#پرداخت_قرض_بدهی
#قرض
#وام
🔸هر کس قرض بسیار داشته باشد و توان پرداخت نداشته باشد بعد از هر نمازی دعای زیر را سه《3》 مرتبه بگوید:
✨بِسم اللّه الرَحمن الرَحيم اللهُّم اِنّي اَسْئَلُكَ يا لا اله الّا اَنت بِحَقِّ لا اله الّا انت،اَنْ تَرحَمَني بِلا اله الّا اَنت،اللّهُم اِني اَسْئَلُكَ يا لا اله الّا اَنْت بِحَّقِ لا اله الاّ اَنت اَنْ تَرض عَني بِلا اله الّا اَنت،اللّهُم اِني اَسئَلُكَ يا لا اله الا انت بِحَق لا اله الا انت اَن تَغَفَرلی بِلا اله الا انت✨
راوی گوید پس از انجام این ختم ،بزودی قرض من ادا شد و بسیاری مال برایم باقی ماند.
📚اسرار مکتوم فی اسرار المخزون
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#احسن_القصص
☘حاج ملا آقاجان زنجانی (۲۰):
💥حضرت آیت الله ابطحی در کتاب پرواز روح خود نوشته اند: در همان روزهایی که تازه با حاج ملاآقاجان آشنا شده بودم یک روز در مشهد به من گفت: در صحن نو مردی هست که اشتباهی دارد، بیا برویم اشتباه او را رفع کنیم! وقتی نزدیک یکی از حجرات فوقانی صحن رسیدیم، دیدم به طرف اتاق یکی از علمایی که من او را می شناختم رفت. گفتم: این آقا از علمای محترم است. گفت: اگر نبود که ما ماموریت برای رفع اشتباه او نمی داشتیم.من گمان می کردم که حاج ملاآقاجان با او سابقه دارد و یکدیگر را می شناسند. دیدم وقتی به در اتاق رسید مرا وادار کرد که بر او مقدم شوم. (زیرا هیچگاه بر سادات مقدم نمیشد.)
⚡️⚡️⚡️
طبعا ناشناس وارد اتاق شد. آن عالم بخاطر آنکه حاج ملاآقاجان لباس خوبی نداشت و اساسا ظاهر جالبی از نظر لباس به خود نمی گرفت، زیاد او را مورد توجه قرار نداد و فقط به احوالپرسی از من اکتفا کرد و با یکی از علما و اهل منبر معروف مشهد که قبل از ما در اتاق نشسته بود گرم صحبت بود. حاج ملاآقاجان سرش را بلند کرد و گفت: " مثل اینکه شما درباره فلان حدیث که در علائم ظهور وارد شده، تردید دارید و حال آنکه معنی حدیث این است و شرح آن چنین است و مفصل مطالب را برای آن عالم شرح داد.
⚡️⚡️⚡️
من در چهره آن عالم نگاه می کردم اول اعتنایی نمی کرد ولی کم کم سرش را بالا آورد. یک مرتبه گفت: تو کی هستی؟ جانم به قربانت! از کجا مشکل مرا می دانستی؟! و چه خوب این مشکلی که کسی از آن اطلاع نداشت حل کردی! از جا بلند شد و حاج ملاآقاجان را در بغل گرفت، او را می بوسید و می گفت: از تو بوی بهشت را استشمام می کنم. سپس آنها در آن روزها ساعتها با هم خلوت کردند، مطالبی آن عالم از ایشان در آن چند روز می پرسید و استفاده می کرد.
#شرح_حال_اولیاء_خدا
📗پرواز روح ص ۴۰
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
19.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♥️یک داستان عاشقانه...
✨️بسیار زیبا❣️
👌 ببینید و نشر دهید🍃
#امام_زمان ﷻ
#کلیپ_مهدوی
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
#رهایی_از_مشکلات
#مشکلات
🔸آیه شریفه 《11》 سوره #دهر ( انسان ) را چنانچه کسی صد《100》 مرتبه بخواند از مشکلات خلاصی یابد ولو آنکه شمشیر بر گردنش نهاده باشند
✨فَوَقَاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذَلِكَ الْيَوْمِ وَلَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَسُرُورًا ✨
❗️مجرب است
📚کشکول سیاح جلد 2 صفحه 444
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#احسن_القصص #تشرفات #امام_زمان ﷻ 🔸محى الدين اربلى مى گويد: من نزد پدرم نشسته بودم، شخصی که نزد او
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
#احسن_القصص #تشرفات #امام_زمان ﷻ 🔸محى الدين اربلى مى گويد: من نزد پدرم نشسته بودم، شخصی که نزد او
#احسن_القصص
#تشرفات
#امام_زمان ﷻ
💥یکی از تجار اصفهان که مورد وثوق است نقل می کرد: من در منزل، اطاق بزرگی را بعنوان حسینیه اختصاص داده ام و اکثرا در آنجا روضه خوانی برپا می کنم. شبی در خواب دیدم که من از منزل خارج شده ام و بطرف بازار می روم، ولی جمعی از علما اصفهان بطرف منزل ما می آیند! وقتی به من رسیدند گفتند: فلانی کجا می روی؟ مگر نمی دانی منزلت روضه است؟ گفتم: نه منزل ما روضه نیست! گفتند: چرا منزلت روضه است و ما هم به آنجا می رویم و حضرت بقیة الله ارواحنا فداه هم آنجا تشریف دارند، من فورا با عجله خواستم به طرف منزل بروم، آنها به من گفتند: با ادب وارد منزل شو، من مؤدبانه وارد شدم،
✨💫✨
دیدم جمعی از علما در حسینیه نشسته و در صدر مجلس هم حضرت ولیعصر ارواحنافداه نشسته اند. وقتی به قیافهٔ آن حضرت دقیق شدم دیدم مثل آنکه ایشان را در جائی دیده ام، لذا از آن حضرت سؤال کردم که آقا من شما را کجا دیده ام؟ فرمود: همین امسال در مکه در آن نیمهٔ شب در مسجدالحرام، وقتی آمدی نزد من و لباسهایت را نزد من گذاشتی و من به تو گفتم: مفاتیح را زیر لباسهایت بگذار. تاجر اصفهانی میگفت: همینطور بود یک نیمه شب در مکه خواب از سرم پریده بود، با خود گفتم چه بهتر که به مسجد الحرام مشرف شوم و در آنجا بیتوته کنم و مشغول عبادت شوم .
✨💫✨
لذا وارد مسجدالحرام شدم ، به اطراف نگاه می کردم که کسی را پیدا کنم لباسهایم را نزد او بگذارم و بروم وضو بگیرم، دیدم آقائی در گوشه ای نشسته اند، خدمتش مشرف شدم و لباسهایم را نزد او گذاشتم، میخواستم مفاتیحم را روی لباسهایم بگذارم، فرمود؛ مفاتیح را زیر لباسهایت بگذار و من طبق دستور ایشان عمل کردم و مفاتیح را زیر لباسهایم گذاشتم و رفتم وضو گرفتم و برگشتم و تا صبح در خدمتش و در کنارش مشغول عبادت بودم ولی در تمام این مدت حتی احتمال هم ندادم که حضرت ولیعصر ارواحنافداه باشند. به هر حال در خواب از آقا سؤال کردم: فرج شما کی خواهد رسید؟ فرمود: "نزدیک است،" به شیعیان ما بگویید "دعای ندبه" را روزهای جمعه بخوانند.
📗ملاقات با امام زمان ص ۴۵
🌹اللهم ارنی الطلعة الرشیدة
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2