یه حسی هم هست مال زمانیه که سرشو میزاره رو پات تو شروع میکنی نوازش صورتش و تسکین شدن درداش .. آروم آروم انگشتاتو حرکت میدی ، و میرسی به چشماش :) مژههاش ، اون لبخند قشنگش که حاکی از آرومبودنشه ، چال گونههاش که وقتی کنارته خیلی زیادی خودنمایی میکنن ، اصلا بزار راحتتر بگم تمام وجودش .. همه و همه اون چیزایی که بهراحتی میتونن آرومت کنن ! اصلا صبر کن ببینم مگه قرار نبود اون آروم بشه ؟ چیشد ؟! من که آرومتر شدم :))))))))))
مگه دست توئه ؟
که بذارم برای یه مدت طولانی
بری تو خودت و ساکت و کمحرف بشی ..
و هِی خودتو بخوری و من با این چشمام ببینم که دلتنگی و دلگیریت کشدارترین عذاب این دنیاست ! مگه من میذارم کلافگیت از امروز به فردا بکشه ؟ حالا دیگه فرق کرده همه چی ،
من که هستم ، تو حق نداری حالت بد باشه . .
فقط باید بخندی و هر دردیام که داری
برام بگی تا برسونمش به لبخند برات ،
دیگه تنها نیستیم من و تو ، دیگه دنیامون منحصر به خودمون نیست ، دیگه نمیتونیم خودمونو زندونیِ تاریکی و اندوه کنیم ،
از اینجا به بعد چون آشوبت آشوبمه ،
باید برام بگی از هرچی تو دلته تا
منم آشوبتو آروم کنم ، تا منم آشوب که شدم بگم برات که آرومم کنی؛))
درا رو نبند دیگه رو خودت ، دنیات با تمامِ خوب و بدش حالا دنیای منم هست !
حواست هست میخوام نذارم بیقرار بمونی ؟
- حواست هست نذاری بیقرار بمونم ؟(:
آره من خیلی لجبازم وقتی سرت غیرتی میشم وقتی حساس میشم و میخوام خودمو کنترل کنم میرم گوشهی اتاقم میشینم و هدست میزارم و پلی کردن آهنگی که تو دوسش داری آره جواب پیاماتو نمیدم ، زنگ بزنی جواب نمیدم ! فقط میتونم زل بزنم به صفحه گوشی و نفس عمیق بکشم تا اشکم درنیاد :))))))))
мαɴαreм
آره من خیلی لجبازم وقتی سرت غیرتی میشم وقتی حساس میشم و میخوام خودمو کنترل کنم میرم گوشهی اتاقم میش
- [سن منيم هر زاديم سان] -
قشنگیش اونجایی بود که بدون خجالت نشستیم برای خودمون آهنگ خوندیم ، بچه شدیم و رفتیم سمت محوطه بازیش و قشنگترش این بود که نمیزاشت چرخوفلک سوار بشم و با حالت کاملا جدی غیرتی شده بود میگفت از پیش خودم جم نمیخوری :) و منی که هی محو میشدم .. قشنگیش وقتی که خواستم پنج دقیقه جیم بزنم و ۹ نفر افتادن دنبال من و وقتی خودش پیدام کرد اونقدر محکم منو تو بغلش فشار میداد که حقیقتا آروم :) ولی از حق نگذریم که حالش بد شد سر یهربع نبودنم .. اینکه حالا همه خیالشون از من راحته ، چون اون همیشه مراقبمه :)))))))))))
خیالت راحت ؛
هم عادت می کنی ، هم فراموش ..
یک روز ، در حالی به خودت می آیی که گوشه ی فراغتت لم داده ای و همینطور که به آهنگِ مورد علاقه ات گوش می کنی و چای می نوشی ؛ چشمت به دلخوشی های تازه ای می افتد که برای خودت ساخته ای !
و آن لحظه تازه می فهمی معنای عادت کردن ، پذیرفتن و ساختن را ..
وقتی به تمام نداشته ها ، عادت کرده ای
نشدنی ها را پذیرفته ای
و برای خودت ، دلخوشی های تازه ساخته ای ..