#دعای_مجرب_برای_بی_قرار_کردن_محبوب😍
#محبت
#عشق
💐سوره یس را در ساعت زهره یا مشتری و قبل از
طلوع_آفتاب هفت《7》 بار بر هفت《7》 پاره شکر خوانده
به اسم مطلوب و مادرش و طالب و مادرش به مطلوب خوراند اگر فی المثل پادشاه زاده باشد بی قرار گردد.
📗منبع : کونوز الاسرار ج 1 ص 285
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#دعای_مجرب_برای_بی_قرار_کردن_محبوب😍 #محبت #عشق 💐سوره یس را در ساعت زهره یا مشتری و قبل از طلوع_آفت
سلام دوستان صبحتون بخیر
این ساعت کواکبی که در بعضی از پست ها هست ساعت زهره و مشتری.....
اینها ساعات کواکب هستن که برای هر شهری متفاوتن هر کس احتیاج داره باید داخل گوگل سرچ کنه ساعات کواکب امروز و بعد شهرشو انتخاب کنه تا براش مشخص بشه برای همین نمیشه یه جدول واحد برای همه شهرها داخل کانال بگذارم
التماس دعا❤
داروخانه معنوی
💥یکی از راههای بیداری از خواب غفلت خواندن شرح حال اولیاء خداست، بهمین منظور هر روز مختصری از زندگی ی
#احسن_القصص
☘مرحوم عباس رحمان نژاد (٢)
💥ایشان از کودکی تمایلات معنوی بسیاری داشت، روحیه اش به طرف مسائل عبادی کشش داشت، طوری که از سن پنج سالگی تمام نمازهای خود را میخواند و همراه پدرشان در مجالس قرائت قرآن شرکت کرده وقرآن تلاوت مینمود. در شبهای ماه رمضان نزد پدر و مادر خود التماس میکرد که برای صرف سحری بیدارش کنند تا بتواند روزه کامل بگیرد. لذا به گفته خودش از پنج سالگی نماز و روزه قضا نداشت. این روحیه تعبد از همان کودکی چنان در وجودش رسوخ کرده بود که در بزرگسالی هم بسیار نماز و روزه را دوست داشت. بیشتر اوقات روزه دار بود و لذت اوقات فراقتش نماز بود.
⚡️⚡️⚡️
وقتی بعد از اتمام تحصیلات وارد خدمت سربازی شد، بیشتر روزها را روزه میگرفت، ازو پرسیده شده بود چرا با شرایط سخت دوران سربازی، دور از شهر و دیار خود و با این غذای نه چندان خوب و کافی به خود سخت میگیری و هر روز روزه میگیری؟ ایشان گفته بود: اتفاقا دیدم غذای کمی به ما میدهند که هیچ وعده ای سیر نمیشویم حیفم آمد با کمی تحمل گرسنگی بیشتر توفیق روزه برای رضای خدا را از دست بدهم! انگار خیلی از روزه گرفتن لذت میبرد، چون مترصد بود بهانه ای پیدا کند و روزه بگیرد. در نماز خواندن هم ید طولایی داشت، از هر وقت کوتاهی استفاده میکرد و سر جانماز بود...
#شرح_حال_اولیاء_خدا
ادامه دارد ...
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#احسن_القصص #تشرفات #امام_زمان ﷻ ⚠️کربلا بدون دعا برای فرج مقبول نیست!!! مرحوم حاج حسن خیِّر همیش
#احسن_القصص
#تشرفات
#امام_زمان ﷻ
👌اینهم برای منکرین نوشتن عریضه در چاه مسجد مقدس جمکران
یکی از خادمین مسجد مقدس جمکران نقل کرده است:
یک روز سربازی به من مراجعه کرد و از من یک عریضه خواست که به او تقدیم کردم، دیدم آن را تا کرد و در جیبش گذاشت! گفتم: چرا نمی نویسی و در چاه نمی اندازی؟! گفت: خودکار ندارم. گفتم: بیا این خودکار. گفت: نه حالا می روم و در وقت دیگری می نویسم. چند ساعتی گذشت و من می خواستم مسئولیت کاری ام را به خادم نوبت بعدی بسپارم که دیدم آن سرباز هنوز نرفته است. گفتم: مگر تو نمی خواستی امروز به مأموریتی که داشتی بروی، همانطور که حال منقلبی داشت گفت: من از اینجا نمی روم! گفتم: مگر مرخصی تو تمام نشده و راه تو دور نیست؟!(چون محل مأموریت او اهواز بود)گفت: هرچه میخواهد بشود، بشود.
▪️▫️▪️
من متوجه شدم که باید جریان مهمی برایش پیش آمده باشد اصرار کردم که ناگهان گریه اش گرفت و در حال گریه گفت: من وقتی عریضه را گرفتم در فکر بودم که حکایت این عریضه چه می شود؟!؟! یک وقت دیدم آقای بزرگواری که چهره او دل و دین را با هم می برد، در کنارم ایستاده اند به من فرمودند: «چرا عریضه ات را نمی نویسی؟!» گفتم: آقاجان خودکار ندارم. فرمودند:«این خودکار» و خودکار سفیدی را از جیب مبارکشان بیرون آوردند و به من مرحمت فرمودند، من عریضه را از جیبم بیرون آوردم و مشغول نوشتن حوائجم شدم. دیدم قلم روی کاغذ خیلی روان حرکت می کند و دیگر به فکر کردن نیازی ندارم و تند تند می نویسم،
▪️▫️▪️
یکمرتبه به فکر فرو رفتم که این آقا کیست که از قلبم خبر داد و می دانست که من می خواهم عریضه بنویسم و در همین حال یک مرتبه متوجه شدم که دیگر در کنارم نیست و من سرگشته و حیران دارم قدم می زنم و نمی توانم از مسجد دل بکنم و بیرون بروم.
من او را بوسیدم و گفتم: به تو تبریک می گویم که امام زمان به تو لطف خاصی فرموده اند و در ضمن گفتم: من می توانم آن خودکار را ببینم؟ گفت: بله و آن را به من نشان داد، به او گفتم: من مایلم این خودکار را به مبلغ ده هزار تومان از تو خریداری کنم! گفت اگر با تمام دنیا هم معاوضه کنی آن را نمی دهم.
📗مجله منتظران شماره ۳۸ ص ۲۷
🏴اللهم ارنی الطلعة الرشیدة
@Manavi_2