eitaa logo
ملکـــــــღــــه
14.8هزار دنبال‌کننده
15.8هزار عکس
4.1هزار ویدیو
7 فایل
انَّ مَعَ العُسرِیُسرا💚 اینجا دورهمی خانوماس🥰 تجربیات خاطرات و درددلاتون و سوالاتتون رو به آیدی زیر بفرستید @Yass_malake لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88 رزوتبلیغات https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
ملکـــــــღــــه
🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 جاری من و شوهرش 🍃🍃🍃🍂🍃
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 حرفهای خودمونی سلام درسته بعضی از آقایون رفتارتندی دارند؛ولی لجبازی متقابل خانومشون کارو بدترمیکنه.دقیقا مصداق یکی ازجاریام. ازشوهرش کم نمیاره همومیزنن.ظرف میشکونن.بعد شوهرشو مجبور میکنه عین همون ظرفارو بخره که ادب شه ولی روزازنو.اینم بگم تو99درصدشون جاریم مقصره.بس که مدام درحال جنگ ورقابت باجاری هاشه.که چرافلانی خرید من باید بهترشو بخرم.شوهرشو بیچاره کرده. طفلی برادرشوهرم پوست استخون شده. ولی همیشم اینطوری نیست.یوقتایی هم دعواها از زیرزیرکی های خانوما نشأت میگیره.مثلا یه بارتازه رسیدیم خونه پدرشوهرم.جاتون خالی غذای جاری پز برامون آوردن(جاری کوچیکم چندروز زودترازمارسیده بودن).برادرشوهرم شادوشنگول توحیاط بود؛همسرم مشغول غذاخوردن بود که پسرای جاریم از سروکول همسرم بالاپایین میرفتن. مادرشوهرم به جاریم گفت بگیرشون تا عموشون(همسرم) غذابخوره.همسرمم گفت ولشون کنید راحت باشن.جاریم بچه هارو برد توحیاط.2دقیقه نشده بود که برادرشوهرم با دادوبیدادداخل شد وبچه کوچیکو بردبالا وزدش زمین.وگفت حالا دیگه بچه من نجسه.وکلی بدوبیراه به زن وبچش ومادرشوهرم گفت.وبه خانومش گفت وسایل جمع کن. همین الان برگردیم.اصلامعلوم نشد این جاری بی انصاف چی به شوهرش گفته که زیروروش کرد.وجالب اینجاس به شوهرش میگفت آروم باش عزیزم.چیزی نشده که.(عجب مارمولکیه.بیچاره شوهرو آتیش زده.بعدمیادآرومش کنه مثلا خودشو خوب نشون بده بگه پسرشماقاطی داره).جالبه میگفت ادای همیشگیشه خستم کرده. بعدها برادرشوهرم گفت اونشب خانومش اونوپرکرده.برگشته گفته مگه بچه من نجسه که نَنَت( مامانت) گفته بگیرش یا بچه های اونا عزیزترن( جالبه تودعواها میشن نَنَت)وهمسرمم کلی باهاش صحبت کرد که دیگه باهرحرفی که نباید ازکوره دررفت.باصبر وخونسردی ببین اصل ماجراچیه بعدعاقلانه تصمیم بگیر. باورکنیدهربارمیرن خونه پدرشوهرم یا هربارباهرکدوم مون یه جاباشن همین جاریم زیرزیرکی یه دعوای بزرگ میندازه وخودشم به موش مردگی میزنه.چندبارم بعدش ازشوهرش کتک خورده وازسمت ماها حمایت شده.ولی بازم کاراشو تکرارمیکنه.خدای جای حق نشسته جاریم خودش دوتا پسر داره.بایدمنتظرهمچین روزایی واسه خودشو عروساش باشه. دوستای گلم توروخدا هرحرفی خانواده همسرتون گفتن؛زودجبهه نگیرین یامثل جاریم دعوادرست نکنین.چوبشو خودتونم میخورید.اول اینکه اوقات خودتون تلخ میشه دوم آه اون بیگناه دامن تونومیگیره.و وای ازون روز که خداهم نمیتونه به دادتون برسه😔😔 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 دلانه زیبا و کوتاه گلاب.... 🍃🍃🍂🍃
ملکـــــــღــــه
#گلاب .۸۷ لب گزیدم و سرمو انداختم پایین انگار یادم دفته بود قرار بود الوند و بکشونم سمت خودم.. ال
۸۸ رو ایوون کنار زری تاج و گلبهار نشسته بودم و به ترنج و زری ماه و پریزاد که طرف دیگه ایوون بودن نگاه میکردم . دو تا جبهه مخالف درست کرده بودیم و صبح تا شب سرمون گرم بود به غیبت. من و گلبهار که تکلیفمون مشخص بود اما دلیل اینکه زری تاج وقتشو با ما میگذروند وجود خاستگارای رنگی رنگیش بود که باعث ایجاد حسادت خواهرش و پریزاد شده بود . گلبهار سری تکون داد و گفت + نمیدونم راستش نظری ندارم . زری پشت چشمی نازک کرد _ پسر به این خوبی .اگه خاستگار من بود به کله جواب میدادم . گلبهار لبخندی زد و سرشو انداخت پایین .براش یک خاستگار خوب پیدا شده بود و همه راضی بودن خودشم راضی بود و برعکس خاستگار قبلیش این خاستگارش خانواده به شدت خوب و مهربونی داشت و تو نگاه اول از گلبهار خوششون اومده بود و خواهان سفت و سختش شده بودن قرار بود اخر هفته بیان که حرفاشونو بزنن . زری اشاره ای بهم زد و گفت _ دختر تو هنوز حامله نیستی؟ لب گزیدم و گفتم + نه _ بجنب دیگه دختر چشم بزاری رو هم ترنج مارمولک میشه عقد الوند و دست تو میمونه تو پوست گردو سکوت کردی و جوابی بهش ندادم .کسی چه میدونست که تو این یک ماه گذشته الوند حتی دستشم به من نزده بود. نه از محبت خبری بود نه از اعتماد . منم دیگه خسته شده بودم و زیاد پیگیر نبودم . به این امید نشسته بودم که خودش خسته بشه و بخواد عقب نشینی کنه از موضعش . اما همچنان بیشتر وقتشو با ترنج میگذروند و فقط شامشو بامن میخورد . اونم چون ماهجانجان مجبورش میکرد. شباییم که سهم اتاق من بود اون یک طرف میخوابید و من یک طرف دیگه . به مامان گفته بودم همه چیز تموم شده مامانم هر روز بهم میگفت بجنب یک بچه بیار گلاب . خودش ماهای اخرش بود و خدارو شکر انقدر درگیر خودش بود که دیگه زیاد به من گیر نمیداد فقط روزی یک بار بهم تذکر میداد و تمام . گلبهار از جاش بلند شد _ من برم برای مامان دمنوشش و درست کنم + بگو گلنسا درست کنه _ هیچکس بلد نیست تلخ میکنن + باشه برو گلبهار رفت و زری اروم کنار گوشم گفت _ تو چرا اینجوری شدی دختر؟ + چجوری شدم؟ _ نمیدونم شبیه افسرده ها شدی .. چیزی شده؟ سری به نشونه منفی تکون دادم که دستش نشست رو دستم . + به من بگو دختر .. میتونم کمکت کنم بهش نگاه کردم و لبخندی که زد دلمو گرم کرد تو این یک ماه به اندازه کافی امتحانش کرده بودم که الان بخوام بهش اعتماد داشته باشم . _ مشکلم الونده + الوند ؟ _ اوهوم .ترنج چسبیده به الوند و یک دقیقه ولش نمیکنه + خب توهم بچسب بهش اون فعلا شوهر توعه نه اون . 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88 ‌‌‌‌‌‌‌‌
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 ✅سلام به همه مخصوصا آدمین عزیز در رابطه با خانومی که گفتن همش از خونه مو پیدا میکنن و فکر میکنن طلسم هستش ودنبال دعا نویس هستن ببخشید خواهر من این حرفا همشون بی اساس هستن با رفتن دنبال دعا نویس تنها ترین کاری که میکنی فقط زندگی خودت وخونوادتو دچار چالش ودردسر میکنی دعا نویس اگه واقعا میتونست کاری بکنه یه دعا می‌نوشت وخودشو راحت میکرد که چشمش دنبال چند تومن گرفتن از مردم نبود شما فقط امیدت بخدا باشه وتوی خونه زیاد قرآن بخون يا گوش کن ببخشید طولانی شد در رابطه با دختر خانومتونم اگه بخواین نظرمو عرض میکنم دلیلش چیه 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 ❤🌷این سنجاب هم به عشق و محبت نیاز داره🥹❤️ ممنون از همراهیتون 💚🌸     🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
خواهریا خواندن آیه الکرسی رو فراموش نکنید👌 🌸 آیه الکرسی 🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🍃اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ من ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ منْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ🍃 🍃لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ فقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ🍃 🍃اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا أوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ🍃 ❤️الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم❤️ ⚜️ صلوات خاصه امام رضا (ع)⚜️ 🌺 اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا الْمُرتَضَی ، اَلْاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ ، وَ حُجَّتِکَ عَلیٰ مَنْ فَوْقَ الْاَرضِ وَ مَنْ تَحتَ الثَّریٰ ، اَلصِّدّیٖق الشَّهیدِ ، صَلوٰةً کَثیٖرَةً تٰآمَّةً ، زٰاکِیَةً مُتَوٰاصِلَةً ، مُتَوٰاتِرَةً مُتَرٰادِفَةً ، کَأَفْضَلِ مٰا صَلَّیْتَ عَلیٰ اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیٰائِکَ. 🌺 ❤️❤️
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 رســـــــــــــــــــــ٨ـﮩـ۸ـﮩـــــــــــــــوایی 🍃🍃🍂🍃
ملکـــــــღــــه
#رسوایی چشمان سمیرا درشت شد و خودش را کنارم کشاند . -دیوونه شدی بهار؟ داری به رفتن فکر می کنی؟
. تنش را بالا کشید و سر روی بالشت گذاشت . -ترجیح میدی خودت با زبون آدمی زاد بگی یا خودم از زیر زبونت بکشم؟ سرم را به اجبار دستانش روی بازویش گذاشتم. در پیشش بی کسی ام را بیشتر احساس می کردم. آن گذشته ی لعنتی درد می کرد، نگذشته بود و نمی گذشت... کبری خانم از دهانش در رفت و گفت که طبق گفته های زن عمو نرگس، عقد رسمی عباس و سعیده ماه بعد بود اواخر آذرماه ... شاید پریشانی قلبم و بهانه گیری های گاه و بی گاه این روز هایم از آن خبری بود که به محض شنیدنش چیزی در وجودم فرو ریخته بود. آسان نبود گذشتن و این طور که مشهود بود من نگذشته بودم . سخت نبود حرف زدن. -من میخوام یکی دوستم داشته باشه واقعی، از همونا که دروغ نمیشه بعدش جدایی نیست. مثل سمیرا و علی، مثل خیلیای دیگه از بلاتکلیفی خستم از این که نمیدونم فردا چی میشه خستم . داغی اشک هایم صورتم را خیس کرده بود -تو منو داری . نداشتمش، در ظاهر داشتم و در باطن یک حفره ی عمیق از جای خالی اش بر دلم مانده بود . -ندارم، من و تو هیچیمون واقعی نیست. هیچوقت پیشم نیستی، همیشه بیرونی، نگرانهمه هستی جز من، همش داد میزنی دعوام می کنی، من ازت می ترسم . تک خنده ای کرد ، زخم دلم سر باز کرده بود و محال بود کوتاه بیایم . -بیا بالا حرف بزن چرا قایم شدی؟ وقتی سکوتم را دید، سرم را بیشتر به سینه اش فشرد . -من همینم دختر حاجی، از اولشم بودم بدتر از اینا هستم که میبینی، مراعاتتو میکنم ولی خب نمیشه از دستم در میره، خیلی شبیه پدرتی، شبیه بهنامی شبیه آدمایی هستی که ازشون بدم میاد خیلی وقتا شده دلم می خواست گردنتو بشکنم چون عین اون لعنتیا حرف می زدی و می خندیدی... دمی عمیق گرفت و با صدایی بم و خشداری که دلم را می لرزاند گفت : -سر چشات باختم فقط، هر بار که نگام کردی فهمیدم نگات از جنس اونا نیست سخته دختر حاجی، سخته بزنم زیر قول و قرارام و روزگارتو سیاه نکنم ازم بیشتر از این نخواه دوست داشتنت کار من نیست و نمی تونم دوست داشته باشم ولی میمونی تا تهش جات همین جاست پیش من وسلام . دست روی سینه اش گذاشتم و هق هق های ریزم را به گوشش کشاندم. دوستم نداشت و من چاره ای جز آن که کنارش بمانم نداشتم چه تلخ بود این گونه ماندن... پتو را کنار زدم و از میان پلک های نیمه بازم اتاق را از نظر گذراندم . عمران نبود و در اتاق نیمه باز مانده بود. سر درد ناشی از گریه هایم را حتی خواب هم تسکین نداده بود . پاهایم از را تخت آویزان کردم و سرم را میان دستانم فشردم. موهای پریشان اطرافمپخش شده بود که قدم هایی نزدیکم شد . -خوبی؟ عمران بود، روی دو پا نشست و گیسوانم را پشت گوشم هدایت کرد . -سرت درد می کنه؟ لب های خشک شده ام را تکان دادم . -آره . صدایم گرفته بود و نگاهم از دلخوری لبریز بود. کمر راست کرد . -پاشو بیا یچیزی بخور، بعدش قرص بخور . به سوی سرویس رفتم. شستن دست و صورتم با آب سرد کمی چشمانم را باز کرد، چشمانی که سرخ و متورم شده بودند . مسیرم حیاط بود او بی آن که نگاهش را به پشت سرش بدوزد وارد آشپزخانه شد. در ورودی خانه را بستم و روی پله ها نشستم. هوا برای کشیدن کم داشتم . بیشتر حالت بازنده ها را داشتم، آدمی که تلاش کرده بود بسازد و به یک باره فرو ریخته بود . من همان بودم همانی که دویده بود تا برسد غافل از آن که این راه نقطه ی پایانی نداشت . هوای ابری پاییز و دل گرفته ام چقدر وجودم درد می کرد . کل شب را گریه کرده بودم. نمی دانم چرا انتظار داشتم بگوید مرا دوست داشت نه نداشت هیچ کس مرا دوست نداشت به قلم پاک 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 هر شکستی که میرسد از خویش است    🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 برای خانومی که همسرش فیلم پ...ورن نگاه میکنه 🍃🍃🍃🍃🍂🍃