#هر_روز_با_شهدا
شهید بزرگوار حاج علی کسایی عزیز
شهیدی که روز عید غدیر بدنیا آمد و روز عید غدیر هم به شهادت رسید
📌 شهیدی که ظهر عیدغدیر عروسی گرفت و خودش روزه بود
🔹️ برای خطبه عقد به محضر امام شرفیاب شدیم. حضور در جوار امام امت شوری وصف ناپذیر در دلم ایجاد کرده بود
◇ از هیجان این پیوند در حضور ایشان سینهام گنجایش قلب تپندهام را نداشت. امام لب باز کرد و خطبه عقد ما را جاری کرد. بعد بهعنوان هدیه عقد، این جمله را به ما هدیه کرد: «عزیزانم گذشت داشته باشید، با هم بسازید انشاءالله که مبارک باشد.»
🔹️ علی قبل از اینکه به نزد امام برویم به من گفته بود: «ما فقط در دنیا زن و شوهر نخواهیم بود بلکه در بهشت نیز با هم هستیم، بعد هم این آیه را برایم تلاوت کرد: «هم و ازواجهم فی ضلال علی الارائک متکئون...»
◇ عروسی را به خاطر خانواده شهدا ظهر گرفتیم.
◇ گفتم: ناهار بخور. گفت روزهام!
گفتم :روز عروسی
گفت: نذر داشتم، اگر روز عروسیم عید غدیر بود روزه بگیرم!
گفت: دعا میکنم, امین بگو!
🔹️ گفت :خدایا همانطور که عید غدیر به دنیا آمدم، عید غدیر ازدواج کردم، شهادتم را عید غدیر بذار!
◇گفتم: امین
🔹️ هر عید غدیر منتظر شهادتش بودم. عید غدیر سال ۱۳۶۶ شهید شد.
◇ راوی: همسر شهید حاج علی کسائی
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#شهید
@Manavi_2
تَبلیغْ #غدیر وٰاجبـــ أست !
ڪَسے ڪِھ #عید_غدیر ࢪٰا ڱرٰامے بِدٰاࢪدْ
خـُــداوندْ خَطٰاهآ؎ ڪوچَڪ و بُزࢪڱِ،
او ࢪٰا مےبَخشدْ وَ اڱرأزدُنیآ بِرودْ؛
دَࢪ زُمره؎ شُهداءخوٰاهَد بـــودْ...
#امـام_رضـا ﷺ
@Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#غدیر_عهدی_با_مهدی
#روز_شمار
▫️امام رضا علیه السلام: يَوْمُ مَرْغَمَةِ الشَّيْطَانِ وَ يَوْمُ تُقْبَلُ أَعْمَالُ الشِّيعَةِ وَ مُحِبِّي آلِ مُحَمَّد علیهم السلام
🔸غدیر روزی است که بینی شیطان به خاک مالیده میشود
و اعمال شیعیان و دوستداران آل محمد علیهم السلام مُهر قبولی میخورد.
📚 اقبال الاعمال ج۲، ص۲۶۰.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
👈 ۴ روز تا برترین عید. ✨
✋نشر دهیم
به_عشق_علی
به_نیت_فرج ...
#غدیر
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
@Manavi_2
#قضاوتهای_حضرت_علی
#روز_شمار_غدیر
♦️پاسخِ امیرِ کلام حضرت #علی علیه السلام به چندسوال
1⃣جانداری که از شکم جاندار دیگر خارج شد درحالیکه فرزندِ اونبود ؟
پاسخ: یونس علیه السلام که ازشکم نهنگ خارج شد
2⃣چیزی که کَمَش حلال و زیادش حرام بود؟
پاسخ : نهرِ طالوت که لشکریانش مجاز بودند تنها، مُشتی از آن آب بخورند.
3⃣کدام عبادت است که اگر آنرا بجاآوری عقوبت دارد واگر بجا نیاوری بازهم عقوبت دارد؟
پاسخ: نمازخواندن درحال مستی
4⃣کدام پرنده است که نه جوجه ای دارد نه مادری ؟
پاسخ : پرنده ای که بدست عیسی سلام الله علیه وبه اذن ِ خدا ازگِل خلق شد.
5⃣کدام زندان است که زندانی خودراباخوددرعالم چرخانید؟
پاسخ : نهنگ که یونس رادردل خود میچرخاند.
📕قضاوتهای حضرت علی علیه السلام. محمدمهدی اشتهاردی ص 209
🌹ثواب نشرباصلواتی نثار شهدا ومومنین وبه نیت ظهورآقا جانمون حضرت مهدی صلوات الله وسلامه علیه به عدد علمه.
@Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#غدیر
سلام این قدر باید این فیلم دست بھ دست بشھ
ڪه ان شااااااااااالله امسال
همه برا؎ عیدغدیر آقاجانمون #امیرالمومنین سنڱ تموم بزارن
🌹🌹🌹
@Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
❤️💫اُوصآف ؏َـلـــی بِھ ڱفتڱو مُمڪنـــْ نیستْ..!
🌼💫ڱنجآیشِ بَحردَࢪسَبو مُمڪنـــْ نیستْ..!
❤️💫مآند۾ ڪِھ ؏َـلـــی ࢪٰابِھ چِہ تَشبیھْ ڪُنمـ..؟
🌼💫تَشبیھْ ؏ـَلـــی جُز بِھ ؏َـلـــی مُمڪنـــْ نیستْ...♡
❤️💫پیشآپیش ؏یدسَعیدِغَدیرِخُـــمْـ مُبآرڪْ
#امیرالمومنین ﷺ
#عید_غدیر
@Manavi_2
داروخانه معنوی
قسمت6⃣2⃣ ..........دوران جنگ نهروان............. *گفتگو و مباحثه با خوارج *صبر امام در برابر آزار خ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Part27_علی از زبان علی.mp3
8.58M
قسمت7⃣2⃣
..........دوران جنگ نهروان.............
*گفتگوی عبدالله بن عباس با خوارج
*پاسخ امام (ع) به شبهات خوارج
*شکست خوارج در مناظره با امام (ع)
*واقعه حکمیت
*خیانت نمایندگان در حکمیت
*سخنان امیرالمومنین(ع) پس از حکمیت
#حضرت_علی
#عید_غدیر
#امیرالمومنین
@Manavi_2
داروخانه معنوی
🔴 #رمان #داستان 🌷 #سلام_بر_ابراهیم – قسمت 4⃣ 🍀 زندگینامه و خاطرات پهلوان بیمزار " #شهید_ابراهیم_
🔴 #رمان #داستان
🌷 #سلام_بر_ابراهیم – قسمت 5⃣
🍀 زندگینامه و خاطرات پهلوان بیمزار " #شهید_ابراهیم_هادی "
✅ ورزش باستانی (راوی: جمعی از دوستان شهید) – بخش اول
💥 اوایل دوران دبیرستان بود که ابراهیم با ورزش باستانی آشنا شد. او شبها به زورخانهی حاج حسن میرفت.
حاج حسن توکل معروف به حاج حسن نجار، عارفی وارسته بود. او زورخانهای نزدیک دبیرستان ابوریحان داشت. ابراهیم هم یکی از ورزشکاران این محیط ورزشی و معنوی شد.
💥 حاج حسن، ورزش را با یک یا چند آیه قرآن شروع میکرد. سپس حدیثی میگفت و ترجمه میکرد. بیشتر شبها، ابراهیم را میفرستاد وسط گود، او هم در یک دور ورزش، معمولاً یک سوره قرآن، دعای توسل و یا اشعاری در مورد اهل بیت(ع) میخواند و به این ترتیب به مرشد هم کمک میکرد. از جمله کارهای مهم در این مجموعه این بود که؛ هرزمان ورزش بچهها به اذان مغرب میرسید، بچهها ورزش را قطع میکردند و داخل همان گود زورخانه، پشت سر حاج حسن نماز جماعت میخواندند.
به این ترتیب حاجحسن در آن اوضاع قبل از انقلاب، درس ایمان و اخلاق را در کنار ورزش به جوانها میآموخت.
فراموش نمیکنم، یکبار بچهها پس از ورزش در حال پوشیدن لباس و مشغول خداحافظی بودند. یکباره مردی سراسیمه وارد شد! بچهی خردسالی را نیز در بغل داشت. بارنگی پریده و با صدائی لرزان گفت: «حاج حسن! کمکم کن. بچهام مریضه، دکترا جوابش کردند. داره از دستم میره. نَفَس شما حقه، تو رو خدا دعا کنید. تو رو خدا... بعد شروع به گریه کرد.»
ابراهیم بلند شد و گفت: «لباساتون رو عوض کنید و بیائید تو گود.»
خودش هم آمد وسط گود. آن شب ابراهیم در یک دور ورزش، دعای توسل را با بچهها زمزمه کرد. بعد هم از سوز دل برای آن کودک دعا کرد. آن مرد هم با بچهاش در گوشهای نشسته بود و گریه میکرد.
دو هفته بعد حاج حسن بعد از ورزش گفت: «بچهها روز جمعه ناهار دعوت شدید!»
با تعجب پرسیدم:کجا !؟
گفت: «بنده خدائی که با بچهی مریض آمده بود، همان آقا دعوت کرده. بعد ادامه داد: الحمدالله مشکل بچهاش برطرف شده. دکتر هم گفته بچهات خوب شده. برای همین ناهار دعوت کرده.»
برگشتم و ابراهیم را نگاه کردم. مثل کسی که چیزی نشنیده، آمادهی رفتن میشد. اما من شک نداشتم دعای توسلی که ابراهیم با آن شور و حال عجیب خواند کار خودش را کرده.
💥 بارها میدیدم ابراهیم، با بچههائی که نه ظاهر مذهبی داشتند و نه به دنبال مسائل دینی بودند رفیق میشد. آنها را جذب ورزش میکرد و به مرور به مسجد و هیئت میکشاند.
یکی از آنها خیلی از بقیه بدتر بود. همیشه از خوردن مشروب و کارهای خلافش میگفت! اصلاً چیزی از دین نمیدانست. نه نماز و نه روزه، به هیچ چیز هم اهمیت نمیداد. حتی میگفت: «تاحالا هیچ جلسه مذهبی یا هیئت نرفتهام. به ابراهیم گفتم: «آقا ابرام اینها کی هستند دنبال خودت مییاری!؟
با تعجب پرسید: «چطور، چی شده؟!»
گفتم: «دیشب این پسر دنبال شما وارد هیئت شد. بعد هم آمد و کنار من نشست. حاجآقا داشت صحبت میکرد. از مظلومیت امام حسین(ع) و کارهای یزید میگفت.
این پسر هم خیرهخیره و با عصبانیت گوش میکرد. وقتی چراغها خاموش شد به جای اینکه اشک بریزه، مرتب فحشهای ناجور به یزید میداد!!
ابراهیم داشت با تعجب گوش میکرد. یکدفعه زد زیر خنده. بعد هم گفت: «عیبی نداره، این پسر تا حالا هیئت نرفته و گریه نکرده. مطمئن باش با امام حسین(ع) که رفیق بشه تغییر میکنه. ما هم اگر این بچهها رو مذهبی کنیم هنر کردیم.
🍃🌹🍃 ادامه دارد...✒️✒️✒️
@Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚪️✨اِمشبْ جهآنـــ أزخُرمے،
🎊✨مآنند رِضوٰانـــ مےشود....
⚪️✨نوࢪ خدٰا دَࢪ طوࢪ جآنـــ ،
🎊✨اِمشبْ فُروزانـــ مےشَود...
⚪️✨أز آسمآنـــ مَڪرمتْ،
🎊✨تٰابندھ ڱردد أختر؎...
⚪️✨ࢪوشَنڱر دنیآ و دینـــ ،
🎊✨ز آنـــ رو؎ تٰابآن مےشود...
⚪️✨وِلآدت بٰا سعآدت اِمٰامـ
🎊✨هٰاد؎ علیھ الْسلآ۾ مبٰارڪ🎈
@Manavi_2