ملکـــــــღــــه
#وفا با لحن غمگینی گفت: - نمی تونم خاله پردیس، به خدا هیچی از گلوم پایین نمی ره. ولی خاله پردیس و
#وفا
خیلی کار بدی کردی که تو این همه مدت یه تماس باهاشون نگرفتی، خانم شایسته خیلی ازت دل گیره، منم هر دو
هفته یه بار باهاشون تماس می گرفتم و به دروغ بهشون می گفتم که تو زنگ زدی و بهشون سلام رسوندی. ولی خب
اونا بچه نیستن که بشه گولشون زد. قبول کن که خیلی اشتباه کردی، فعلا بگیر بخواب بیدار که شدی به خونتون
زنگ می زنیم و بهشون می گیم که تو از فرودگاه یک راست اومدی خونه ی ما.
چشم هاش رو بست و گفت:
- چشم خاله جون.
خاله پردیس از اتاق خارج شد و با دنیایی از غم و غصه و ماتم تنهاش گذاشت
سعید تصمیم خودش رو گرفته بود. باید با وفا حرف می زد، باید بهش می گفت که دوستش داره و عاشقشه باید اون
هم مثل بقیه عشق و علاقه اش رو به زبون می آورد و ازش خواستگاری می کرد. ساعت دوازده و نیم بود که از
فروشگاه خارج شد. تو مسیر خونه از گل فروشی دسته گل زیبا و بزرگی خرید و دوباره به راه افتاد.می خواست ازش
عذر خواهی بکنه، می خواست صادقانه و بدون رو دروایسی باهاش حرف بزنه، دیگه تحملش تموم شده بود، دیگه
نمی تونست دست روی دست بذاره و شاهد از دست دادن اون باشه،لااقل به قول هوتن شانسش رو امتحان می کرد،
شاید از بین خواستگارهاش اونو انتخاب می کرد. حوصله ی بردن ماشین توی پارکینگ رو نداشت جلوی خونه
ماشین رو پارک کرد و دسته گل بزرگ رو برداشت و وارد حیاط شد.مثل همیشه با ورودش بوی خوب و اشتها
برانگیز غذا به مشامش خورد. با قدم های بلند و سریع حیاط رو طی کرد و وارد سالن شد.
به محض ورودش با صدای بلند گفت:
- سلام به خانم خونه، من اومدم.
به اطراف نگاهی کرد همه جا مثل همیشه تمیز و ساکت بود. هیچ جوابی نشنید دوباره گفت:
-وفا خانم، سالام کردما! جواب سالم واجبه.
باز هم منتظر جوابی از طرف او شد ولی سکوت بود و سکوت. پاورچین پاورچین به آشپزخونه رفت. همه جا از
تمیزی برق می زد و ظرف غذا روی اجاق بود. ولی از او خبری نبود. متعجب و نگران بلندتر از قبل در حالی که از
آشپزخونه خارج می شد گفت:
-وفا! کجایی! نکنه باهام قهری و نمی خوای جوابم رو بدی؟ آره، قهری. آخه چرا؟ چرا همش مثل دختر بچه های
لوس و ننر قهر می کنی؟ )بعد صداشو کمی آرومتر کرد (کلک نکنه!فهمیدی که هر چه قدر هم ناز کنی ناز تو می
کشم و به جون می خرم که داری این همه عذابم می دی؟ )آروم آروم از پله ها بالا رفت( وفا خانم،دختر خوب اصلا
ببخشید،من که نمی دونم چرا باهام قهر کردی ولی هر چی که هست چه راست و چه دروغ، غلط کردم، معذرت می
خوام، حالا بی انصاف یه جواب بهم بده دیگه، یعنی این قدر از دستم ناراحتی که نمی تونی حتی یه ندا بهم بدی که
بفهمم کجایی؟
حالا درست مقابل در اتاق او رسیده بود و دست گل بزرگ رو جلوی صورتش گرفته بود تا به محض باز شدن در وفا
گل رو ببینه. با انگشت چند تا ضربه به در زد و گفت:
- وفا، تو رو خدا اشتی دیگه، حوصله ام سر رفت، این بچه بازی ها چیه از خودت در میاری پاشو بیا دختر خوب، بیا
درو باز کن مطمئنم که باهام اشتی می کنی. اصلا تو حق نداری با من قهر کنی، من شوهر توام و به هیچ وجه بهت
ادامه دارد....
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#ارسالی_اعضا ❤️
سلام خسته نباشین
در رابطه با داستان اعتیاد
به نظر من بزرگترین اشتباه رو همون اول خودت کردی
موقعی که اون زد وسایلا رو شکوند توام میشکستی میگفتی حالا بخر من که ضرر نمیکنم
موقعی که دیدی تو خونه مواد میکشه با خانواده ات هماهنگ میکردی از خونه مینداختیش بیرون میگفتی تا پاک نشدی حق نداری پاتو بذاری خونه و قفل درو عوض میکردی
موقعی که خانواده ات میگفتن طلاق بگیر باید طلاق میگرفتی یا وقتی برگشتی ضمانت نامه از هرچی که داشت ازش میگرفتی
من نمیفهمم وقتی وضع زندگیت رو دیدی چرا بچه دار شدی هر ادمی میفهمه شوهرت پدر خوبی نمیشه چه برسه به تو که باهاش زندگی کرده بودی
خداروشکر بعد این همه عذاب به ارامش رسیدی ولی خیلی زود تر از ۱۰ سال میتونستی به این ارامش برسی
امیدوارم همیشه زندگیت پر از ارامش و راحتی باشه
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#حرف_حساب✅👌
یاس جان سلام
به نکته بگم که شاید با دونستنش باعث بشیم دل کسی نشکنه
اگه دختری به هردلیلی زود ازدواج کرده وشما متوجه میشید بهش نگید وای کودک همسری بودی؟
واژه ی کودک همسری خیلی سنگین هستش چون طرف باتمام بچگیش زندگیشوروی پانگهداشته بیشترازظرفیتش شاید هزاران برابرازآدمای عادی برای زندگیش هزینه کرده
اونی که زودازدواج کرده خودش میدونه بچگی نکرده خودش میدونه چه دردهایی وتوسن کم کشیده تاسرافکنده جلوبقیه نباشه
اینکه میای سریع بهش میگی تو کودک همسری بودی یه تحقیرخیلی بزرگ پشتشه که فقط خوداون آدم حسش میکنه
تمام رنج هاش وخستگیاشو بایه حرف جلوی چشمش میارین
توروخدامراقب حرفامون باشیم
مهم نیست گذشته ی آدمهاچی بوده مهم اینه واسه بهبود شرایطشون چه فداکاری کردن وچقدرزمین خوردن
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
. 👇تقویم نجومی سه شنبه👇
✴️ سه شنبه 👈21 فروردین /حمل 1403
👈29 رمضان 1445👈9 آوریل 2024
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️ امروز روز خوب و مبارکی است و برای امور زیر خوب است :
✅جابجایی و نقل و انتقال.
✅آغاز و تاسیس امور خیریه.
✅خواستگاری و عقد و عروسی.
✅خون دادن و فصد.
✅دیدار بزرگان و علماء.
✅مهاجرت به شهر دیگر.
✅و تعمیر شهر و روستا خوب است.
🤕 بیمار امروز زود خوب شود.
🚘 مسافرت : مسافرت خوب است و مال فراوان در پی دارد.
👶زایمان : مناسب زایمان و نوزاد مبارک و صالح باشد.
🔭 احکام نجوم .
🌗 امروز تا عصر قمر در برج حمل و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است:
✳️فصد و حجامت.
✳️آغاز به کسب و کار.
✳️ختنه نوزاد.
✳️ارسال کالا به مشتری.
✳️خرید لوازم و ما یحتاج.
✳️دیدار با مقامات و مسئولین.
✳️و آغاز معالجه درمان نیک است.
🟣نوشتن ادعیه احراز و نماز حرز و بستن آن خوب است.
👩❤️👨مباشرت. امشب شبِ چهارشنبه
فرزند ممکن است از اشرار و فاسدان شود.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات،#اصلاح_مو(سروصورت)در این روز از ماه قمری ، باعث گوشه گیری و انزوا می شود.
💉💉حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن.
🔴 #خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ،باعث نجات از بیماری می شود
✂️ ناخن گرفتن
سه شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و در روایتی گوید باید بر هلاکت خود بترسد.
👕👚 دوخت و دوز.
سه شنبه برای بریدن،و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید( به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد)(خرید لباس اشکال ندارد)(کسانی که شغلشان خیاطی است میتوانند در روزهای خوب بُرش بزنند و در روزهای دیگر ان را تکمیل کنند)
✅ وقت #استخاره در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تاعشای آخر( وقت خوابیدن)
😴😴 تعبیر خواب :
خواب و رویایی که امشب. (شبِ چهار شنبه) دیده شود تعبیرش در ایه ی 1 سوره مبارکه "حمد" است.
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدالله رب العالمین
و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که نامه یا حکمی از جانب بزرگی به خواب بیننده برسد و سبب خوشحالی او می گردد. چیزی همانند ان قیاس گردد...
❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه #یاقابض که موجب رسیدن به آرزوها میگردد .
💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_سجاد_علیه_السلام و #امام_باقر_علیه_السلام و #امام_صادق_علیه_السلام سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد .
🌸 زندگیتون مهدوی 🌸
📚
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
خورشید جایش رابه ماه می دهد
روز به شب
آفتاب به مهتاب
ولی مهر خدا
همان گونه با شدت میتابد
امیدوارم قلب هاتون
پر از نور درخشان
لطف و رحمت خدا باشه🌙✨
شبتـون غـرق در عطـر گـلᥫ᭡⚘
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
ملکـــــــღــــه
#آرامش نفسای بلندش رو کاملا می شنیدم و حرکت قفسه سینه اش مرگبار بود. تموم آرامش کائنات درونش جمع
#آرامش
دستام رو به آرومی شستم و مشتی آب به صورتم پاچیدم. به چهره بی روحم چشم دوختم. من تا کی اسیر این حس ممنوعه بودم؟؟؟ دستی دور گردنم کشیدم و چهره در هم بردم. کبودی های گردنم دردناک بود.. مقنعه ام رو بالا کشیدم و به کبودی هایی که مختصرا دیده می شد چشم دوختم. نشونه گذاری کرده بود من رو؟؟
**حامی
ماگ قهوه ام رو روی میز گذاشتم و
گفتم:
_آمارشونو بگیر و به معاون سپنتا بگو هر چه سریعتر جمع بندی کاریشو برات بفرسته. مسیح با جدیت درون آیپد چیزی نوشت و گفت:
_چشم.
سری تکون داده و از پنجره به نمای شهر چشم دوختم. هیاهو و شلوغی. ابر ها گرفته و تیره و در پی یک جرقه بزرگ برای باریدن بودن. برای ترکیدن!!! ماگم رو بلند کرده و طعم تلخ قهوه فرانسوی رو جرعه جرعه نوشیدم. چشمام به تصویر آسمون شهر از پشت شيشه های سرتاسری بود که مسیح گفت:
_میثم امروز عکس هایی رو به دستمون رسوند داریوس داره تحقیق میکنه. پاسخی نداده و به تکه ابرهای خاکستری نگاه دوختم. کمی با آیپد مشغول شد و بعد گفت:
_همه چیز داره روند خودشو پیش میره. چشمام به تکه ابر خاکستری آسمون بود و پاسخی به مسیح ندادم که صدای تلفنش بلند شد. اهمیتی بهش ندادم اما وقتی خوشحال و مشتاق گفت:
_احوال سایلنت ملقب به ناتاشا؟
تکه ابر خاکستری از دیدم محو و تصویر چشمای درشت اون دختر مقابلم قرار گرفت. ماگم رو محکم گرفتم و جرعه دیگه ازش نوشیدم. مسیح آروم خندید و گفت:
_آنشرلی چطوره؟
چشمام رو از آسمون مقابلم نگرفتم اما مسیح با عجله گفت:
_اوه اوه...الان میام آرامش..اصلا یادم نبود.
لعنتی حتی اسمش محرک شده بود. تماسش رو قطع کرد و با عجله آیپد رو روی میز گذاشت و گفت:
_رییس من با اجازتون برم.
بالاخره نگاهش کردم و با بی تفاوتی گفتم:
_چی شده؟ دستی به موهای لختش کشید و با لبخند گفت:
_چیزی نشده پارسا امروز سمت انباره دیشب داریوس به آرامش گفته که یا به من زنگ بزنه یا به خودش که یکی بیاد دنبالش..رفتنی با داریوس رفته بعد ظهر به من زنگ زد گفت شنیده داریوس خیلی سرش شلوغه اگه ميشه من برم دنبالش...منم قبول کردم.
تموم سعیم رو کردم حرصم رو محفوظ نگه دارم و موفق شدم. سری
تکون دادم و با پوزخند گفتم:
_چه بادرک..نمیدونستم عشق بچگی انقدر تاثیر گذاره. خندان کتش رو از روی مبل بلند کرد و گفت:
_عشق نميشه گفت حس آرامش ربطی به عشق نداره.
بلافاصله بدنم در حالت آماده باش قرار گرفت. به سختی سعی کردم جلوی حس کنجکاوی احمقانه ام رو بگیرم بنابراین با لاقیدی گفتم:
_عشق یه طرف است؟ و نقش یک آدم بیخیال رو بازی کردم و ماگ قهوه ام رو روی میز قرار دادم در حالی که در حال مرگ بودم. مسیح دکمه های کتش رو بست و بالاخره حرفی زد که من رو لحظه ای گیر انداخت:
_آرامش همه رو دوست داره..همه آدما رو از هیچکس بدش نمیاد..کاری به حس داریوس ندارم اما آرامش تنها حسی که به داریوس داره یه علاقه دوستانه است..آرامش شاید عاشق باشه و يا یک نفرم دوست داشته باشه.من نمی دونم اینو اما مطمئنم اون آدم داریوس،کسی که مثل برادرش دوسش داره نیست.
واقعا معلق شدم. مسیح بی توجه به آچمز شدن من با اجازه ای گفت و من فقط سر تکون دادم. همین که از اتاق خارج شد با سرعت از روی صندلیم پایین پریدم و پشت پنجره ایستادم, عاشق نبود. عاشق نبود. لعنتی عاشقش نبود. یک خلا ای ایجاد شده و من ماتم برده بود. این خبر انگار یک سد بزرگی رو شکست و بعد افکارم با شدت رها شد. مغزم به طغیان افکارم مشغول بود و نمی دونست دقیقا کدومش رو پردازش کنه. به آسمون نگاه دوختم و فقط یک چیزی توی ذهنم خیلی پر رنگ بود. اون دختر عاشق داریوس نبود!!!
**آرامش
بلند و با قهقه خندیدم و گفتم:
_مسیح خیلی بی ادبی. بی اهمیت سری تکون داد و وارد خیابون اصلی شد و گفت:
_والا بخدا یجوری بعضیاشون با ادب و درست حسابین من خجالت می کشیدم پایین مایینمو با خودم ببرم,
از شدت خنده به سرفه افتادم و با
غیض گفتم:
_مسسییح! میدون رو
دور زد و لاقید گفت:
_کوفت..منو تو بلا تکلیفی گذاشته بود نمیدونستم باید برم سر قرار یا نه...ببرم یانه.
لبم رو گزیدم و سعی کردم از خاطرات مثبت هجده این عجوبه رهایی پیدا کنم. در بقیه مسیر سکوت کرده و با یاد حرف های مسیح لبخند کوتاهی مهمون لبام می شد. وقتی ماشین وارد عمارت شد.تشکری کرده و پیاده شدم. به مهرداد و کیانی که آماده باش ایستاده بودن لبخندی زدم که مسیح با جدیت نگاهی به سمت چپ باغ کرد و گفت:
_خبریه؟
رد دستاش رو گرفتم و به بنز غریبه ای که گوشه حیاط پارک شده بود چشم دوختم. متعجب به مهرداد و کیان چشم دوختم که کیان به آرومی لب زد:
_شیخ اینجاست.
متوجه منظورش نشدم اما مسیح یکه خورد و با تعجب گفت:
_شاهزاده؟
ادامه دارد ...
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅 يَا بَنِي آدَمَ لَا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ يَنْزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْآتِهِمَا ۗ إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لَا تَرَوْنَهُمْ ۗ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ ﴿۲۷﴾
🔸 ای فرزندان آدم، مبادا شیطان شما را فریب دهد چنان که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون کرد، در حالی که جامه از تن آنان بر میکند تا قبایح آنان را در نظرشان پدیدار کند، همانا آن شیطان و بستگانش شما را میبینند از جایی که شما آنها را نمیبینید. ما نوع شیطان را دوستدار و سرپرست کسانی قرار دادهایم که ایمان نمیآورند.
💭 سوره: اعراف
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃
✨رفیق..
🌸آرزویم این است
✨ که در آخرین روز ماه رمضان
🌸عالیترینهارو دریافت کنی
✨شکر حضورت ✨💚
🍃🍃🍃🌼🍃
*
یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰
@Yass_malake
لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇
https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88