حالت تهوع از شدت نگرانی و استرس:)))))

یکی اینجا نشسته و از شدت نگرانی سرش گیج میره و ضربان قلبشو توی گلوش میفهمه .

یِ دیالوگ تو ذهنم مرور میشه کِ .. چرا برای اطرافیانم انقدر عجیبِ من بدون اون جایی رفتم ، یعنی انقدر ضایع تشریف داریم ؟ کِ همش گفتن پری محال بوده یِ لحظه ازش جدا بشه و من هی قلبم آشوبتر بشه !((:

کلمات هیچ وقت هماهنگ با احساساتم نیستن وقتایی که نیازشون دارم ، گم میشن:)

| حیّ علی | آغوشِ تو ؛ همان | خیر العمل | است جانِ من .

کاش هیچوقت این کابوسای عجیب دامن نزنه به حجم نگرانی و حالِ دلم:))🚶🏿‍♂

حسی کِ جدیداً از آهنگای تتلو میگیرم:))))))))

من کاری ندارم چیشد و چرا فقط میدونم گاهی شبا حتی با زخمایِ آغشته به خونم میزنم بیرون و کنارش آروم میگیرم:)))🚶🏿‍♂

من این جدول نشینی‌ عا و آب انگورایِ عالیسُ با هیچی حاضر نیستم عوض کنم:))

محبوب کِ نداریم ولی دست در دست هم و منم کفش به دست خیابونا رو طی میکنیم :)

منی کِ مدتیِ دلدادهِ این جمله شدم'(: