همزمان بانک ملت در آن سوی خیابان را تخلیه کرده وسایلش را در خیابان ریختند و داخل بانک بطریهای آتش زا پرتاب کردن و ابتدا بانک را و سپس وسایل آن را که بیرون ریخته بودند آتش زدند.
ادامه👇
http://eitaa.com/fatemiioon_news
آنها وارد داروخانه شدند و از ما چند گاز استریل و باند خواستند و مجبور بودیم به آنها وسایلی که لازم دارند را بدهیم.
ناگهان صدای تیراندازی از اطراف آمد و آنها فرار کردند، ماموران وارد #داروخانه شدند، گفتند بانوان سریعا محل را ترک کنند که ما گفتیم وسیله حمل و نقل و خودرو نداریم، به ما گفتند از داروخانه بیاید بیرون ما شما را به منزل میرسانیم.
با اینکه وسط درگیری بودند اما با یک خودروی سمند ما را سوار کردند به خانه یکی از همکارانمان که نزدیکتر بود رساندند. اگر آن روز نمیرسیدند این افراد آشوبگر به کار خود ادامه میدادند و احتمالا داروخانه را هم مانند بانک آتش میزدند.
روز بعد متوجه شدیم فردی که جان ما را نجات داده، معاون اطلاعات سپاه سلمان سیستان و بلوچستان بوده و خود #شهید شده است، خیلی ناراحت شدیم، ایشان جان ما را نجات داده و ما را از صحنه درگیری دور کردند.
آن روز به خوبی لمس کردیم افرادی هم هستند که جان خود را کف دستشان گرفتهاند.
http://eitaa.com/fatemiioon_news
امام سجاد علیهالسلام:
#مومن (وقتی #دعا میکند)،
از دعای خود
یکی از این سه را نتیجه میگیرد:
✨یا برای(آخرتش) ذخیره میشود
✨یا در دنیا برآورده میشود
✨یا(در عوض) بلایی که میخواست به او برسد،
از او دفع بلا میشود.
📚تحفالعقول
بنابراین
تحت هرشرایطی دعا کنیم
و ناامید نباشیم
و بهترین دعا دعایبرایفرج است🌹
#امام_زمان 💚 #لبیک_یا_خامنه_ای
http://eitaa.com/fatemiioon_news
✨﷽✨
#داستان
📝نقل شده که در زمان خاتم الانبیا محمد (صلوات الله علیه و آله) در یکی از جبهههای جنگ یکنفر از کفار سوار الاغ سفید زیبائی بود و در صف کفار جنگ میکرد، یکی از #مسلمانان تا چشمش به این مرکب راهوار سفید افتاد خوشش آمد و گفت من میروم و این کافر را میکشم و استرش را مالک میشوم و با این قصد حرکت کرد ولی تا خواست حمله کند آن مشرک پیش دستی کرد و مسلمان را کشت بعد از جنگ مسلمانان میگفتند که خوش به حالش به درجهی رفیع شهادت رسید پیامبر وقتی که فهمید گفت: که او نیتش این بود که آن کافر را بکشد و بعد از کشتنش الاغ او را به عنوان غنیمت صاحب شود و او هم اکنون در جهنم است و بعد از این ماجرا به قتیل الحمار یا همان شهید راه الاغ معروف شد
.
. 💠 پیامبرگرامی (صلی الله علیه و اله) با این فرمایش مردم را از این امر آگاه کرد که هر کشتهای #شهید نیست و بهشتی نمیشود بلکه نائل شدن به مقام شهادت شروطی دارد که به نیت عمل فرد وابسته است.
.
. 📚 این مطلب را شهید والامقام دستغیب در کتاب استعاذه ص ۲۴۴ از کتاب جامع السعادات ( نراقی ج۳، ص۸۳) نقل کرده است.
#داستان آموزنده 🎐
http://eitaa.com/fatemiioon_news
🍃🌷ـ﷽ـ🌷🍃
✅ خداوند راه هدایت را در زندگیات قرار داده است
🔹پیرزن مؤمنهای بود که سرکه میگرفت و از آن کسب درآمد میکرد. روزی خاطره عجیبی تعریف کرد.
🔸گفت:
در فصل پاییز انگور و سیب ضایعات را میخریدم و در خمره میریختم تا #سرکه شوند و شکر خدا بعد از فوت همسرم، روزیِ مرا خدا از این راه میرساند و به راحتی زندگی میکردیم. حتی سرکه با اینکه زکات واجب ندارد ولی من سهم فقرا را همیشه کنار میگذاشتم.
🔹دخترم #ازدواج کرد و برای تهیه #جهیزیه او مجبور شدم یک بار زکات سرکه را ندهم و سرکه را گران بفروشم چون سرکههای من در شهر بیهمتا بود و همیشه مشتریها و تقاضاهای زیادی داشتم.
🔸با اینکه سود زیادی کرده بودم ولی همه چیز برخلاف پیشبینی من اتفاق افتاد و برعکس دورههای قبل آنچه کسب کردم هیچ برکتی نداشت.
🔹نوبت بعد که سرکه گذاشتم، تمام سرکههای من تبدیل به شراب شد. بسیار تأسف خوردم و برای من این اتفاق نادر و عجیب بود.
🔸با یکی از مشتریان سرکه که برای تحویل سرکه آمده بود، موضوع را در میان گذاشتم و گفتم:
این بار برای فروش چیزی ندارم.
🔹او کنجکاو شد و برای تأمین ضرر من حاضر بود شراب را به بالاترین قیمت بخرد و بین طالبان مسکر بفروشد. دیدم شیطان مرا در ظلمت دیگر و آزمون دیگری برای نفسم قرار داده است.
🔸بدهکاری جهیزیه دخترم آزارم میداد طوری که اگر تمام شرابها را میفروختم به راحتی بدهیهای خود را میپرداختم.
🔹شیطان دنبال گشودن ظلمت دیگری بر من بر روی ظلمت قبلیام با اغوای خود بود که زکات نداده و گرانفروشی کرده بودم. شیطان قصد داشت روزی مرا از خدا به تمتع از دنیا محدود و دنیا و آخرت مرا ویران سازد.
🔸سحرگاهان که برای نماز بیدار شدم با استعاذه و لعن شیطان به زور توانستم حریف نفس خود شوم.
🔹به مدد الهی همه خمره را در چاه فاضلاب خانه خالی کردم و گفتم:
خدایا! من غلط کنم با فروختن شراب، نافرمانی و معصیت تو بنمایم.
🔸بعد از ریختن شراب به اتاق خود برگشتم و کلی گریه کردم.
🔹نزدیک ظهر مرد جوانی درب خانه مرا زد و گفت:
از تهران آمده است و دنبال سرکهای خوب برای درستکردن سکنجبین برای فشارخون پدرش میگردد.
🔸در خانه شیشهای سرکه برای خودم داشتم که برای رضای خدا به او بخشیدم و هرچه پول خواست بدهد، نگرفتم. چون عادت داشتم سرکه را اگر برای دوا و درمان میخواستند هدیه میکردم.
🔹یک هفته از این داستان گذشت. روزی در خانه بودم که مردی با مبلغ زیادی پول درب منزل را زد و گفت که پدر آن مرد جوان فشار خونش تنظیم شده، طوری که اطبا از طبابت آن عاجز شده بودند و این هدیه از طرف پدر آن مرد است.
🔸با همان مبلغ، بدهی جهیزیه دخترم را دادم و با مدد الهی دوباره از راه حلال به درستکردن سرکه در منزل و کسب معاش پرداختم. و این اغوای شیطان را به توفیق الهی با نوری که از بخشش خود کسب کردم، دفع نمودم.
🌱 وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ ۚ وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ ۚ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ (طلاق، ۳)
🌱 و كسی كه از خدا بترسد، خدا برايش راه نجاتی از گرفتاریها قرار میدهد. و از مسيری كه خود او هم احتمالش را ندهد رزقش میدهد و كسی كه بر خدا توكل كند، خدا همه كارهاش میشود كه خدا دستور خود را به انجام میرساند و خدا برای هر چيزی اندازهای قرار داده است.
#داستان آموزنده 🎐
http://eitaa.com/fatemiioon_news
📚 داستان کوتاه
صحابی که علی(علیهالسلام) را نفروخت!!!
روزی حضرت #علی (علیهالسلام) نزد اصحاب خود فرمودند:
من دلم خیلی بحال #ابوذر غفاری میسوزد خدا رحمتش کند.
اصحاب پرسیدند چطور؟
مولا فرمودند:
آن شبی که به دستور عثمان ماموران جهت بیعت گرفتن از ابوذر برای عثمان به خانهی او رفتند چهار کیسهی اشرفی به ابوذر دادند تا با عثمان بیعت کند.
ابوذر خشمگین شد و به مامورین فرمود:
شما دو توهین به من کردید; اول آنکه فکر کردید من علی فروشم و آمدید من را بخرید'
و دوم بی انصافها آیا ارزش علی چهار کیسه اشرفی است؟
شما با این چهار کیسه اشرفی میخواهید من علی فروش شوم؟
تمام ثروتهای دنیا را که جمع کنی با یک تار موی علی عوض نمیکنم.
آنها را بیرون کرد و درب را محکم بست.
مولا گریه میکردند و میفرمودند:
به خدایی که جان علی در دست اوست قسم آن شبی که ابوذر درب خانه را به روی سربازان عثمانی محکم بست سه شبانه روز بود او و خانوادهاش هیچ نخورده بودند.
مواظب باشیم برای دو لقمه بیشتر؛ در این زمان
علی فروشی نکنیم....
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
#داستان آموزنده 🎐
http://eitaa.com/fatemiioon_news
✨﷽✨
#پندانه
✅ با #مشکلات بجنگ
✍مراد، ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﻫﺎﻟﯽ روستا ﺑﻪ ﺻﺤﺮﺍ ﺭﻓﺖ ﻭ در راه برگشت، به ﺷﺐ خورد و از قضا در تاریکی شب ﺣﯿﻮﺍﻧﯽ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩ.
ﭘﺲ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺩﺭﮔﯿﺮﯼ ﺳﺨﺖ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺑﺮ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﻏﺎﻟﺐ ﺷﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﺸﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥﺟﺎ ﮐﻪ ﭘﻮﺳﺖ ﺣﯿﻮﺍﻥ ﺯﯾﺒﺎ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﯽﺭﺳﯿﺪ، ﺣﯿﻮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻭﺵ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺁﺑﺎﺩﯼ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩ. ﭘﺲ ﺍﺯ ﻭﺭﻭﺩ ﺑﻪ روستا، ﻫﻤﺴﺎﯾﻪﺍﺵ ﺍﺯ ﺑﺎﻻﯼ ﺑﺎﻡ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺯﺩ: ﺁﻫﺎﯼ ﻣﺮﺩﻡ، مراد ﯾﮏ شیر ﺷﮑﺎﺭ ﮐﺮﺩﻩ!
مراد ﺑﺎ ﺷﻨﯿﺪﻥ ﺍﺳﻢ ﺷﯿﺮ ﻟﺮﺯﯾﺪ ﻭ ﻏﺶ ﮐﺮﺩ. ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺴﺖ ﺣﯿﻮﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺩﺭﮔﯿﺮ ﺷﺪﻩ، ﺷﯿﺮ ﺑﻮﺩﻩ است. ﻭﻗﺘﯽ به هوش آمد، از او پرسیدند: برای چه از حال رفتی؟مراد گفت: فکر کردم حیوانی که به من حمله کرده یک سگ است!
مراد بیچاره ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﮐﻪ یک سگ به او حمله کرده است وگرنه ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻭﻝ ﻏﺶ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ ﺯﯾﺎﺩ ﺧﻮﺭﺍﮎ ﺷﯿﺮ ﻣﯽﺷﺪ. ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺍﺳﻢ ﯾﮏ ﻣﺸﮑﻞ ﺑﺘﺮﺳﯿﺪ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎ ﺁﻥ ﺑﺠﻨﮕﯿﺪ ﺍﺯ ﭘﺎ ﺩﺭﺗﺎﻥ ﻣﯽﺁﻭﺭﺩ.
http://eitaa.com/fatemiioon_news
#دهان_پر از "کرم" پیرزن
#اتفاقات_بهشت_زهرا
حکایت واقعیت داره💯
❌یکی از غسالها به نام موسوی میگوید:
🙄
مدتهای زیادی در بخش #غسالخانه مسئول تحویل جنازه بودم. اینجا بعضیها مسئول کشیک شب هستند تا جنازههایی را که شب توی منزل فوت میکنند و جوازشون توسط دکتر صادر شده و شبانه به بهشت زهرا (سلام الله علیها) حمل میشود را تحویل بگیرند.
⬛️یک شب یک خانم سالمندی را آوردند که تحویل گرفتیم، فردا صبح که میخواستیم برای شستشو بفرستیم خانمهای غسال گفتند که از گوشه دهان این بنده خدا کرمهای ریز زنده در حرکت بود، خیلی چندشآور بود...
از روی کنجکاوی ماجرا را برای یکی ازبستگانش که کمی آرام تر بود و آدم با تجربه و دنیا دیدهای به نظر میرسید، تعریف کردم و اون بنده خدا بعد از چند بار استغفار 🙄گفت: این خانم مرحومه از بستگان ماست و یک ایراد بزرگ داشت که آدم بسیار بد دهنی بود و دائم به این و آن حرف رکیک و ناسزا میگفت و هیچ کس از زخم زبان اون در امان نبود و حتما دلیلش همین میتواند باشد. از تعجب هاج و واج مانده بودم. آرام از پیرمرد عذرخواهی کردم و به داخل برگشتم.
#تا_زنده_ایم_خوب_باشیم🌹
http://eitaa.com/fatemiioon_news
خواهرا حتما بخونید:
فرشتگان در حال خواندن اسامی جهنمیان بودند...
که ناگهان نامش خوانده شد...
"چگونه می توانند مرا به جهنم ببرند؟
دو فرشته او را گرفتند و به سوی جهنم بردند...
او تمام اعمال خوبی که انجام داده بود، را فریاد میزد...
نیکی به پدرش و مادرش، روزههایش، نمازهایش، خواندن قرآنش و...
التماس میکرد ولی بی فایده بود.
او را به درون آتش انداختند.
ناگهان دستی بازویش را گرفت و به عقب کشید.
پیرمردی را دید و پرسید:
"کیستی؟"
پیرمرد گفت:
"من نمازهای توام".
مرد گفت:
"چرا اینقدر دیر آمدی؟
چرا در آخرین لحظه مرا نجات دادی؟
پیرمرد گفت:
چون تو همیشه نمازت را در آخرین لحظه میخواندی!
آیا فراموش کردهای؟
در این لحظه از خواب پرید.
تا صدای اذان را شنید وضو گرفت و به نماز ایستاد.
*نمازت را سر وقت، چنان بخوان كه گویا آخرین نمازی است که میخوانی.
خدا ميفرماید:
من تعهدى نسبت به بندهام دارم كه اگر نماز را در وقتش بپا دارد او را عذاب نكنم و او را به بهشت ببرم.
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
http://eitaa.com/fatemiioon_news
🌸 #آشپز و کمک آشپز
آشپز و کمک آشپز تازه وارد بودند و با شوخی بچهها ناآشنا
آشپز سفره رو انداخت وسط سنگر و بعد بشقابها رو چید جلوی بچهها
رفت نون بیاره که علیرضا بلند شد و گفت (بچهها! یادتون نره!)
آشپز اومد و تند تند دوتا نون گذاشت جلوی هر نفر و رفت
بچهها تند نونها رو گذاشتند زیر پیراهنشون
کمک آشپز اومد نگاه سفره کرد، تعجب کرد
برای هر نفر دوتا کوکو گذاشت و رفت
بچهها با سرعت کوکوها رو گذاشتند لای نونهایی که زیر پیراهنشون بود
آشپز و کمک آشپز اومدن بالا سر بچهها
زل زدند به سفره
بچهها هم شروع کردند به گفتن شعار همیشگی (ما گشنمونه یالله!)
که حاجی داخل سنگر شد و گفت چه خبره؟
آشپز دوید روبروی حاجی و گفت حاجی
اینا دیگه کیند
کجا بودند!
دیوانهاند یا موجی؟!!
فرمانده با خنده پرسید چی شده؟
آشپز گفت تو چشم بهم زدنی مثل آفریقائیهای گشنه هرچی بود بلعیدند!!
آشپز داشت بلبل زبونی میکرد که بچهها نونها و کوکوها رو یواشکی گذاشتند تو سفره
حاجی گفت این بیچارهها که هنوز غذاشونو نخوردند
آشپز نگاه سفره کرد، کمی چشماشو باز و بسته کرد
با تعجب سرش رو تکونی داد و گفت جلل الخالق !؟
اینها دیوانهاند یا اجنه؟!
و بعد رفت تو آشپز خونه....
هنوز نرفته بود که صدای خنده بچهها سنگرو لرزوند
#طنز
#جبهه
http://eitaa.com/fatemiioon_news
✍️#داستان
👈وعده گاه
#پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم با شخصی قرار گذاشتند که یکدیگر را در مکانی معینی، کنار سنگی ملاقات نمایند.
رسول اکرم، زودتر از موعد مقرر در محل حاضر شده و کنار سنگ توقف کردند و منتظر آمدن آن فرد شدند.
زمان مقرر فرا رسید، اما آن مرد نیامد.
چند ساعت گذشت. خورشید به وسط آسمان رسید و گرمای سوزان آن به بدن مبارک رسول خدا آزار رسانید.
عدهای از اصحاب، پیامبر را در آن حالت دیده و عرض کردند که از اینجا حرکت بفرمائید زیرا آفتاب بسیار سوزان است.
پیامبر در جواب ایشان فرمود: نمیتوانم به جای دیگری بروم. چون در اینجا با کسی قرار گذاشتهام.»
چند ساعت دیگر گذشت تا بالاخره آن مرد رسید. حضرت به او فرمود: «اگر نیامده بودی از اینجا حرکت نمیکردم تا مرگم فرا میرسید.
📕گناهان کبیره - جلد اول - صفحه ۴۳۴
http://eitaa.com/fatemiioon_news
#آیت_اللهی_که_درحال_بیهوشی #پرفسوری_را_مسلمان_کرد❗️
▪️مرحوم آیت الله سیدمحمدهادی میلانی دچار بیماری معده شده بود
پروفسور بولون جراح حاذق بلژیکی که درآن زمان (۱۳۸۲ ه ق) درشهر مشهد مشغول کار بود ایشان را عمل کرد.
پرفسور پس از یک عمل۳ساعته زمانیکه آن مرجع تقلید درحال به هوش آمدن بود، به مترجمش گفت تمام کلماتی که ایشان درحین به هوش آمدن میگوید را برایش ترجمه کند.
▪️آیت الله میلانی در آن لحظات فرازی از دعای ابوحمزه ثمالی را قرائت میکرد.
پروفسور برلون بعد از دیدن این صحنه گفت:
برای مسلمان شدن چه باید بکنم و چه بگویم.
وقتی علت را پرسیدند، گفت:
تنها زمانی که انسان شاکله وجودی خود را بدون این که بتواند برای دیگران نقش بازی کند، نشان میدهد، در حالت به هوش آمدن بعد از عمل است و من دیدم این آقا، تمام وجودش محو خدا بود.
▪️ در آن حال به یاد اسقف کلیسای کانتربری افتادم که چندی پیش درهمین حالت و پس از عمل در کنارش ایستاده بودم، دیدم او ترانههای جوانان آن روزگار را زمزمه میکرد، در آن لحظه فهمیدم حقیقت نزد کدام مکتب است.
▪️طبق وصیت پرفسور، او را در شهری که قبرمرحوم میلانی بود دفن کردند. (مشهد،خواجه ربیع)
◾️گلشن راز ۲،۷۶۸
#آیت_الله_میلانی◾️
#داستان آموزنده 🎐
http://eitaa.com/fatemiioon_news
▪️تو روزگاری که با یه چهار لیتری میشه یه #هواپیما ساخت مراقب باش #رسانه چی به خوردت میده رفیق...
#سواد_رسانهای
http://eitaa.com/fatemiioon_news
امامِ زماטּﷻ تو روضــه بخوان...
ڪزین غمِ هجــࢪان نمانده توان...
#مولا
http://eitaa.com/fatemiioon_news
🔺این عقبماندهها کجا زندگی میکنند که موقع #دروغ بافتن هم اینطور سوتی میدهند. بیچارهها فکر میکنند اینجا هنوز دهه هفتاد است و ملت میروند بانک حقوق بگیرند.
🔹از عوارض زندگی در کمپ اشرف و آلبانی نشینی همینه که به آرایشگاه زنانه میگی سلمانی!!
پ.ن
وقتی از جوکای مجازی توییت میکنی فقط #پلیس رو میذاری جای کچله😁
جوک اون کچله رفت آرایشگاه همه خندیدن بهش گفتچیه اومدم فقط آب بخورم😂
امان از جو دادن یه عده که صبح تا شب دروغ میبافند
http://eitaa.com/fatemiioon_news
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 واکنش مجری تلویزیون به تحلیل #رسانههای_معاند از #پرتاب_ماهوارهبر قائم ۱۰۰: آب رو بریزید جایی که میسوزه!
http://eitaa.com/fatemiioon_news
صد فصل بهار آید و بیرون ننهم گام
ترسم که بیایی تو و در خانه نباشم..!😢
#مادرشهید
http://eitaa.com/fatemiioon_news
🔴 تو صندق عقب هعی داد میزد بابااا میخواستم بنویسم مرگ بر #آمریکا 😂
🔹 بازگشت همه بسوی گونی ست 😂
#پایان_مماشات
http://eitaa.com/fatemiioon_news
گاهى شما فقط #مسئول خودتان نيستيد.
گاهى تصميم شما روى سرنوشت ديگران تاثير دارد👌
http://eitaa.com/fatemiioon_news
#انقلاب در توالت عمومی!
پیروزی نزدیکه. هم صدای شلیک زیاد به گوش میرسه و هم بوی گاز اشکآور زیاد استشمام میشه.😂😂
http://eitaa.com/fatemiioon_news
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👥 مردم نسبت به وضعیت مساجد مطالبه دارند...
🕌 صحبت های صریح حاج حسین سازور درباره وضعیت مساجد(خصوصا در تهران).
⁉️ آیا انقلاب توقعش از مساجد برآورده شده؟
⁉️ آیا #مساجد ما مسائل رو برای مردم محلهی خود تبیین کردهاند؟
پ.ن: خوب است بخشی از افرادی که قرار است بزودی پاسخگوی وضعیت فعلی جوانان باشند، برخی مسئولین اسبق و فعلی مرکز امور مساجد باشند.
#ترک_فعل
#مطالبه_مسجد_محور
http://eitaa.com/fatemiioon_news
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️ بهادری جهرمی: همه دیدند که ما #معاون_وزیر و مشاور وزیر خاطی را #بازداشت کردیم / هر جا کوتاهی کردیم عذرخواهی و جبران میکنیم
🔴http://eitaa.com/fatemiioon_news