافت خواهد بود؛
یک جشنواره بزرگ زیرا زندگی همین لحظه ای است که اکنون داریم سپری می کنیم
💟راز زندگی این است که اگر هفت بار زمین خوردی، هشت بار برخیزی
💟هیچ کس ارزش اشک های شما را ندارد، و آن کس که ارزش دارد، هرگز باعث اشک ریختن تان نمی شود
💟تاریک ترین ساعت نیمه شب درست قبل از طلوع آفتاب است
💟به قلب خود بگویید که ترس از رنج، از خود رنج بدتر است.
و این که هیچ قلبی در جستجوی رویاهای خود هرگز رنجی متحمل نشده است،
زیرا هر ثانیه از جستجو برخوردی با خدا و ابدیت است
💟مردم می ترسند مهم ترین رویاهای خود را دنبال کنند
زیرا احساس می کنند لیاقت آن ها را ندارند، یا اینکه قادر به دستیابی به آن ها نیستند
فقط یک چیز وجود دارد که یک رویا را غیرممکن می کند: ترس از شکست
💟یک نفر عاشق است چون عاشق است! هیچ دلیلی برای عشق لازم نیست
💟اگر به اندازه کافی شجاع باشید که خداحافظی کنید، زندگی با سلامی جدید به شما پاداش می دهد
💟همه روی زمین گنجی دارند که در انتظار آن هاست
زیرا عشق واقعی، هرگز انسان را از دنبال کردن سرنوشت خود باز نمی دارد
او مهم ترین بخش زبانی را که کل هستی به آن سخت می گفت، آموخت؛
زبانی که همه افراد روی زمین قادر به درک آن با قلب خود بودند. این زبان، همان عشق بود
💟وقتی برای اولین بار شروع به جنگیدن برای رویاهایمان می کنیم،
هیچ تجربه ای نداریم و اشتباهات زیادی مرتکب می شویم
اما راز زندگی این است که اگر هفت بار زمین خوردی، هشت بار برخیزی
💟تپه ها توسط باد تغییر می کنند، اما کویر هرگز تغییر نمی کند. و عشق ما به یکدیگر نیز، اینگونه است
کویر مانند یک زن فریبنده است و گاهی اوقات مردان را دیوانه خود می کند
💟فراموش نکنید که هر آنچه با آن سر و کار دارید فقط یک چیز است و نه چیز دیگری
مهم تر از همه، فراموش نکنید به دنبال سرنوشت تان بروید تا بالاخره به نتیجه برسید
💟خدا مسیری را برای همه آماده کرده است تا آن را دنبال کنند
ما باید برای تغییر آماده شویم
شما باید درک کنید که عشق هرگز انسان را از دنبال کردن سرنوشت خود باز نمی دارد
اگر انسان دست از این تعقیب بکشد، به این دلیل است که این عشق واقعی نبوده است
💟به قلبت گوش کن. او همه چیز را می داند،
زیرا از روح جهان ناشی می شود و روزی به آنجا باز خواهد گشت
💟باور کنید که اگر خدا بخواهد چیزی را بدانید، کسی آن را به شما خواهد گفت
💟زمانی که واقعا خواستار چیزی هستی، باید بدانی که این خواسته در ضمیر جهان متولد شده است و تو، فقط مامور انجام دادنش بر روی زمین هستی. حتی اگر فقط هوس سفر کردن باشد یا ازدواج با یک دختر بازرگان… یا جستجوی گنج. روح دنیا از خوشبختی یا بدبختی هوس یا حسادت مردم انباشته است. هیچ نیست مگر یک چیز: تکمیل «حدیث خویش» که آن هم، تنها اجبار انسانهاست
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
#آرامش سری تکون داد و خیلی آروم دستی به لبش کشید و سعی کرد لبخندش رو کنترل کنه که حضور رییس باعث
#آرامش
خدایا من قلقلکی بودم و داشتم نفس کم می اوردم...واقعا بریده بودم که برا لحظاتی دست از روی فرمون برداشت و از داخل جیب شلوارش,کنترل رو خارج کرد و ویبره خاموش شد. نفس بلندی کشیدم اما دست های حامی,روی پام به حرکت در اومده بود و باعث خنده ام میشد. مالکانه و خاص ماهیچه هام رو ماساژ می داد و من از ذره ذره نوازشش می بردم که گفت:
-دارم سعی می کنم نادیده ات بگیرم,پس بهتره دهنتو ببندی و روی اعصابم بازی نکنی وگرنه قسم میخورم تو همین ماشین کاری کنم..
خفه شدم...در دم خفه شدم. میدونستم می تونه دقیقا همین بالا رو سرم بیاره بنابراین لبخندی زدم و به آرومی گفتم:
_ چشم.
**
دوربین و شنود رو روی پایه بالایی میز نصب کرد, عقب رفت و ای جی از پشت ایپد گفت:
-یکم برو عقب تر,
کاوه بدون حرف اطاعت کرد و ای جی به نشونه موافقت,لایک بزرگی نشون داد. کاوه روکش میز رو جوری تنظیم کرد که جلوی دوربین آزاد باشه و سمت سیروان که در لباس فرم خدمه هتل گوشه اتاق ایستاده بود رفت و گفت:
-ردیفه,فقط سعی کن دوربین رو به سمت طرف مقابل بذاری.
انگار عادی ترین و روتین ترین کار دنیا رو قرار انجام بده که بدون هیچ استرسی,سری تکون داد و گفت:
-باشه.
و با گرفتن اجازه از حامی,از اتاق بیرون زد. همگی سمت آیپد رفتیم و
مسیح با نگرانی گفت:
-کدوم اتاقه؟
کاوه صندلی رو برای من و حامی عقب کشید و گفت:
-صد و سی و سه.
منتظر به صفحه ایپد نگاه میکردیم. از طریق دوربین های مدار بسته هتل,حرکات سیروان رو دنبال میکردیم. از راهروی ورودی گذشت و مقابل اتاق صد و سی و سه قرار گرفت.دو نفر از نگهبان هایی که به خوبی می شناختمشون,مقابلش ایستادن و سیروان بدون کوچک ترین جلب توجهی عقب رفت و به نگهبان ها اجازه کنکاش داد. وقتي چیزی پیدا نکردن,به سیروان اجازه ورود دادن و درست لحظه ای که وارد اتاق شد.همگی با کنجکاوی خم شده و با اضطراب به مانتیور چشم دوختیم. ای جی شماره دوربینی که روی میز قرار داده بودیم رو بزرگ کرد و صفحه اصلی قرار داد. تصویری از اتاق نمایان شد. بعد,تلوزیون و گلدون ها و مبل ها و در آخر,تصویر لحظاتی ثابت شد. صدای تشکر داریوس رو شنیدم و دوربین تکونی خورد و بعد تصویر مرد غریبه دقیقا روی مانیتور نمایان شد. لعنتی...این کی بود؟؟؟ مرد میان سالی که مقابل دوربین بود برای هیچکس آشنا نبود. نه من و نه حتی حامی! سکوتی عمیق حاکم شده بود و صدای همایون شنیده شد:
-بهشون بگو من لیست رو تهیه کردم دیگه بقیش با خودشون.
مرد میان سال کج خنده ای کرد و گفت:
-مطمئنی کامله؟
تصویری از داریوس و همایون نداشتیم اما از لحن صداشون مشخص بود در حال خندیدن هستن:
_کامله. خیالت راحت.
دقیقا از چی حرف میزدن؟ پاسخ سوالم رو وقتی پوشه سبز رنگی در دست های اون فرد میان سال قرار گرفت پیدا کردم,اما لیست چی؟؟؟ مرد سکوت کرده بود و با دقت به پرونده مقابلش خیره شده بود. ده دقیقه ای به همین ترتیب گذشت و بالاخره مرد لبخند رضایت بخشی زد و گفت:
-راضی کننده است.
خنده بلند همایون باعث مشت شدن دستهای حامی شد اما جمله ای که گفت باعث عصبی کردن همه ما شد:
-من برای شاه نشین بعدی تموم تلاشم رو میکنم. پست فطرت! مرد جرعه ای از قهوه اش نوشید و با تفکر گفت:
-کسی که مقابلمونه.یه فرد عادی نیست. داریم در مورد جگوار حرف میزنیم,پس خیلی خیلی دقت کنید. چند روز پیش رابط میگفت انگار به یه چیز هایی مشکوک شده. خیلی حواستون رو جمع کنید.
یک خوف بدی در دلم ایجاد شد که داریوس با پوزخند گفت:
-نگران نباشید,همه چیز تحت کنترله. ما چیزی که شما میخواید رو بهتون میدیم,شمام سر قولتون بمونید. جگوار حتی روحشم از این قصه ها بی خبره. وقتی زنش رو ازش گرفتیم عملا زخمیش کردیم.
ناسزای مسیح و بچه ها اندازه سفید شدن بند بند استخون حامی بخاطر فشار زیاد اذیتم نکرد. سریع دست بلند کرده و روی دستش گذاشتم که بلافاصله دستم رو بین دست هاش گرفت و قفل کرد. مرد لیوان قهوه اش رو کناری گذاشت و گفت:
-خوشحالم که اینو میشنوم اما بازم حواستون باشه,اون آدم باهوش ترین فردیه که تا حالا دیدم و همیشه یه نقشه دومی داره. فقط دو هفته تا شروع کارمون باقی مونده,بخاطر همین اصلا دلم نمیخواد با بی دقتی
تموم زحماتمون به باد بره.
پوشه رو روی میز گذاشت و گفت:
-خیلی باهم دیده نشیم بهتره من میرم و بهتون خبر میدم.
هر دو نفرشون تایید کردن و مرد تلفن رو از روی میز برداشت و به نگهبان دستور داد که میز رو از اتاق بیرون کنن. ای جی دوربین رو قطع کرد و نفس های حامی تنگ شد. کسی که پشت پرده تموم این اتفاق ها بود کی بود؟ اون نفوذی لعنتی کی بود؟؟؟ کی بود که انقدر خوب آمار همه چیز رو داشت؟ همگی از کنارمون بلند شده و به سمت پنجره اتاق حرکت کردن.
ادامه دارد ...
❤️❤️