eitaa logo
🤶🏻مامانوئل🤶🏻
758 دنبال‌کننده
31.7هزار عکس
34هزار ویدیو
207 فایل
سلام دوست عزیزم🤶🏻 من مهلام مامان🤱🏻علی کوچولو(سوپراستار کانال😂) قراره بهترین کانال خرید جمعی باقیمت رقابتی رو بسازیم همچنین آموزش و هرچیز جذابی پیدا کنم میزارم تا از روزمرگی مون فاصله بگیریم😎 🎁همراهم باش تا با شگفتانه ها حالت خوب بشه🎁 @Mahlaershadi
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 💥حضرت عباس (علیه السلام) در کلام حضرت زهرا (سلام الله علیها) 👇 🌷روایت شده که وقتی روز قیامت بر پا می‌شود، پیامبر(صلی الله علیه و آله) به مولا علی (علیه السلام) می‌فرمایند: که به زهرا بگو، برای شفاعت و نجات امت چه داری؟ مولا پیام حضرت رسول را به خانم فاطمه زهرا (سلام الله علیها) می‌رسانند و ایشان در پاسخ می‌فرمایند که: 👈 "یا امیر المؤمنین! کفانا لاجل ِ هذا المقام ِ الیدان ِ المَقطوعتان ِ مـِـن ابنی العباس" 👈ای امیر المؤمنین! دو دست بریده پسرم عباس برای ما در مورد شفاعت کافی است... کتاب معالی السبطین، جلد 1، ص 452 💠حضرت امام سجاد عليه السلام فرمودند: همانا برای (عمویم) عباس نزد پروردگار مقام و منزلتی ست که روز قیامت همه شهدا به آن مقام و منزلت غبطه می‌خورند 📗بحار الأنوار: ج ۲۲ ، ص ۲۷۴ 💥علامه طباطبایی: سرمایه و دارائی من این است که مانند ترک‌های پشت کوه، صاف و بی‌غلّ و غشّ به حضرت ابوالفضل العباس(علیه السلام) ارادت و ایمان دارم کتاب خورشید اهل دل 📍تلنگر: در کربلا فرمانده سپاه حسین (علیه السلام) یعنی حضرت عباس(سلام الله علیه) امان‌نامه شمر را رد کرد و تا پای جان، پای امامش ایستاد 🌹اما امام حسن(علیه السلام) زمانی صلح را پذیرفت که فرمانده سپاهش یعنی عبیدالله بن عباس با یک میلیون درهم رشوه، خود را به معاویه فروخت.📍تاریخ عوض می‌شود👈 وقتی علمدارت عباس باشد یا ابن عباس!😰 💥استاد صمدی آملی، هرکسی که می‌خواهد سَربه سَروربدهد، دل رابه دلبر تقدیم بفرماید، به جناب ابوالفضل العباس توسل بفرماید. تمام انبیاء وائمه به وجود نازنین ابوالفضل افتخار می‌کنند. ❣️بچه محل بودیم حالا هم توی خیبر شده بودیم همرزم. صبح عملیات دیدمش. شده بودغرق خون.دوتا دستاش قطع شده بود.همه بدنش پربود از تیر و ترکش. وصیت نامه‌اش توی جیبش بود همون اولش نوشته بود: "خدایا! دوست دارم همان طور که اسمم را گذاشته‌اند ابوالفضل، مثل ابوالفضل(علیه السلام) شهید شم. شهیدشده بود و دو تا دستاش هم قطع شده بود... راوی مجید طوسی 🌷بی‌راه نبود که حامد بین مجروحان ایرانی معروف شده به شهید ابالفضلی... جلوی چشم امیر تمام روضه‌های ابوالفضلی که شنیده بود و تمام نوحه‌‌هائی که خوانده بود مجسم شدند؛ حامد سر تا پا زخم بود بی‌دست‌ و بی‌چشم‌ با سری مجروح و جسمی سر تا پا زخمیِ تیر و ترکش... یادش افتاد حامد همیشه‌ی خدا عاشق روضه‌ی ابوالفضل بود. یادش افتاد حامد همیشه می‌گفت من اگر روزی ریش سفید هیئت شوم، همه‌ی نوحه‌ خوان‌ها را می‌گویم فقط روضه‌ی ابالفضل بخونند... برشی از زندگی شهید مدافع حرم حامد جوانی 🌷علیرضا چهار سال مریض بود. کلی دوا و دکتر کردیم. فایده نداشت. آخرین بار بردیمش پیش بهترین متخصص اطفال تو اصفهان...😇 معاینه‌اش کرد و گفت:«کبدش از کار افتاده. شاید تا فردا صبح زنده نماند!»... پدرش سفره حضرت ابوالفضل (علیه السلام) را نذر کرد. آقا شفایش داد.✨ دفعه آخری که رفت ازش پرسیدم کی بر می‌گردی؟✨ جواب داد: هر وقت که راه باز شود. ✨توی عملیات والفجر یک، شده بود مسئول دسته دوم گروهان حضرت ابوالفضل. ✨وقتی شهید شد شانزده سالش تمام شده بود، ✨شانزده سال بعد هم برگشت. ✨درست شب تاسوعا وقتی برگشت اولین کاروان زائرهای ایرانی رفتند کربلا... راه کربلا باز شده بود... 🍀راوی علی طاهری، پسرعموی شهید @fatemiioon_news
بقیه خاطره👇👇 گفتم من شک ندارم که شما در کربلایی تورا به حق امام حسین(علیه‌السلام) ما را هم کربلایی کن با صدای اذان به سمت مسجد حرکت کردم درحالی که یاد آن شهید و چهره ی معصومانه اش از ذهنم دور نمی شد روز بعد راهی تهران شدیم آماده رفتن به محل کار بودم یک دفعه شماره تلفن کاروان کربلای روی طاقچه نظرم را جلب کرد گوشی تلفن را برداشتم شماره گرفتم...😇 آقایی گوشی را برداشت بعد از سلام گفتم: ببخشید، من قبل عید مراجعه کردم برای ثبت نام کربلا، میخوام ببینم برای کی جا هست؟ یک دفعه آن آقا پرید تو حرفم و گفت:ما داریم فردا حرکت می کنیم دو تا از مسافرامون همین الان کنسل کردن،اگه میتونی همین الان بیا!.. نفهمیدم چطوری ظرف نیم ساعت از شرق تهران رسیدم به غرب اما رسیدم مسئول شرکت زیارتی را دیدم و صحبت کردیم گفت:فردا هفت دستگاه اتوبوس از اینجا حرکت می کنه قراره فردا بعد از یک ماه مرز باز بشه و برای اربعین کربلا باشیم اما دارم زودتر می گم، اگه یه وقت مرز رو باز نکردن یا ما را برگردوندن ناراحت نشین! گفتم: باشه اما من گذرنامه ندارم کمی فکر کرد و گفت:مشکل نداره عکس برای شناسنامه خودت و خانمت رو تحویل بده، بعد ادامه دادم: یه مشکل دیگه هم هست من مبلغ پولی که گفتید رو نمی تونم الان جور کنم نگاهی تو صورتم انداخت بعداز کمی مکث گفت: مشکلی نیست شناسنامه هاتون اینجا میمونه هروقت ردیف شد بیار با تعجب به مسئول آژانس نگاه میکردم انگار کار دست کس دیگه ای بود هیچ چیز هماهنگ نبود اما احساس میکردم ما دعوت شدیم... 🌹از صحبت من با آن آقا ده روز گذشت صبح امروز از مرز مهران عبور کردیم وارد خاک ایران شدیم! حوادث این مدت برای من بیشتر شبیه خواب بود تا بیداری... هشت روز قبل با ورود کربلا ابتدا به حرم قمر بنی هاشم رفتیم در ورودی حرم برای لحظاتی حضور علیرضا همان شهید نوجوان را حس کردم ناخودآگاه به یادش افتادم انگار یک لحظه او را در بین جمعیت دیدم بعد از آن هرجا که می رفتم به یادش بودم نجف،کاظمین ،سامرا و... سفر کربلای ما خودش یک ماجرای طولانی بود اما عجیب تر این که دست عنایت خدا و حضور شهید کریمی در همه جا می دیدم 🌹در این سفر عجیب فقط ما و چند نفر دیگر توانستیم به زیارت سامرا مشرف شویم زیارتی بود باور نکردنی هرجا هم می رفتیم ابتدا به نیابت امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف ) و بعد به یاد علیرضا زیارت می کردیم...این مدت عجیب ترین روزهای زندگی من بود پس از بازگشت بلافاصله راهی اصفهان شدم عصر پنج شنبه برای عرض تشکر به سر مزار علیرضا رفتم هنوز چند کلامی صحبت نکرده بودم که آقای محترمی آمدند فهمیدم برادر شهید و شاعر ابیات روی سنگ قبر است داستان آشنایی خودم را تعریف کردم ماجراهای عجیبی را هم در آنجا از زبان ایشان شنیدم عجیب تر این که این نوجوان شهید در پایان آخرین نامه اش نوشته بود:👇 به امید دیدار در کربلا... برادر شما علیرضا_کریمی✋علیرضا با همه ما در کربلا وعده کرده بود.💞 منبع 📚مسافر کربلا @fatemiioon_news