eitaa logo
604 دنبال‌کننده
31.7هزار عکس
34هزار ویدیو
207 فایل
@
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹فرزند خردسالمان از شدت تب، تشنج کرد. غلامرضا با دست پاچگی او را بنا زد و به خیابان دوید. 🌹ماشین جهاد سازندگی که معمولا برای انجام کارهای اداری در اختیارش بود جلوی در خانه پارک بود 🌹گمان کردم از شدت عجله اتومبیل یادش رفته. داد زدم: «ماشین اینجاست. کجا داری می‌ری؟» همان طور که می‌دوید تا خود را به خیابان اصلی برساند، گفت: اون . با تاکسی می‌ریم بیمارستان». 🌹از شدت ناراحتی و عصبانیت سرش داد زدم و پرخاش کردم. کمی درنگ کرد تا خشم و خروشم فرو نشست. آن وقت به نرمی و ملاطفت گفت: «من چطور می‌تونم از همه‌ی مردم حلالیت بگیرم؟» ✍راوی: همسر شهید 🌹 http://eitaa.com/fatemiioon_news