eitaa logo
ملکـــــــღــــه
14.8هزار دنبال‌کننده
15.8هزار عکس
4.1هزار ویدیو
7 فایل
انَّ مَعَ العُسرِیُسرا💚 اینجا دورهمی خانوماس🥰 تجربیات خاطرات و درددلاتون و سوالاتتون رو به آیدی زیر بفرستید @Yass_malake لینک کانال https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88 رزوتبلیغات https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🍃🌼🍃 از یه جایی به بعد "دوست داشتن" به حرف نیست ، توی نگاه آدما نقش میبنده بهش نگاه می‌کنی توی دلت میگی " دوستت دارم ". اونم "اونم صداتو" می‌شنوه ، و بهت "لبخند" می‌زنه ..♥️🖇 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃🌼🍃 ❤️ ❇️ وپزشکان‌جواب‌کردن : 🔸 هر روز ساعت 10 صبح یک عدد حبه سیر میل کنید. 🔹 هر روز ساعت 15 یک لیوان عرق کاسنی بخورید. 🔸 هفته ای سه بار در غذای خودتون بادمجان مصرف کنید. 🔹 هفته ای چهار بار در وعده های مختلف غذایی از گیاه شنگ استفاده کنید. 🌿 این گیاه رو میتونید به صورت خام مصرف کنید یا در غذاهاتون بریزید و بپزید و میل کنید. یا خشک شده اون رو به صورت دمنوش میل کنید. درمان ورم ناشی از کم کاری کلیه 🔹 هر روز ساعت 10 یک خوشه انگور رسیده میل کنید. 🔸 هر روز ساعت 15 به مقدار 5 عدد میوه ازگیل بخورید. 🔹 هر هشت ساعت یک لیوان آب جوش ولرم بخورید. 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🌼🍃 سعی کنید در هر جای جویای حال همسر خود باشید؛ این امر باعثمی شود تا حس اهمیت زن وشوهر برای هم بیشتر شود. 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 دلانه‌ی یاشاییش(زندگی) داستان جذاب و پر پیچ و خم یک مهربانو 🍃🍃🍂🍃
ملکـــــــღــــه
#یاشاییش سرمو تکون دادم سرشو آورد جلو و گفت:ولی من خوابم نبرد نمیتونستم از فکرت بیرون بیام، حرفهاش
الهه داشت روفرشی که روش نقل ریخته بود رو پای حوض میشست اشاره کرد برم سمتش وقتی رفتم آروم گفت: این آقا حمید خیلی آتیشش تند حواست باشه گفتم: باشه مادرم دم در وایساده بود ازش خداحافظی کردم مادرم نگاه معنی داری سرتا پام انداخت و گفت:خوب خدایی شد برات با حمید راه افتادیم وسایل سفره عقد رو پس دادیم ترس اینکه بره سمت خونه تو وجودم نشسته بود به حمید گفتم:میخوای کجا بری!؟ حمید گفت:کجا بریم تو این گرما!! ناهار میگیریم و میریم خونه ی خودمون زیر باد کولر و....خندید گفتم:ولی آخه حمید!! گفت:آخه نداره ماشین رو میبریم تو خونه کسی نفهمه اونجاییم سکوت کردم حمید گفت:ببین پروانه من بچه آخر خانواده ام مادرم و خواهرام خیلی روم حساسند اصلا بذار اینجوری بگم فهمیدند من چقد دوستت دارم حسادت میکنند گفتم:حسادت برای چی اگه دوستت دارند که باید خوشحال باشند حمید گفت:چند وقت که بگذره خوب میشند دلم نمیخواست ناراحتش کنم برای همین دیگه چیزی نگفتم؛حمید ناهار گرفت و رفتیم سمت خونه تا رسیدیم سریع پیاده شد و در رو باز کرد تا من برم تو و ماشین رو گذاشت داخل حیاط حس خوبی نداشتم رفتیم تو حمید غذاهایی که گرفته بودیم رو گذاشت رو اوپن آشپزخونه و گفت:من لباس عوض کنم و برگردم و رفت،،، سردرگم نگاهی به اطراف انداختم و رفتم تو آشپزخونه دستمو شستم و از تو آب چکون دوتا قاشق و بشقاب برداشتم و گذاشتم روی اوپن حمید وارد آشپزخونه شد در حالیکه ی شلوار راحتی و یه رکابی تنش بود یه لحظه نگاهم رو بازوهاش موند متوجه نگاهم شد و گفت:ماله خودته بعدم اومدم سمتمو گفت:هنوز که با لباس بیرون وایسادی!؟ و خودش شالمو از سرم برداشت و گیر پشت موهامو باز کرد با دیدن موهای بلندم نفس عمیقی کشید و گفت: آخ چه موهای بلندی داری پروانه!! بعدم دستش رفت سمت دکمه های مانتوم یه کم خودمو عقب کشیدمو گفتم:خودم باز میکنم حمید لبخندی زد و گفت: باشه به زیر مانتوم یه لباس آستین حلقه ای تنم بود مانتوم رو در آوردم و انداختم رو دسته ی صندلی کنار اوپن حمید زیر چشمی منو نگاه میکرد اومدم سمتش تا سفره رو پهن کنیم آروم گفت:جووونم، تو تمام مدت غذا خوردن نگاهش رو بازوهام و موهام بود معذب شده بودم جوری که نتونستم درست ناهارمو بخورم هر چی هم به خودم نهیب زدم پروانه شوهرته یعنی حق نداره نگات هم کنه بازم نتونستم راحت باشم یکی_دوبار حمید گفت:چرا نمیخوری!! هر بار یه چیزی جوابش دادم بعد از ناهار بلند شدم تا بشابا رو جمع کنم که خودشو از پشت چسبوند بهم و گردنم و بوسید و گفت: اینا رو ول کن بعدا جمع میکنیم یاد حرف الهه افتادم... 🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 👌 مرد خسیسی به نام «شداد» در روزگاران پیشین زندگی می کرد. او مال زیادی جمع کرده بود و حتی لقمه ای از آن را با دل خوش نمی خورد! وقتی مُرد، زنش، شوهر کرد و آن شوهر، شروع کرد به خرج کردن همه آن مال. روزی زن شداد، با گریه به او گفت: «این اموال را شداد، با زحمت فراوان جمع کرد و حتی لقمه ای از آن را خودش نخورد!» شوهر گفت: «نوش جانش آن چیزی را که خورد. اما کاش همان را هم که خورد، نمی خورد، و برای ما می گذاشت!» شداد، شریکی داشت که او هم خسیس بود. وقتی این سخن به گوشش رسید شروع کرد به خرج کردن مالش. او هر روز مهمانی میگرفت و به مردم می گفت: بخورید قبل از آن که شوهر زن شداد آن را بخورد! 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃🌼🍃 ❤️✅ چالش حال خوب سلام من با کیک پزی و تزیین کیک حالم خوب میشه آخر سر هم کیک رو هدیه می دم تا حال یکی دیگه هم خوب بشه چند روز پیش دیدم دارم کسل میشم و بی خود دارم تو افکار غرق میشم دو تا رولت زدم 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
5.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 🔹آدم ها همیشه رو فرم نیستن…..    🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 رســـــــــــــــــــــ٨ـﮩـ۸ـﮩـــــــــــــــوایی 🍃🍃🍂🍃