فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
💎🌹🦋نکته ی هر روز من به شما اینه که
تعادل داشته باشین
هر چیزی حدی داره حتی دوست داشتن 💫
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
#درد_دل_اعضا ❤️
جان دلم یاس خانوم عزیزم خدا قوت خانمی
به دوست عزیزی کهگفتن فرهنگی بازنشسته هستن
دست دوستی دراز میکنم
من هم۴۷سالمه فرهنگی بازنشسته ام
و همین طور مثل شما دوست عزیز از خونه بیرون نمیشم
چشمامو لیزیک کردم اعتماد به نفسم پایین اومده با عینک زیباتر بودم اما
تازگیا بیشتر بخودم میرسم و جنبه هایمثبتمو تقویت میکنم که من خوش اخلاقم بهترین مادرم زیبا هستم همسر خوبی ام
کدبانوی موفقی ام
و با خوندن داستان کیمیا و ایل ماه اشک میریزم اماوقتیگوشی رو کنار میزارم یادم میره چی بودو چی شد تا قسمت بعدی رو که فاطمه خانوم بزارن بهشفکر نمیکنم عزیزم ..
دوست دارم پیویمو بدین به این خانوم عزیز
شاید بتونیم دوستای خوبی باشیم و راهکارایخودمو بدم برای برگشت اعتماد به نفسشون
و ی نکته اینکه به خودتون اهمیت بدین در همه حال اعتماد به نفستون ب میگرده عزیزم
قشنگم دنیا دنیا تشکر بابت کانال خوبتون
ارزوی روزهای قشنگ واسه همگی
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
📚داستان کوتاه📚
⚡️شأن و منزلت بسم الله⚡️
🔘 گویند مردی بود منافق اما زنی داشت مومن و متدین.
این زن تمام کارهایش را با "بسم الله" آغاز می کرد.
شوهرش از توسل جستن او به این نام مبارک بسیار غضبناک می شد و سعی می کرد که او را از این عادت منصرف کند.
🔘 روزی کیسه ای پر از طلا به زن داد تا آن را به عنوان امانت نکه دارد زن آن را گرفت و با گفتن " بسم الله الرحمن الرحیم" در پارچه ای پیچید و با " بسم الله " آن را در گوشه ای از خانه پنهان کرد .
شوهرش مخفیانه آن طلا را دزدید و به دریا انداخت تا همسرش را محکوم و خجالت زده کند و "بسم الله" را بی ارزش جلوه دهد.
🔘 وی بعد از این کاربه مغازه خود رفت.
در بین روز صیادی دو ماهی را برای فروش آورد آن مرد ماهی ها را خرید و به منزل فرستاد تا زنش آن را برای نهار آماده سازد.
🔘 زن وقتی شکم یکی از آن دو ماهی را پاره کرد دید همان کیسه طلا که پنهان کرده بود درون شکم یکی از ماهی هاست آن را برداشت و با گفتن "بسم الله" در مکان اول خود گذاشت.
شوهر به خانه برگشت و کیسه زر را طلب کرد.
زن مومنه فورا با گفتن "بسم الله" از جای برخاست و کیسه زر را آورد شوهرش خیلی تعجب کرد و سجده شکر الهی را به جا آورد و از جمله مومنین و متقین گردید.
📚 خزینةالجواهر ص 612
┈•ꕥ࿐❤️🕊
https://eitaa.com/joinchat/255787356Cbbf20b395b
🍃🍃🍃🌼🍃
#درد_دل_اعضا ❤️🙏
سلام به دوست عزیزی که گفتن همسرش شکاکه چندوقت پیش منم پیام دادم که شوهرم پارانوییدداره خاهرعزیزم کامل شمارودرک میکنم منم به معنای واقعی زندانی هستم من خونه ویلایی دارم اماحق ندارم توحیاط برم هیچ کجا به هیچ عنوان نمیبره حتی خریدوهرمناسبتی ببامادرش میره شدیدفحاش وعصبیه کتک میزنه حتی دخترم روباخانواده خودم نمیزاره رفت وامدکنم ماهم ازش دوری میکنی به خاطرحفظ جونمون به معنای واقعی روانیه تهتمهای زشت میزنه باوجودی که شدیدکنترل میکنه دلم ازش خونه تمام بیماری هارودارم ازصبح تاشب قرص میخورم هرچی ازاین بیماری بگم کمه هیچ درمانی نداره خیلی خسیسه به زورخرجی میده خسته ام ازش مرگموازخدامیخام روزی هزاربارممنون ازدوست خوبم که پیاممومیزاره توکانال دوست داشتم باخاهرگلم همدردی کنم برای صبردلت دعامیکنم
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🌸🍃
#ایده_معنوی_اعضا ❤️🙏
از امام صادق پرسیدند:
تمام خواستگاری های دخترم به هم می خورد چہ ڪنم؟
فرمودند سوره «احـزاب » را بنویسد داخل ظرف دربستہ گذاشتہ و در مڪان بلندی داخل اتاق بگذارد
منابع:خزائن الاسرار
#امام_زمان
👌کپی با ذکر صلوات همراه با (وعَجِّل فَرَجَهُمْ )جایز هست
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
روایت شده از امام صادق علیه السلام:
هرکس که خواستگار ندارد یا به خواستگاریش جواب نمی دهند سوره «طه» را بنویسد و بشوید و آب آن را بر صورت خود بریزد.خداوند ازدواجش را آسان می کند.
منابع: تفسیرالبرهان
👌کپی با ذکر صلوات همراه با (وعَجِّل فَرَجَهُمْ )جایز هست
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🌼🍃
🔴 #فرمول_شیفته_کردن_زن
💠 آقایان اگر میخواهید همسرتان #شیفته شما شود دنبال #بهانه برای تعریف کردن از او باشید:
💠از ظاهرش
💠از جملاتش
💠از نگاهش
💠از دست پختش
💠از رفتارش
💠از هنرش و ...
💠 از لحاظ روانشناسی تعریف و تمجید از #زن به او آرامش داده و او را برای #مهربانی کردن و عشقورزی با همسر شارژ خواهد کرد.
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃❣
#ارسالی_اعضا ❤️
☘ صلوات، ذکر معصومانهی نوزادها
🔻پیامبر صلی الله علیه وآله:
🔹نوزادهایتان را به خاطر گریه کردن کتک نزنید!
گریه آنها، چهار ماه اول، شهادت بر یگانگی خداست،
چهار ماه دوم، صلوات است،
چهار ماه سوم، دعا برای پدر و مادرش است.
🔸لَا تَضْرِبُوا أَطْفَالَكُمْ عَلَى بُكَائِهِمْ فَإِنَّ بُكَاءَهُمْ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ الصَّلَاةُ عَلَى النَّبِيِّ وَ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ الدُّعَاءُ لِوَالِدَيْهِ.
📚 علل الشرائع، ج۱، ص۸۱.
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
#گلاب .۶۶ گلبهار عصبی یه گوشه نشست و منم نشستم کنارش _گلبهار ..اشکال نداره این نشد یکی دیگه +به
#گلاب
.۶۷
_ میخوام برات جبران کنم ..پس حواست به کارات باشه .بار اخری باشه اسم ارسلان و میاری ..چه مستقیم یه غیر مستقیم دفعه بعد ..
ادامه حرفشو خوردو لباشو به هم فشار داد خیره بودم به چشماش و به سختی داشتم خودم و کنترل میکردم که بغضم نشکنه.
+بعدم زیادم بدم نمیاد ..
نگاهش از صورتم سر خورد تا انگشت پام و دوباره اومد بالا
حس بدی بهم دست داد که پوزخندی زد و گفت
+بدم نمیاد بفهمم چی میگذره تو اون سرتو از این ازدواج چی میخوای ..
حرفشو زد و برگشت عقب و خیره چشمام شد .
دستآم مشت شد و چقدر بد که نمیتونستم حرف بزنم .. حداقلش جرئت حرف زدن نداشتم.
+برو بخواب دیر وقته
ناچار سر تکون دادم که باز گفت
+میمونم تا برسی به اتاقت برو نترس
باز جوابی بهش ندادم و فقط راه افتادم طرف اتاقم .
تو اتاق که رسیدم عصبی ضربه ای به دیوار زدم چرا انقدر ترسو بودم چرا نمیتونستم توروش وایستادم نهایتش منم اعدام میکرد دیگه .. تهش مردن بود .پس چرا انقدر میترسیدم ازش .
گردنبند انارم و گرفتم تو مشتم و فشارش دادم .
تنها چیزی که این روزا با فکر کردن بهش اروم میشدم ارسلان بود.
یک گوشه نشستم و زانوهامو جمع کردم تو بغلم .
چه شبایی یواشکی و پر استرس از لین اتاق نمور میزدم بیرون و خودمو به اون ته باغ میرسوندم .
دوباره اشکام ریخت رو صورتم و همه حسای بد دنیا اومد تو قلبم .
الان باید چیکار میکردم.؟
انقدر همه وجودم پر شده بود از کینه و نفرت که نمیدونستم میخوام چیکار کنم .
خودمم گیج بود با الوندم ازدواج میکردم بعدش چی.؟ باید انقدر دلبری میکردم که عاشق من میشد .. خب بعدش چی.؟ فرخ لقا رو هم زجر میدادم ..
اخرش چی ارسلان برمیگشت.؟
یکی تو سرم داد میزد: دلت که خنک میشه"
انقدر با خودم حرف زدم و لج کردم و بحث کردم و به نتیجه نرسیدم که همون گوشه اتاق خوابم برد .
****
با تکونای دستی چشم باز کردم و به بهجت که بالای سرم بود نگاه کردم.
+ گلاب ..خوابی دختر پاشو .
_چیشده.؟
+چیزی نشده که صبح شده گلنسا در به در دنبالت میگرده پاشو دختر
_چیکارم داره
+نمیدونم .
_الان میام
+میگم گلاب راس راسی میخوای بشی زن الوند خان
سر تکون دادم که لبخند گشادی اومد رو لبش
_دختری شدی خانم عمارت من و یادت نره ها به من یک کار خوب بده
لبخند زوری زدم و سری تکون دادم
+ همه دارن از تو حرف میزنن میگن میخوای بشی زن ارباب و ..
ابرویی بالا انداخت و ادامه داد
+نونت تو روغنه دیگه .. لباسای اعیونی طلاهای پرزرق وبرق و غذا های چرب و چیلی ..
_بهجت ..
+خیله خب دختر ..هنوز زن ارباب نشدی که قیافه میای.
سری تکون دادم و از جام بلند شدم ...
❤️❤️