رابطش با مهم ترین آدم زندگیش بهم خورده بود ، بهش گفتم چه حسی داری ؟ گفت ، حس نترسیدن ! دیگه هر کسی رو بخوام می تونم ترک كنم *(:
از تخلیه حافظه براتون اون موقعیُ آرزو میکنم که گوشی و آماده فیلمبرداری تولدش میکنید((:
мαɴαreм
- خب انگاری دوماهہ هم شدیم '(: !
- خب انگاری سہ ماهہ هم شدیم '(: !
#بااندکیتاخیر ..
یه سری از خاطرات ما آدما میمونن گوشه ذهنمون که همیشه یادآور روزای خوب و لحظههای خوشحالی باشن ، اون وقتایی که از ته دل میخندی و توی دلت بابت داشتن یسری از خوبای زندگیت هزار بار شکر میکنی ، اون موقعایی که تمام دغدغهات میشه آماده کردن یه برنامهای که بتونه به نحو احسنت خوشحالش کنه و در کنارش پشماش بریزه و تو یه گوشه وایسی و کیف کنی از حجم لبخنداش .. مگه من از دنیا چی میخوام جز لبخندش ؟ به جز اون ذوق چشماش ؟ به جز اون بغلای قشنگش و بوسهبارون کردنش وقتی چال گونهاش رخ میده ؟ بابا مگه سخته خوب بودن ؟ حالا ، الان میفهمم چقدر آروم بودن بین بازوهای یک فرد چقدر دلنشینه و خوشحالیش میتونه شریانهای حیاتی زندگیمو شارژ کنه :) این خاطره این اتفاق همه این قشنگیای این سن ذخیره میشه برای چندین سال دیگه که باز کنار هم بودیم و از خوشیامون تعریف کردیم ..
* با اندکی تاخیر جهت ثبت این شب و این خاطره در مانارمِ ماندگار من !
پنجشنبه ، - [29/2/1400] - حوالی 16
мαɴαreм
- نُــھ ࢪۅز دیگـھ'(:🤍
لحظه شماری برای اونروز ؟
آره دقیقا برای ذوق کردنای بیشترش میشینم لحظه شماری میکنم و قهوه مو میخورم ؛))'
تو خیلی برام قشنگی عاا !!
اصن تعریف من از زیبایی یعنی وجودِ تو ، یعنی اون چشمای مشکیت ، اون مژههای بلندت ، اون خندههات که دل آدمو آب میکنه ، یعنی اسمت ، اصن هرچی که مربوط به توعه'(:
نمیدونم میتونم منظورمو برسونم یا نه ؛
ولی من اصلا حد وسط ندارم ، یا یکیو انقدر دوست دارم که رو کوچیک ترین کارش حساس میشم و اذیتم میکنه ، یا اصلا زنده مرده طرف برام اهمیتی نداره ..((: