برنامه‌ی تولدی که با مسافرت مداخلت داره:/

اینجوریه که ایندفعه سفر کنسل کنم ملت همه جیغ‌شون درمیاد :/🙂 تولدم که گناه دارن کنسل کنن .. من مانده‌ام درمانده‌ی درمانده😐🚶🏿‍♂

اعتکاف نمیری ولی آمار کل روزو به یکساعت دریافت میکنی و این خنده داره :/😂🤝🙂

داشتیم با هم میگفتیم یه خانواده کوچولو که کل یکساعت موهامونو کندیم😐💔والا بوخودا ما دیوونه نباشیم چی‌ایم پس ؟\:🤣

دیدین یه خبری میشنوی قلبت در هم مچاله میشه ؟ الان من دارم تظاهر میکنم حواسم به حرفاشونه ولی موندم توی لحظه‌ای که گفتن اونم بوده :) و من دلم گرفت از این نگرانی(:

با یه خبر نه چندان مهم یجوری مظلوم گوله شدم گوشه تختم که مامانم میگه براش اتفاقی افتاده و منی که وقتی براش گفتم نگام کرد گفت قرار بزار همو ببینین اون الان بهت احتیاج داره و منی که نگفتم اون داره از خودم فرار میکنه مادرِ من :)) اون نمیخواد منو درگیر مشکلش کنه و دریغ از اینکه من بیشتر عذاب میکشم ، و اینجوری میشکنم و بغض و بغض .

خستم خیلی جوری که از همه‌جا فراریم .

الان اینجوریه میخوام از فکرش فرار کنم ولی همون لباس ، همون جوراب رنگی‌رنگی جینگولا تنمه :) حتی گردنبندمون هم دور گردنم :) اوه اوه پیکسل روی کوله‌ام :) گارد لعنتی گوشیم ، انگشتر دستم :) و در آخر کشنده‌ترینشون عطر روی لباسم اینجوریه مامانم میگه بیخیال شو اون فقط حالش خوب نیست .. و من فقط نگرانم فقط نگرانشم و این دردش خیلی زیاد .

همونی که با یه حرف کوچیک یا یه حرکت نامحسوس به راحتی دلتو میبره ، همون .(:

مامانم میگه چجوری مجازی دعوا میکنین من ، مامان جان نمیدونی که ملت مجازی عاشق میشن ، فارغ میشن ، ازدواج میکنن ، اصلا تمام جریانات مجازی ..😐🚶🏿‍♂

:)

بند بند وجودم برای بغل کردنش تمنا دارن و من بی‌رحمانه همشون نادیده میگیرم . . و به لجبازی خودم ادامه میدم ، چون میدونم وقتی ببینمش چنان بین بازوهام فشارش میدم که توی وجودم حل میشه و تمام ! ولی انگاری این لجبازی و دوری برای پیداکردن حسمون ، لازم و ضروریه ، برای اینکه دلم قرص‌تر بشه'(: