من رو صفر درصدم ولی خاموش نمیشم ،
من رو طنابی قدم برمیدارم
که سر و تهش پاره شده ،
ولی سقوط نمیکنم ،
رگام دیگه از خون خالی شده ،
ولی زندگی هنوز در من جریان داره ،
غبار غلیظ مرگ ریه هامو پر کرده ولی ،
من هنوز بی اراده نفس میکشم ،
من یه گیاه خشک شده ام که حتی ریشه نداره
اما هر از چندگاهی چندتا جوونه کوچیک میزنه
و میگه که هنوز اینجاست و تسلیم نشده !
من با برداشتن گوشیم شروع میکنم به قربونصدقه برای بکگراندم ، دیوونه هم خودتونین .. بله اینجوریاست !🚶🏿♂
мαɴαreм
- یِ آسمونِ گلکسیطورِ بنفش'(:
537.4K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
- درگیرِ وهمِ رویایِ بنفشآبی'(:🚶🏿♂
دستاشو گرفته بود و میگفت به چشمام نگاه کن تا حرفِ چشاتو بفهمم ، هیس هیچی نگو ! آهان خب بزار ببینم . . دستاشو رها کرد و چشاشو ماساژ داد ، اِههِ لعنتی .. پرسید اتفاقی افتاد ؟! گفت ، نَ !! فقط به جایِ اینکه من حرفایِ چشماتو بشنوم اونا منو بردن بین حجم خاطرات و غرقم کردن دِ آخه این چه قدرتیِ تو داری؟(؛
خیلی چیزا مثل فیلم میاد توی ذهن ولی نشد که بشه حرف ، یعنی نمیشه یه سری چیزا فقط یه حسه ، یه سری چیزا بالاتر از حرفن ، بیچاره راویِ داستانم که نمیتونه بعضی قسمتاشو به زبون بیاره ، یه نگاه میندازه و میره بعدی ، دقیقا مثل ما که یه نگاه انداختیم و بعدش رفتیم هیچیم نگفتیم فقط نگاه کردیم ..
انقدری دوست داشتنیه که دلم میخواد چند تار از موهاش همیشه همراهم باشه تا نوازششون کنم ، از عطر همیشگیش داشته باشم و گاهی بزنم به کل اتاق و تنم ، یکی از لباساشو بگیرم ازش هی بوش کنم و بپوشم حس کنم کنارمه ، انقدر دوست داشتنیه اصلا مردن براش کمه میشه براش زندگی کرد :)