نوشدارویی و بعد مرگ سهراب آمدی :)

داشتم تو مغزم الکی دلیل و برهان ردیف میکردم که دوست‌داره یهو یچیزی خورد تو صورتم که واقعا دردم اومد لعنتی :))🚶🏿‍♂

+ من ناراحتم که اینطوری میبینمت! - اگر برات اهمیت داشت،نمیذاشتی به اینی که هستم تبدیل بشم

از یه جایی به بعد با همه چی کنار میای و بی تفاوت میشی نسبت به همه چی : )

- پنج روز دیگھ؟(:💚

منی که به حد مرگ حساس و زودرنجم و از ارتباط‌های جدید هراس دارم و چندروزی دهن همه‌مون سرویس شده خدا به داد این دل برسه و بتونم حساسیت کنترل کنم :)🚶🏿‍♂

یه حسی مثل ساییده شدن زانو رو فرش یا بریدن پوست با کاغذ ، عمیق نیست ولی کلافم میکنه . .(:

ببخش منو ؛ گاهی حسودی می‌کنم ، به اینکه یکی دیگه بتونه تو رو بیشتر از من خوشحال کنه . . فکر کنم حساسیتا و‌ نگرانیم به جای من تصمیم می‌گیرن".. چون می‌دونم که من خوشگل ترین ، با‌هوش ترین یا باحال ترین آدم روی زمین نیستم . ولی اینو می‌دونم که هرچی هم که باشه ، تو همون دورترین نزدیك منی!("

تو گوگل بودم نگاه کردم دیدم کم‌کم میشه سه‌ساعت که درگیر دیدن فیلما و عکساش شدم و خودمم از این حسادتم خندم گرفت😂

من سَندروم بیش از حد اهمیت دادن به هر کسی و هر چیزی رو دارم .🙂🙂: )

درمورد یه موضوعی یجوری بیخیال شدم که خودمم تعجب میکنم انگاری تلاشای این یکسال داره جواب میده ، سر شدم . . 🚶🏿‍♂

گفتم من خیلی میترسم ، گفت به بعدش فکر نکن من هرچی بشه هستم کنارت :) حقیقتا دلم قرص شد از حرفش ..🙂🚶🏿‍♂