eitaa logo
🤶🏻مامانوئل🤶🏻
758 دنبال‌کننده
31.7هزار عکس
34هزار ویدیو
207 فایل
سلام دوست عزیزم🤶🏻 من مهلام مامان🤱🏻علی کوچولو(سوپراستار کانال😂) قراره بهترین کانال خرید جمعی باقیمت رقابتی رو بسازیم همچنین آموزش و هرچیز جذابی پیدا کنم میزارم تا از روزمرگی مون فاصله بگیریم😎 🎁همراهم باش تا با شگفتانه ها حالت خوب بشه🎁 @Mahlaershadi
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴🏴🏴🏴🏴 🏴 🔳 مقتل حربن یزید ریاحی 1️⃣(مقتل اول) ◾️امام حسين (عليه السّلام) در مسیر حرکت خویش از مکه به سرزمین کربلا، با کاروان آل الله، به منطقه «ذو حسم» می رسند و در آنجا خيمه هاى خود را برپا می کنند. ▪️حرّ بن یزید رياحى به همراهى هزار سواره نمايان مى شود كه ابن زياد او را فرستاده بود تا امام حسين (عليه السّلام) را از بازگشت به مدينه منع كند و او را به كوفه درآورد، پس در گرماى سوزان ظهر حرّ و اصحابش مقابل امام حسين (عليه السّلام) ايستادند. ▪️هنگامى كه حضرت سيّد الشهداء (علیه السلام) تشنگى اين گروه را مشاهده كردند به اصحاب خود امر كردند كه خودشان و اسبهايشان را سيراب كنند پس ظرفهايى را پر از آب كردند و نزديک اسبها مى بردند تا آنكه چندين دفعه مى نوشيدند و سيراب مى شدند و نوبت به اسب ديگرى مى رسيد. ▪️علی بن طعان محاربى همراه با حرّ بود و بعد از همه سر رسيد در حالى كه عطش او را از پاى در آورده بود، حسين (عليه السّلام) فرمود: شتر خود را بخوابان، هنگامى كه خواست آب بنوشد آب به زمين ريخت، امام حسين (عليه السّلام) فرمود: ظرف را نگهدار، امّا او از شدّت عطش نمى دانست چه كند؟ امام (عليه السّلام) خودشان برخاستند و ظرف آب را گرفتند تا اينكه او و اسبش سيراب شدند... ▪️حجّاج بن مسروق جعفى أذان ظهر را گفت، امام حسين (عليه السّلام) به حرّ فرمود: آيا با اصحاب خود نماز مى خوانى؟ حرّ گفت: خير، بلكه همگى با شما مى خوانيم. پس از فراغت از نماز امام (عليه السّلام) به مردم رو مى كنند حمد و ثناى خدا را بجا مى آورند، بر پيامبر درود مى فرستند و مى فرمايند: ✨اى مردم! اگر شما الهی داشته باشيد و حق را از اهل آن بشناسيد بيشتر مورد رضاى خداوند خواهد بود.ما اهل بيت محمّد (صلّى اللّه عليه و آله و سلم) در ولايت امر بر اين مدّعيان اولى هستيم كه ادّعاى چيزى مى كنند در حالى كه مال آنها نيست و به جور و عدوان سير مى كنند. اگر ما براى شما ناخوشايند هستيم و حقّ ما را نمى دانيد و الآن رأى شما غير از آن است كه در نامه هايتان آمده است، من از نزد شما باز مى گردم.✨ ▪️حرّ گفت: من نمى دانم اين نامه هايى كه مى گويى چه هستند، پس امام حسين (عليه السّلام) به عقبه بن سمعان امر كرد تا خورجينى را بيرون آورد كه پر از نامه بود. ▪️حرّ گفت: من در زمره نويسندگان آن‌ها نيستم، من مأمورم كه پس از ملاقات شما، از شما جدا نشوم تا آنكه شما را در كوفه بر ابن زياد وارد سازم. ▪️پس امام (عليه السّلام) فرمودند: مرگ براى تو بهتر از اين كار است و آنگاه به اصحاب خود امر كردند كه سوار شوند و زنان را نيز سوار كردند؛ حرّ مانع شد. ❇️ امام حسين (عليه السّلام) فرمود: ✨ثكلتک امك! ما الذی تريد ان تصنع؟ مادرت به عزايت بنشيند از ما چه مى خواهى؟ حرّ گفت: اگر غير از تو احدى از عرب نام مادر مرا مى برد و در چنين موقعيّتى بود من هم همان را پاسخ مى دادم (نام مادرش میبردم) هر كس كه بوده باشد! ⚡️ولى به خدا قسم نمى توانم نام مادرت را ببرم مگر به بهترين صورتى كه توان آن را دارم.⚡️ ⚜️همین عشق و محبت به دختر رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) حر را خرید و نزد حسین شفاعت کرد تا جاییکه حر، جزو اصحاب الحسین (علیه السلام) گردید. عشق حضرت فاطمه (سلام الله علیها) ام الائمه و الابرار، انسان را از اوج ذلّت به بالاترین نقطه عزّت می برد. چرا که در زیارت حضرت صدیقه کبری (سلام الله علیها) می خوانیم: ✨لنبشّر انفسنا بأنا قد طّهرنا بولایتک✨ ولایت حضرت صدیقه (سلام الله علیها) وجود همه ی خلق را تطهیر و پاک می گرداند. 📚اسرار الشهاده ۷۴۱ و ۷۴۳ لهوف ص۹۹ ترجمه مقتل مقرم ص١٠٢ مقتل خوارزمى ج ۱، ص ۲۳۰ فصل ۱۱. مقتل الحسين لابن اعثم كوفی ص ٩۴ 🏴 🏴🏴🏴🏴🏴 @fatemiioon_news
🏴🏴🏴🏴🏴 🏴 🔳توبه حربن یزید ریاحی: ▪️روز عاشورا، وقتی از در خيمه ناله غريبی مظلوم كربلاء بلند شد، که می فرمود: ✨هل مِن ناصِر يَنصُرنا ✨و هَل مِن مُجيرُ يُجيرنا صدای استغاثه و زاری آن بزرگوار در آن صحرا پيچيد و به گوش حر بن يزيد رياحی رسيد. دلش از جا كنده شد، بدنش به لرزه درآمد و در دريای حيرت فرو رفت و غرق در بحر تفكر شد. ▪️نزد عمر بن سعد رفت و گفت: آيا با اين مرد مى جنگى؟ عمر بن سعد گفت: آرى جنگى كه کمترین حدّ آن افتادن سرها و قطع شدن دستها بوده باشد. ▪️حرّ از او جدا شد و كنار لشكر ايستاد در حالى كه كنار او قرّة بن قيس بود. حرّ به او گفت: آيا امروز اسبت را آب داده اى؟ گفت: خير، گفت: آيا مى خواهى آب بدهى؟ قرّة فهميد كه از همراهى او كراهت دارد و مى خواهد جدا شود، پس از او جدا شد. ▪️حرّ اندكى به سوى حسين (علیه السلام) آمد مهاجر بن اوس گفت: آيا مى خواهى حمله كنى؟ حرّ ساكت شد و لرزه اى او را گرفت. مهاجر در شک افتاد و گفت: اگر به من گفته مى شد كه شجاعترين فرد، كوفه كيست از تو نمى گذشتم، اين چه حال است كه تو دارى؟ حرّ گفت: من خودم را ميان بهشت و جهنم مى بينم، به خدا قسم چيزى را بر بهشت ترجيح نمى دهم هر چند سوزانده شوم. ▪️پس اسب خود را به سوى حسين (عليه السّلام) راند در حالى كه نيزه خود را وارونه و سپر خود را واژگون كرده بود و کفش ها از گردن آویزان، و دست خود را بر سر خود گذاشت، چنان كه طريقه ی گناهكاران عرب در آن زمان چنان بود و سرش را به خاطر خجالت از آل رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) پايين افكنده بود كه آنها را در اين مكان بى آب و علف فرود آورده بود! همين نحو زمزمه می كرد و گريان گريان می آمد تا خود را به صف اصحاب حضرت رساند، ياران راه دادند آن مرد با وجود چون چشمش بر جمال پر ملال حسينی افتاد ناله از دل كشيد خود را از مركب به زير انداخت صورت به خاک ماليد، قدم امام (عليه السلام) را بوسيد و زار زار گريست. پس حر می بوسيد در پيش روی حسين (علیه السلام) زمين را. پس ایشان فرمود: ✨ ای شيخ! سر خود را بلند كن✨ پس حر سر خود را بلند ساخت. به روايتی خود حضرت دست آورد و سر حر را از روی خاک برداشت با دست مرحمت گرد و غبار از سر و صورت حر پاک كرد. ▪️آنگاه حر صداى خود را بلند كرد: "اللهم اليك انبت فتُب علي فقدارعبت قلوب اوليائك و اولاد بنت نبيك." حر سعادتمند و سرافراز دست بر سر گذارده با حالتی زار و گريان و از روی عجز و نياز می گفت: پروردگارا به سوی تو بازگشتم، مرا قبول و گناهم را ببخشای كه دل دوستان تو را بترس انداختم و اولاد دختر پيغمبر تو را مضطرب ساختم از كردار زشت خود پشيمانم! اى ابا عبد الله من توبه مى كنم آيا توبه من پذيرفته است؟ حسين (عليه السّلام) فرمودند: ✨آرى خداوند توبه تو را مى پذيرد، اين كلام او را مسرور كرد و به حيات ابدى و نعمت دائمى يقين كرد.✨ ▪️اينجا قول هاتف برايش واضح شد، رو به امام حسين (عليه السّلام ) كرد و گفت: هنگامى كه از كوفه خارج شدم صدائى شنيدم كه مى گفت: اى حرّ بشارت باد تو را به ، گفتم: واى بر حرّ و بشارت بهشت در حالى كه به جنگ پسر دختر پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مى رود. امام حسين( عليه السّلام) فرمود: تو به خير رسيدى و پاداش تو محفوظ است. 🔳شهادت حرّ بن یزید ریاحی: ▪️در روز عاشورا ,پس از حبيب، حرّ بن يزيد رياحى به همراهى زهير بن قين برای جنگ با سپاه دشمن خارج شدند كه هر كدام پشتيبان ديگرى بود، هنگامى كه كار بر يكى سخت مى شد ديگرى او را نجات مى داد. ايوب بن مشرح اسب حرّ را با تير زد و اسب بر زمين افتاد. حرّ همچون شيرى پياده شد و با شمشير مشغول نبرد شد، چهل و چند نفر را به قتل رساند و در يک جنگ سخت بر زمين افتاد. ▪️اصحاب امام (عليه السّلام) او را جلوى خيمه اى بردند كه بقيه شهداء را می آوردند حسين (عليه السّلام) فرمود: ✨كشته اى مثل كشته هاى پيامبران و آل پيامبران ✨ پس از آن به سوى حرّ رفت در حالى كه هنوز رمقى در وى باقى مانده بود، خون از صورتش پاک كرد و فرمود: ✨ بخ بخ یا حر انت حر کما سمیت، فی الدنیا الآخره✨ 🔅تو آزاد هستى همانگونه كه مادرت تو را اين چنين ناميد و در دنيا و آخرت آزاد هستى. 🔅 ▪️سپس امام این اشعار را خواند: ⚜️لنعْمَ الْحُر حر بنی ریاح... ⚜️ونعم الحر عند مختلف الرماح 🔅چه نيكو آزاده اى است حرّ بنى رياح كه هنگام فرود آمدن نيزه‌ها صبور بود. ⚜️و نعم الحر اذ نادی حسینا... ⚜️فجاد بنفسه عند الصیاح 🔅و چه نيكو آزاده اى بود كه خود را فداى حسين (عليه السّلام) كرد. و هنگام صبح جان خود را از دست داد. 📚 اسرار الشهاده ص ۸۲۰ و ۸۲۱ لهوف ص ۱۲۹ البدايه ج ۸، ص ۱۸۳ مناقب ابن شهر آشوب ج ۲، ص ۲۱۷ مقتل العوالم ص ۸۵ مقتل خوارزمى ج ۲ص۱۱ 🏴 🏴🏴🏴🏴🏴 @fatemiioon_news
🏴🏴🏴🏴🏴 🏴 🔳 مقتل حربن یزید ریاحی 2️⃣(مقتل دوم) 🔲 اذن ورود ‌به محرم؛ از حضرت صدیقه کبری (سلام الله علیها) 🔳 مقتل جناب حربن یزید ریاحی ▪️اولین کسی که لشکر اباعبدالله الحسین (علیه السلام) را در کربلا نگاه داشت حربن یزید ریاحی است. ▪️حر با هزار تن در مقابل حسین (علیه السلام) فرود آمد و به ابن زیاد (لعنه الله علیه) نامه نوشت که حسین (علیه السلام) در کربلا رحل انداخت و حر منتظر پاسخ نامه در کربلا ماند. ▪️پیک ابن زیاد (لعنه الله علیه) از راه رسید. ابن زیاد (لعنه الله علیه) نامه به سوی حسین (علیه السلام) فرستاد به این مضمون: «به من خبر رسید که در کربلا فرود آمدی و یزید (لعنه الله علیه) به من نوشته است که سر بر بالش ننهم و نان سیر نخورم تا تو را به خداوند لطیف و خبیر رسانم یا به حکم من و حکم یزید بن معاویه (لعنه الله علیه ) باز آیی و السلام» امام حسین (علیه السلام) جوابی برای آورنده نامه نفرستادند. ▪️حر شاهد این وقایع بود و در نزد آن حضرت ایستاده، تا هنگام نماز ظهر شد، امام مؤذن را فرمود: ➖اقامه گوی؛ ➖او اقامه ی نماز گفت. ➖پس با حر فرمود: می‌خواهی با اصحاب خود نماز گزاری؟ ➖گفت: نه، بلکه تو نماز گزار و ما همه با تو نماز می‌گزاریم، پس حسین (علیه السلام) نماز گزارد و آنان اقتدا کردند. ▪️بعد از نماز،‌آنگاه روی بدانها نمود و خدا را سپاس گفت و ستایش کرد پس از آن فرمود: ✨ اما بعد أيها الناس فانكم ان تتقوا وتعرفوا الحق لاهله يكن ارضي لله، ونحن اهل البيت اولي بولاية هذا الامر عليكم من هؤلاء المدعين ما ليس لهم والسائرين فيكم بالجور والعدوان. 🔅اما بعد؛ ای مردم! اگر از خدای بترسید و حق را برای اهلش بشناسید خدای تعالی بیشتر از شما راضی گردد، و ما اهل بیت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) اولی تریم به تصدی امر خلافت از این مدعیان مقامی که از آن آنها نیست و میان شما به ستم و زور رفتار می‌کنند. ✨وان انتم كرهتمونا و جعلتم حقنا وكان رأيكم غيرما اتتنی كتبكم وقدمت به علی رسلكم انصرفت عنكم. 🔅 و اگر از ابا دارید و ما را نمی پسندید و حق ما را نمی شناسید و رأی شما اکنون غیر از آن است که در نامه‌ها فرستاده بودید و فرستادگان شما گفتند، از نزد شما برمی گردم. ➖حر گفت: سوگند به خدای که من از نامه‌ها و فرستادگان که می‌گویی چیزی نمی دانم. ➖حر گفت: ما از اینها که نامه نوشته اند نیستیم. ما را فرموده اند چون تو را دیدیم از تک جدا نشویم تا تو را نزد عبیدالله زیاد (لعنه الله علیه) به کوفه بریم. ➖حسین (علیه السلام) فرمود: ✨مرگ به تو نزدیک تر است از این. ➖آنگاه اصحاب خود را فرمود: سوار شوید! سوار شدند و بایستاد تا زنان هم سوار گشتند. و اصحاب را گفت: بازگردید؛ چون خواستند بازگردند آن مردم بر او راه بگرفتند. ➖ حسین (علیه السلام) فرمود: ✔️ثكلتك امك! ما الذی تريد ان تصنع؟ ای حر مادرت به عزای تو نشیند چه می‌خواهی؟ ➖حر گفت: 👈اگر دیگری از عرب این کلمه را با من گفته بود در مثل این حالت نام مادر او را می‌بردم هر که باشد و لکن نام مادر تو نتوان برد مگر به بهترین وجه، چرا که مادر تو فاطمه (سلام الله علیها) سیده نساء عالمین است. ▪️مدتی که گذشت لشکر عمر بن سعد (لعنه الله علیه) رسید و چون حر بن یزید آنان را دید که مصمم بر قتل امام (علیه السلام) شدند و فریاد آن حضرت بشنید که می‌فرمود: ✨«اما من مغیث یغیثنا لوجه الله اما من ذاب یذب عن حرم رسول الله صلی الله علیه و آله» 🔅آیا فریاد رسی هست که در راه خدا به فریاد ما رسد؟ آیا مدافعی هست که شر این مردم را از حرم پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بگرداند؟ @fatemiioon_news
▪️حر چون این بدید، با عمر سعد (لعنه الله علیه) گفت: ای عمر راستی با این مرد کارزار خواهی کرد؟ ➖آن ملعون گفت: و الله جنگی کنم که افتادن سرها و بریدن دستها در آن آسانترین کارها باشد! ▪️حر گفت: این پیشنهاد که کرد یعنی بگذارید بازگردد قبول نمی کنید؟ ➖عمر ( لعنه الله علیه) گفت: اگر کار به دست من بود می‌پذیرفتم و لکن امیر تو راضی نشد. ▪️پس حر بیامد و دور از مردم به کناری ایستاد و یک تن از عشیرت او با وی بود. ➖با قرة بن قیس گفت: امروز اسب خویش را آب دادی؟ قرة گفت: و الله به خاطرم گذشت و اندیشه کردم که می‌خواهد از جنگ کناره جوید و در کارزار حاضر نگردد و دوست ندارد من ببینم، گفتم آب نداده‌ام اکنون می‌روم و آن را آب می‌دهم. ▪️پس از آن جای که بود دورتر شد و قسم به خدا که اگر مرا بر کار خود آگاه کرده بود من هم با او رفته بودم به امام (علیه السلام) می‌پیوستم، پس اندک اندک با حسین (علیه السلام) نزدیک شد. ▪️مهاجر بن اوس گفت: چه اندیشه داری می‌خواهی بر وی حمله کنی؟ حر جواب نداد و اندام او را لرزه گرفته بود؛ مهاجر با او گفت در کار تو سخت حیرانم، به خدا سوگند که از تو چنین موقفی ندیدم و اگر مرا از دلیرترین اهل کوفه پرسیدندی از تو در نمی گذشتم. ➖حر گفت: "و الله خود را میان دوزخ و بهشت مخیر می‌بینم و بر بهشت چیزی نمی گزینم هر چند مرا پاره پاره کنند و بسوزانند." آنگاه اسب برانگیخت و آهنگ خدمت حسین (علیه السلام) کرد. ▪️دست بر سر نهاد می‌گفت: ✨«اللهم الیک انبت فتب علی فقد ارعبت قلوب اولیائک و اولاد بنت نبیک» 🔅 بار خدایا! سوی تو بازگشتم توبه ی من بپذیر که هول و رعب در دل دوستان تو و فرزندان رسول تو افکندم ▪️پس به حسین (علیه السلام) به پیوست و با او گفت: فدای تو شوم یابن رسول الله! منم که راه بازگشتن بر تو بستم و همراه تو شدم و در اینجای بر تو تنگ گرفتم و نمی پنداشتم این مردم پیشنهاد تو را نپذیرند و کار را به بدینجا کشانند و به خدا سوگند که اگر دانستمی چنین شود که اکنون می‌بینم، هرگز راه بر تو نگرفتمی! و اینک پشیمانم و به خدا از کار خویش توبه کنم، آیا تو برای من توبه ای بینی؟ ▪️حسین (علیه السلام) فرمود: ✨نعم يتوب اللّه عليك 🔅آری خدا توبه ی تو را بپذیرد! فرمود بیا! حرگفت: من از زینب کبری، از صدیقه صغری (سلام الله علیها ) خجالت می کشم. اگر سوار باشم برای تو بهترم از پیاده و بر این اسب ساعتی پیکار کنم و آخر کار من به نزول کشد. و گفت: چون من نخست به جنگ تو آمدم خواهم پیش از همه نزد تو کشته شوم، شاید دست در دست جد تو زنم روز قیامت. ⚜️این همان حری است که شب پیش فرمانده لشکر اعداء حسین (علیه السلام ) بود، اما به خاطر آن یک کلامی که به زبان آورد آقا او را خریدند. 🏴 🏴🏴🏴🏴🏴 @fatemiioon_news
🏴🏴🏴🏴🏴 🏴 🔳شهادت حرّ بن یزید ریاحی: ▪️در روز عاشورا پس از حبيب، حرّ بن يزيد رياحى به همراهى زهير بن قين برای جنگ با سپاه دشمن خارج شدند كه هر كدام پشتيبان ديگرى بود، هنگامى كه كار بر يكى سخت مى شد ديگرى او را نجات مى داد. ايوب بن مشرح اسب حرّ را با تير زد و اسب بر زمين افتاد. حرّ همچون شيرى پياده شد و با شمشير مشغول نبرد شد، چهل و چند نفر را به قتل رساند و در یک جنگ سخت بر زمين افتاد. ▪️اصحاب امام (عليه السّلام) او را جلوى خيمه اى بردند كه بقيه شهداء را مى آوردند حسين (عليه السّلام) فرمود: ✨كشته اى مثل كشته هاى پيامبران و آل پيامبران ✨ پس از آن به سوى حرّ رفت در حالى كه هنوز رمقى در وى باقى مانده بود، خون از صورتش پاک كرد و فرمود: ✨ بخ بخ یا حر انت حر کما سمیت، فی الدنیا الآخره✨ 🔅تو آزاد هستى همانگونه كه مادرت تو را اين چنين ناميد و در دنيا و آخرت آزاد هستى. 🔅 ▪️سپس امام این اشعار را خواند: ⚜️لنعْمَ الْحُر حر بنی ریاح... ⚜️ونعم الحر عند مختلف الرماح 🔅چه نيكو آزاده اى است حرّ بنى رياح كه هنگام فرود آمدن نيزه‌ها صبور بود. ⚜️و نعم الحر اذ نادی حسینا... ⚜️فجاد بنفسه عند الصیاح 🔅و چه نيكو آزاده اى بود كه خود را فداى حسين (عليه السّلام) كرد. و هنگام صبح جان خود را از دست داد. 📚نفس المهموم ص198و 224 اسرار الشهاده ص 820 و 821 لهوف ص 129 البدايه ج 8، ص 183 مناقب ابن شهر آشوب ج 2، ص 217 مقتل العوالم ص 85 مقتل خوارزمى ج 2ص11 🏴 🏴🏴🏴🏴🏴 @fatemiioon_news
🏴🏴🏴🏴🏴 🏴 ▪️پس اولین شهید در رکاب امام حسین (علیه السلام ) در کربلا، جناب حر بود که با نام و ادب در برابر ناموس الهی، فاطمه زهرا (سلام الله علیها ) نجات پیدا کرد. ⚜️همین عشق و محبت به دختر رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) حر را خرید و نزد حسین (علیه السلام ) شفاعت کرد. تا جایی که حر، در زمره ی اصحاب الحسین (علیه السلام) و جزو کربلاییان جای گرفت. ✔️ پس ما هم به اقتدای جناب حر، در خانه مادر عالم می رویم و اذن شفاعت می گیریم. ◾️کاش ذره ای از غیرت و ادب و وفای حر، در بدن آن نانجیبانی بود، که درب خانه فاطمه (سلام الله علیها) را به آتش کشیدند. ▪️ خانم أم سلمه می‌گوید: روزی از روزهایی که فاطمه (سلام الله علیها ) دختر رسول (خدا صلی الله علیه و آله و سلّم) در مریضی سخت خود بسر می‌برد، پس از آنکه (علیه السلام ) برای انجام کارهای خود از خانه خارج شد به من گفت: مقداری آب برای غسل کردن برایم آماده کن! ▪️أم سلمه می‌گوید: آب برای غسل کردن آماده کردم! پس فاطمه (سلام الله علیها) شروع به شستشو و غسل نمود، آن هم با بهترین صورت غسل کردنی که من از او دیدم! سپس فرمود: بهترین لباس مرا حاضر کن! ام سلمه گوید: لباس را آوردم، آن را پوشید. ▪️سپس به اطاق خود رفت و فرمود: بسترم را در وسط اطاق پهن کن پس بستر او را آوردم و پهن نمودم!! فرمود: اسماء تو هم بیرون برو، دقایقی بعد بیا مرا صدا بزن، اگر جوابت را دادم که هیچ وگرنه، آن وقت برو بچه ها و همسرم را خبر کن. ▪️اسماء می گوید: دقایقی بعد هر چه صدا زدم، دیدم که فاطمه (سلام الله علیها ) جواب نمی دهد. صدا زدم: ای دختر پیامبر! ای دختر بهترین خلق عالم! ای دختر رسول الله! «وانکبَّتْ علیها» خودش را انداخت و گفت فاطمه جان! سلام مرا به پیغمبر برسان. ▪️همین طور که اشک می ریخت نقل دارد: «فاذَا الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ بالبابِ» دید دو تا آقازادۀ زهرا (سلام الله علیها) وارد اتاق شده اند، امام حسن(علیه السلام) خودش را انداخت روی سینه مادر: ✨«یَا أُمَّاهُ کَلَّمِینِی قَبْلَ أَنْ تُفَارِقَ رُوحِی بَدَنِی» 🔅 مادر! با من سخن بگو! قبل از اینکه روح از بدنم جدا شود. امام حسین (علیه السلام ) صورت را به کف پای مادر گذاشت: ✨«وَ أَقْبَلَ الْحُسَیْنُ یُقَبِّلُ رِجْلَهَا وَ یَقُولُ یَا أُمَّاهْ أَنَا ابْنُکِ الْحُسَیْنُ کَلِّمِینِی قَبْلَ أَنْ یَتَصَدَّعَ قَلْبِی فَأَمُوتَ» 🔅مادر! من حسینم، مادر با من سخن بگو پیش از آن که جان دهم. ▪️اسماء آقازاده ها را بلند کرد، گفت: بروید پدرتان (علیه السلام) را خبر کنید. دوان دوان به سمت مسجد آمدند. ▪️همین که گفتند: ✨«یا ابَتَاه مَاتَتْ اُمُّنَا» 🔅 بابا! بی مادر شدیم. کسی تا آن روز زمین خوردن امیرالمؤمنین (علیه السلام) را ندیده بود. قهرمان احد است، قهرمان خندق و خیبر است. ▪️ اما تعبیر نقل این است: ✨ «فَوَقَعَ عَلِیٌ عَلَی وَجهِهِ» 🔅 روی زمین افتاد و از حال رفت قدری آب به سر و صورتش زدند تا چشمانش را باز کرد، فرمود: ✨«بِمَنِ الْعزاءُ یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ کُنْتُ بِکِ أَتَعَزَّی فَفِیمَ الْعَزَاءُ مِنْ بَعْدِکِ» 🔅 فاطمه جان! دیگر با چه کسی درد دل کنم؟ دیگر غصه های دلم را با چه کسی بگویم؟ آجرک الله یا بقیه الله الاعظم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) 📓مقتل الزهرا ص69 بحارالانوار، ج 43 ص 186 کشف الغمه، ج1 ص 500 منتهی الامال ص193 ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی ص53 🏴 🏴🏴🏴🏴🏴 @fatemiioon_news