🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
#تقاضای_همفکری ... ❓
سلام یاس جان ممنونم از کانال قشنگتون ی مشکلی برام پیش اومده ، کبدم گرید ۲ که البته یک ماه قبل سونو انجام دادم گرید ۱ به ۲ بود
طی یک ماه نیم درجه چربتر شده
از کسانی که مشکل منو داشتن والان خوب شدن درخواست دارم چی مصرف کردن که خوب شدن بازم ممنونم
❓❓❓❓❓❓❓
#همفکری
#حرف_دل
#تقاضای_همفکری
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
#گلاب ۹۱ + برام مهم نیست هر چی نباشه تو اربابی حق داری هر کار دلت میخواد انجام بدی!! _ گلاب انقد
#گلاب
۹۲
_صبر کن من برات بگم مربوط به ترنجه
با شنیدن اسمش گوشام تیز شد
+ترنج؟
_اره دیشب الوند تو اتاق تو نبوده؟
به گلبهار نگاه کردم و با خجالت سری به نشونه منفی تکون دادم
+فقط دو یه ساعتی بعدش میره و باز دم صبح میاد
گلبهار اخماشو کشید توهم
_وا اخه چرا .. اصلا برای چی؟
زری گفت
+حالا میگیم بدات بعدا فعلا اینو گوش کن دختر .. دیشب که الوند از اتاق تو میزنه بیرون میره اتاق ترنج!
سرخ شدم و عصبانیت همه وجودمو گرفت
+ نگو از این طرفم ماهجانجان الوند و میبینه!
_خب
زری با چشمای گرد شده گفت
+خب؟ حواست کجاست ترنج و الوند عقد هم نیستن دختر فقط صی*ه ان اونم نه برای باهم بودن فقط چون تا مدتی که اینجاست گناه نداشته باشه
گیج شده گفتم
_اما بلاخره به الوند محرمه
+وای گلاب چقدر خنگی.کسی اهمیت نمیره به محرم بودنشون اونا عقد نیستن فکر کن دختر تو عقد ...
صداشو اورد پایین و گفت
+با شوهرش باشه ..
متعجب گفتم
_یعنی الوند و ترنجم این حکم و دارن؟
+اره دیگه خلاصه ماهجانجان دیدشون و تا نصفه شب بیرون اتاقشون وایستاده .. الوند که زده بیرون جلوشو گرفته
هیجان زده گفتم
_خب
+خب که خب دیگه دختر ..ماه جانجانم عصبی شده گفته قبل عقد ترنجم معاینه میشه و باید مثله گلاب تایید بشه از نظر دختر بودن، اگه غیر این باشه ازدواجی صورت نمیگیره ..
با دهن باز مونده به زری نگاه کردم
_دروغ میگی؟
+نبخدا ندیدی از صبح الوند چقدر داغونه تو خودشه ..
_ به خاطر اینه ؟
+اره دیگه دختر ..
گلبهار گفت
_ حالا چرا از اتاق تو میزده بیرون؟
نگاهش کردم اما جوابی بهش ندادم ..
منظورش چی بوده
یعنی الوند به خاطر همین انقدر بهم ریخته .. پس ترنج و انقدر دوست داره که میترسه از دستش بده
+گلاب کجایی
._چی؟
+کجایی .. داریم با تو حرف میزنیم ها
_حواسم نبود
زری پشت چشمی نازک کرد
_بله خب مشخصه .. میگم ترنج از اتاقش بیرون نیومده زنهاهم جمع شدن دارن ازش غیبت میکنن از من میشنوی بیا بریم رو ایوون خوش میگذره ها
+حوصله ندارم زری بعدم الان ابروی من که بیشتر رفته!
بیشتر تو خودم جمع شدم که زری متعجب گفت
_وا !! به توجه
گلبهار سری تکون داد
+راست میگه دیگه .. همه با خودشون نمیگن الوند وقتی زن داره چرا باید از اتاق زنش یواشکی فرار کنه بره پیش نشونش
پس یا زنش یک زنی نیست یا دوستش نداره یا یک مشکلی داره
زری رفت تو فکر و من بیشتر تو خودم جمع شدم فقط همین مونده بود بقیه بفهمن که همه فهمیدن حالا از امروط چطوری برم بیرون و تو چشم بقیه نگاهم کنم .چه حرفا که پشت سرم درنیاد ...همینه دیگه میگن وقتی دختر گدا بشه زن خان
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
#درخواست راهنمایی
سلام وقت بخیر خدمت شما ودوستان عزیز درخواست راهنمایی داشتم ازتون تا حالا کسی بوده که با رحم دو شاخ خفیف بارداری با بچه ی سالم داشته باشه یا خدایی نکرده بچه ش به خاطر رحم دو شاخ مشکل داشته باشه ممنون از راهنمایی تون 🙏
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
#چیپس_حبابی
سیب زمینی
نشاسته ذرت
سفیده تخم مرغ
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
7.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
🍁🍂دعوتید به یک جرعه حس خوب🍂⚘
با هم بشنویم🍁
نوایی دلنشیــن🥰
🚀
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
خواهریا خواندن آیه الکرسی رو فراموش نکنید👌
🌸 آیه الکرسی 🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
🍃اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ من ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ
منْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ🍃
🍃لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ فقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ🍃
🍃اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا
أوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ🍃
❤️الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم❤️
⚜️ صلوات خاصه امام رضا (ع)⚜️
🌺 اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا الْمُرتَضَی ، اَلْاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ ، وَ حُجَّتِکَ عَلیٰ مَنْ فَوْقَ الْاَرضِ وَ مَنْ تَحتَ الثَّریٰ ، اَلصِّدّیٖق الشَّهیدِ ، صَلوٰةً کَثیٖرَةً تٰآمَّةً ، زٰاکِیَةً مُتَوٰاصِلَةً ، مُتَوٰاتِرَةً مُتَرٰادِفَةً ، کَأَفْضَلِ مٰا صَلَّیْتَ عَلیٰ اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیٰائِکَ. 🌺
❤️❤️
ملکـــــــღــــه
#رسوایی سمیرا بی تفاوت شانه ای بالا انداخت . -خرید . گفت و راهش را کشید و رفت. سد راهم بود و م
.#رسوایی
سمیرا شانه ای بالا انداخت.
-نمی دونم .
تا آمدن عماد و عمران جو آرام بود اما به محض ورودشان دایی اسحاق صدایش را بالا
برد.
-پسر ناخلف پرویز چی زیر گوش دخترم خوندی که برنمیگرده سر خونه زندگیش؟
همه سکوت کرده بودند و من از آن فاصله تنها وضع آشفته ی عماد را دیدم، پیراهن گله
گشاد و شلوار خاکی که اصلاً به او که همیشه شیک پوش بود، نمی آمد. لحنش بر خلاف
ظواهرش پرصلابت و محکم بود.
-بهش گفتم پاش هستم تاوانشم هر چی باشه میدم .
عمران سری با تاسف تکان داد و گوشه ای به نظاره ایستاد .
ماجرا حساس شده بود. کنار اپن رفتم تا همه چیز را موشکافانه و دقیق ببینم که سمیرا
کنارم آمد و دستم را کشید .
-بشین دختر زشته .
لب هایم آویزان شد و روی زمین نشستم. صدایشان می آمد اما خودشان را نمی دیدم .
- تو غلط کردی مرتیکه خواهرم شوهر داره .
برادر فاطمه بود، همان احسانی که کور کورانه و جاهلانه آن متجاوز را لایق خواهرش
می
دید.شوهر؟ تو به اون یارو میگی شوهر؟ کلاتو بنداز بالاتر احسان دوهزاری .
عماد کوتاه نمی آمد، لااقل نه در برابر آن مرد .
خوب بلد بود طرف مقابلش را با آن لحن و کلمات لال کند البته آن احسان نام هم کم
از
او نداشت .
-دوهزاری اون...
صدای دایی اسحاق هر دویشان را به سکوت وا داشت .
-قبلًا بهت گفته بودم جنازه ی دخترمم رو دوشت نمیزارم .
صدای عماد جدی و بی هیچ شک و شبهه ای بود .
-تو نه دایی دیگه به اختیار تو نیست، دخترت تا ته منو بلده میدونه بگم کاریو میکنم،
خودش طلاق میگیره و خودش زن من میشه نیاز به اجازه ی هیچکی نداره .
صدای غرش پیرمرد مرا سر جایم لرزاند اما عماد از رو نمی رفت.
-خواب دیدی خیر باشه جووون .
عماد خیلی کله شق بود که در برابر محال ترین اتفاق آنگونه پافشاری می کرد .
-خواب نه دایی تو بیداری قراره هممون ببینیم .
خوب بود که اراده داشت. اراده ای که دل فاطمه را قرص کرده بود که هر جور شده او
را
نصیب خودش می کند مرد گذشته ی زندگی من، اراده نداشت، نه او اراده ی خواستن داشت و نه من اراده ی
ماندن...
او از حرف های زن عمو باز نمیگشت، حتی حالا هم به گفته ی زن عمو سعیده را
خواسته بود .
یک روز در گوش عباس خوانده بودند، مرا بخواهد و دوست داشته باشد و حالا هم نوبت
سعیده بود...
عماد کوتاه نیامد و هر چه بقیه گفتند، هر چه دایی اسحاق خط و نشان کشید و هر چه
احسان فحش داد کوتاه نیامد که نیامد .
-تو زبون آدمیزاد نمیفهمی؟
عماد با همان لبخندی که نتیجه ی شیطنت های ماهان در آغوشش بود، به آقا بهروز
چشم دوخت .
-بابا عمو دو ساعت دایی اسحاق حرف بارم کرده بزار یه نیم ساعت بگذره بعد تو شروع
کن .
علی چشم غره ای به او رفت .
-راست میگه دیگه عماد اون پیرمرد بیچاره داشت از حرص پس میوفتاد .
عماد سر بلند کرد .
-ای اوس کریم ببینم کیه که این پیری رو از زندگی ما بکشی بیرون .
سمیرا ریز ریز می خندید و عمران سرش را به گوشی گرم کرده بود تا قهقهه نزند. عماد
به قلم پاک #حدیث
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
16.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
داستان اسفندیار رویین تن
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88