من تو روزای سختم تنهای تنها بودم
هیچ پشت و پناهی نداشتم
هیچ تکیهگاهی نداشتم
همه ی اونایی که قول موندن دادن
موقع سختی هام گذاشتن رفتن
پس هیچ وقت حق اینو نمیدم بهشون
که تو روزای خوش و آرومم شریکم باشن
از اول قول بیخود نباید میدادید
من توقعی از هیچ کدوم تون نداشتم
سخته بغض گلوتو خفت کنه و اطرافیانتم از یه طرف گلوتو فشار بدن!...به خدا که سخته!.....
من حالم خوب نیست، هیچوقت خوب نیست، وقتایی که میگم میخندمم خوب نیستم، دست خودم نیست خوب نیستم همیشه ناراحتم همیشه بغض دارم همیشه خفه خونم همیشه همینم وقتایی که ناراحتم سعی نمیکنم خوب کنم خودمو و با آهنگ گوش دادن و مرور خاطرات و نوشتن فقط ساکت میکنم خودمو و تغییری تو حالم ایجاد نمیکنه من همینم همیشه وضعم همینه نمیدونم شاید خو گرفتم با این وضعیت و عادت کردم بهش و امیدی به خوب بودن ندارم کلا همین.
-تو فکر کردی من نمیتونم جای خالیتوپرکنم؟
فکرکردی نمیتونم به کسی جز تو فکر کنم؟
فکرکردی نمیتونم به نبودت فکرکنم؟
فکرکردی نمیتونم ترکت کنم؟
فکرکردی اونقدی وابستتم که کارای که ازشون بدم میادو انجام بدی میبخشمونادیده میگیرم؟
واقعن فکرکردی من بدون تو نمیتونم؟!