0bikalam download1music.ir (4).mp3
1.99M
بچه ها این آهنگ از معروفترین آهنگای بی کلام دنیاست🍀🍀🍀🍀
فوق العادس 👌👌👌من که عاشقشم
گوش کنید😍😍
@Malakeonline
#سیاست_های_شوهرداری
برای بهبود روابط #زناشویی
از ابراز #هیجانات و #احساسات دوری کنید
مردان همواره کمتر از زنان احساسات خود را به نمایش می گذارند و گریه کردن، آنها را ناراحت و عصبانی می کند. باید بدانید ابراز احساسات و هیجاناتی مثل گریه کردن در مذاکرات می تواند به سادگی جایگاه تان را به #خطر بیندازد زیرا مردان گاهی احساس می کنند زنانی که گریه می کنند، در حال فریب دادن شان هستند. پس هنگامی که می خواهید با همسرتان منطقی صحبت کنید گریه نکنید زیرا اکثر #مردها از گریه کردن #زنان منزجرند"😢😢😢😢
@Malakeonline
شش حقه براي نظافت سريعتر منزل🏡🏡🏡
■زير سطل زباله 2 لايه كاغذ خشككن يا روزنامه باطله پهن كنيد. اطراف سطل زباله معمولا كثيف ميشود و شما مجبوريد آن را پاك كنيد. اما اين روزنامه يا دستمالها باعث ميشوند درصورتي كه كنار سطل كثيف شد بتوانيد به راحتي با تعويض آنها زحمت تميز كردن اطراف سطل را حذف كنيد.✅
■صابونهاي جامد و قالبي را با صابونهاي مايع عوض كنيد. فومهاي دستشويي يا صابونهاي مايع هم بهداشتيتر هستند و دائم دست كثيف كسي به آنها نميخورد و هم شما را از شر تميزكردن جا صابوني و تفالههاي صابون قالبي نجات ميدهد.✅
■البته دقت داشته باشید که برای پاک شدن کامل صابون مایع از دست باید آب زیادی مصرف کرد درغیر اینصورت پوست دستتان دچار آسیب می شود.✅
■بعد از دوش گرفتن براي 10 دقيقه در حمام را باز بگذاريد و فن آن را روشن كنيد. با اين روش بخار و رطوبت از حمام بيرون ميرود و حولهها كپك نميزند.✅
■بعد از دوش گرفتن، روي كفهاي روي ديوار، در شيشهاي، پرده حمام يا وان آب بريزيد و آنها را بشوييد. وقتي اين كفها خشك ميشوند منظره بدي براي حمام شما بهوجود ميآورند و به راحتي پاك نخواهند شد.✅
■به جاي دستمال سفره، دستمال كاغذي در آشپزخانه كنار دستتان بگذاريد. اگر چيزي روي گاز يا در مايكروويو ريخت با آن دستمال بلافاصله آن را تميز كنيد و دستمال را دور بيندازيد. هم از شستن قاب دستمال خلاص ميشويد و هم آلودگي روي گاز يا مايكروويو خشك نميشود.✅
■براي اينكه جلوي ايجاد رسوب و لكههاي سخت در توالتفرنگي را بگيريد، در ماه يك بار يك فنجان سركه سفيد در توالت بريزيد و بگذاريد يك شب تا صبح بماند. صبح سيفون را بكشيد تا هيچوقت توالت فرنگي منزل شما منزل شما رسوب نگیرد✅
@Malakeonline
#پارت513
#رمان_آنلاین_ایلآی
به قلم #یاس
فک کنم اونم فهمیده که من هیچی متوجه نمیشم
_خوب برای امروز کافی فک کنم خسته شدیم
لبخند کم جونی زدم و گفت
_راستش آره
نمیخواستم اعتراف کنم که هیچی یاد نگرفتم
ولی درون خودم داغون بودم
_فردا مطالبی که امروز گفتم مرور کنیدببینید سوالتون درکدوم قسمتهاس فردا دوباره مرور میکنیم
بالاخره بعد یک قرن ساعت چهار شد و من خسته و کوفته راهی سرویس شدم
میانه ی راه گوشیم زنگ خورد
وااای خدایا الان چی بگم بهش
بگم مثل خنگا هیچی نفهمیدم
تماس وصل کردم
_سلام
_سلام خوبی
_ممنون
_خسته نباشی
_شمام خسته نباشید
_مشخصه که خسته اید
لبخند زدم
_و خیلی هم خوابم میاد
_روز اولته همیشه شروع کردن سخته کمی رو روال بیافتی میبینی که به اون سختی که فکر میکردی نبوده
_یعنی امیدوارم باشم به خودم
راستش امروز هیچی نفهمیدم انگار به زبون دیگه ای صحبت میکرد
خانم بهرامی همیشه دوس داره پیچ بده به زبون ساده نمیگه
ولی در کل دختر خوبی اگه بتونی باهاش رفیق بشی سواد بالایی داره
_شما میشناسیش
_بله میشناسم
رسیدم به سرویس و سوار شدم
قبلا منشی شرکت آدرس خونرو به راننده داده بود
قراربود سر خیابون اصلی میاده بشم و کمی تا خونه پیاده روی داشتم
منتظر بودم کمی بیشتر توضیح بده ولی ایتکارو نکرد
_تونستین سوار سرویس بشین
_بله الان تو سرویسم هنوز حرکت نکرده
_بیام دنبالت
_ممنونم نه دیگه باید خودم یادبگیرم
با لحن آروم و مهربونی گفت
_پس مواظب خودت باش
از کی تا حالا دیگه جمع نمیبنده
چرا نگفت باشید گفت باش
_الوووو ایلای خانم
_بله چشم ممنون از لطفتون
_خداحافظ
_خداحافظ
گوشی گذاشتم تو کیفم و همکارا یکی یکی اومدن
هم خانوم هم آقا
خانم بهرامی دیدم که سوار ماشینش شد
عینکشو زد به چشمش و حرکت کرد
تو دلم گفتم خوش بحالش
مسیر نیم ساعت خونه تا شرکت بیشتر یه ساعت طول کشید
تازه دارم متوجه میشم چرا آیناز میگفت ماشین از نون شب واجبتره
@ElayOnline
پارت513رمان #ایلای
❤️جمعه ها پارت نداریم❤️
🌺
🍃🌺🍃
🍂🍃🌺🍂🍃🌺
❤️🍂🍃🌺🍂🍃🌺🍂🍃🌺🌺🌺
#پارت514
#رمان_آنلاین_ایلآی
به قلم #یاس
پیاده که شدم آروم آروم سمت خونه رفتم
زنگ که زدم مامان با خوشحالی گفت
_عه اومدی
وارد که شدم دکمه ی آسانسور زدم
به قدری که از صبح سرپا بودم یا آموزش میدیدیم یا تمرین میکردم پادرد و کمردرد گرفته بودم
سوار آسانسور شدم وخیلی زود رسیدم طبقه ی دوم
در خونه باز بود و آیسو و مامان هردو خوشحال دم در بودن
از خجالت پیش خودم داشتم آب میشدم مامانم اینقد به من امید داشت ولی من امروز تقریبا گند زده بودم
آیسو دوید سمتم و گردنمو محکم بغل کرد
_عزیز دل مامان
چندیدن بار بوسیدمش
مامان داشت با شور و شوق نگاه میکرد
_حالا چرا مامان دختری دم در آسانسور بوسیدنتون گرفته بیایید تو دیگه
_مامانی دلم برات تنگ شده
دستمو بردم جلو و با مامان دست دادم
درو که بست گفت
_خسته نباشید
_ممنون
_چایی آمادس تا تو یه آبی به دست و صورتت بزنی منم یه چایی بیارم خستگیت در بره
آیسو زمین گذاشت و رفتم سرویس بهداشتی آبی که به صورتم زد از اون احساس خفگی و بغضم کم شد
نشستم و مامانم با ذوق نگاهم میکرد
_چی شد مادر چه جور شرکتی بود
دلم نمیاد بگم خنگ تر از این حرفام که اونجا استخدام بشم
_خوب بود مامان
دست مامان گرفتم
_دعا کن این هفته بتونم یاد بگیرم موفق بشم
_ایلای اون آقا صبح
_مامان اون آقا خیلی مرد خوبیه دوست آقا مهدی
اون منو معرفی کرده شرکت
مدیر شرکت دوستشه و هم اینکه وکیل قانونی شرکت
_عه
_آره مامان نگران نباش
سرمو پایین انداختم و گفتم
_آدم یه بار اشتباه میکنه
_ایلای منظورم بازپرسی تو نبود من فقط
_حق داری
ولش کن
بگو ببینم با این فیسقلی امروز چیکارا کردین
اذیتت که نکرد
مامان آیسورو که رو پاهای من نشسته بود رو پای خودش گذاشت و گفت
_نه دختر خیلی خوبیه تازه ما امروز یه جایی رفتیم
_کجا
مگه شما اینحاهارو میشناسی
مامان نری بیرون گم بشین
مامان خندید و گفت
_نترس با یکی رفته بودیم که تهران مثل کف دستش میشناخت
_کی
_بگو کی
_فاطمه اینجا بود
_نه
_پس کی
@ElayOnline
پارت514رمان #ایلای
❤️جمعه ها پارت نداریم❤️
🌺
🍃🌺🍃
🍂🍃🌺🍂🍃🌺
❤️🍂🍃🌺🍂🍃🌺🍂🍃🌺🌺🌺
May 11