"مــَن" سَخت نِمےگیـــــرَم...
سَخـــــتَ أست ۔۔
جَهــآن بــے"تــــُᰔـــو"!!!
#یاایهاالعزیز
#امام_زمان ﷻ
🌤أللَّھُمَ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪَ ألْفَرَج🌤
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
خطبه۴۷ درباره كوفه 🎇🎇🎇#خطبه۴۷🎇🎇🎇🎇🎇🎇 🍃خبر از آينده كوفه اي كوفه! تو را مي نگرم گويا چنان چرمه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
خطبه۴۷ درباره كوفه 🎇🎇🎇#خطبه۴۷🎇🎇🎇🎇🎇🎇 🍃خبر از آينده كوفه اي كوفه! تو را مي نگرم گويا چنان چرمه
خطبه۴۸
🔹هنگام لشكركشي به شام
🎇🎇🎇#خطبه۴۸🎇🎇🎇🎇🎇🎇
ضرورت آمادگي رزمي
🌷ستايش خداوند را سزاست، هر لحظه كه شب فرا رسد، و پرده تاريكي فرو افتد. ستايش مخصوص پروردگاري است هر زمان كه ستاره اي طلوع و غروب كند. ستايش خداوندي را سزاست كه نعمتهاي او پايان نمي پذيرد، و بخششهاي او را جبران نتوان كرد. پس از ستايش پروردگار، پيشتازان لشگرم را از جلو فرستادم، و دستور دادم در كنار فرات توقف كنند، تا فرمان من به آنها برسد. زيرا تصميم گرفتم از آب فرات بگذرم و به سوي جمعيتي از شما كه در اطراف دجله مسكن گزيده اند رهسپار گردم و آنها را همراه شما بسيج نمايم، و از آنها براي كمك و تقويت شما ياري بطلبم (منظور امام از (ملطاط) آنجايي است كه دستور توقف داد، (كنار فرات) كه به كنار فرات يا دريا (ملطاط) هم مي گويند. و امام (ع) از كلمه (نطفه) آب فرات اراده كرده كه شگفت آور است.
#نهج_البلاغه
💠باهم نهج البلاغه بخوانیم.
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
أگر خِیلے تو دٰام گنـــــآه اُفتٰادید!
پیشِ خــُᰔـــدا شِڪایت شِیطٰانو ڪُنید!
بِگید اینْ خِیلے وسوَسم ڪَرد..
«أز شّر شِیطٰان بہِ خُودت پَنـــــآه مےبَرم!»
نِجٰاتم بِده اِ؎ ﴿خـــــٰالِقم᯽﴾!
خُّــــدا أز گنــــٰـاهادورِت مےڪُنه!
نِجاتت میدِه أز دٰام گنـــــآه!
فَقط ڪٰافیہ!
بِہ خــُـــدا ایمآن و اِ؏ــــتمآد،
دٰاشتہ بٰاشےو صِـــــداش ڪُنے!
و بَرا؎ دورموندَن أز گنٰاه ،
هَرڪٰار؎ ڪُنے! :)
#الگو_باش
#تلنگرانه
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#چگونه به خدا شبیه شویم ۳ 🌿🌱 شرط ثبت نام ( نصرت ) #استاد حاجیه خانم رستمی فر «داروخانہ مــــ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چگونه به خدا شبیه شویم ۴.m4a
12.09M
هَرڪُجـــــآ خُـــᰔــدٰاوند،
امتحٰانت ڪَرد۔۔۔
و یِک¹ خُـــــورده؏َــقب↻ رَفتے،
غُصّہ نــَـــخور !
چُون اینْ امـــــتحآن لٰازم بودْ۔۔
تٰا بِہ «نــــٰـاقِص بودنِ۔۔✤»،
خُـــــودت پِےبِبر؎؛
کَمےتـــَــلاش ڪُنے ،
جُـــــبرٰان مےشِہ...᯽
"حآجاسمٰاعیلِ دولٰابے ره"
#سخن_بزرگان
#تلنگرانه
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
✹﷽✹ #رمان #رهایی_از_شب ف_مقیمی #قسمت_صد_و_دوازدهم باورم نمیشد نسیم برای انتقام از من چنین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
✹﷽✹ #رمان #رهایی_از_شب ف_مقیمی #قسمت_صد_و_دوازدهم باورم نمیشد نسیم برای انتقام از من چنین
✹﷽✹
#رمان
#رهایی_از_شب
ف_مقیمی
#قسمت_صد_و_سیزدهم
حاج مهدوی دستش رو باز کرد و کلیدرو کف دستش انداختم.قسمتی از تسبیح به دستش برخورد کرد.حالت صورتش تغییر کرد.ضربان قلبم تند ترشد..برای یک لحظه نگاهم کرد..نگاهی پرمعنا و خاص!!...
گفت:به روی چشم.
حاج احمدی گفت: وسیله داری دخترم؟
لبخند زدم:نه خودم میرم.
حاج احمدی گفت:اینطور که درست نیست دخترم.روزا کوتاه شده هوا زود تاریک میشه.
همانطور که ازشون جدا میشدم گفتم:من عادت دارم ..التماس دعا. .
حاج احمدی دوباره اصرار کرد:بیا دخترم بیا من میرسونمت.
چقدر این مرد شیرین ومهربون بود!
گفتم:ممنونم!خودم میرم حاج آقا..شما خونتون دوقدم فاصله داره با مسجد، من راهم دوره مسیرمون به هم نمیخوره.
حاج مهدوی به حرف اومد:انشالله از اون محل دل بکنید بیاین همین ور..شما در اصل برای این محله هستید.
آه کشیدم:ان شالله..تو فکرش هستم.
حاج مهدوی خطاب به حاج آقا احمدی گفت:میدونید ایشون دختر کی هستن حاج آقا؟
حاج احمدی با تعجب پرسید: نه...دختر کی هستن؟
حاج مهدوی گفت: دختر مرحوم سید مجتبی ..همون بنده خدا که خیلی سال پیش تصادف کردن به رحمت خدا رفتن..
حاج احمدی دستش رو مشت کرد و مقابل دهانش گرفت:عههههه؟!!!! جان کمیل راست میگی؟؟!! آسد مجتبای خودمون..که تو بازار حجره ی پارچه داشت؟
من به جای حاج مهدوی گفتم:بله حاج آقا..شما میشناسیدشون؟!!
او با اشتیاق از نسبت من با سید مجتبی گفت:کیه که نشناسه اون مرحومو؟الهی نور به قبرش بباره..من رفیقش بودم دختر جان.چطور منو یادت نمیاد؟
با شرمندگی نگاهی گذرا ومعنی دار به حاج مهدوی کردم و بعد خطاب به حاجی احمدی گفتم:من مسجد نمیومدم حاج آقا ..دوستای مسجدی ایشونو نمیشناسم.
حاج احمدی هنوز درشوک این نسبت بود.گفت:
خداشاهده از روز اول یک ارادت خاصی نسبت بهت داشتم..پس تو یادگار اون مرحومی رحمت به اون پدرو مادر که چنین ذریه ای ازخودشون به یادگار گذاشتن..آقات میگفت مادرت بدون وضو شیرت نمیداد..دختر جان تو که خونه ی آقات اینجاست پیروزی چیکار میکنی؟؟
اشک در چشمم جمع شد.اینبار بخاطر احساس افتخار بابت داشتن چنین پدرو مادری که بعد از مرگشون هم برام عزت آوردند. گفتم:مفصله حاج آقا...
حاج احمدی گفت:پس دیگه محاله بزارم تنها برگردی..خودم میرسونمت و درمقابل مقاومت من به سمت ماشینش که یک پژوی معمولی بود رفت.
به حاج مهدوی نگاه کردم.لبخند زیبایی روی لبش بود.گفتم:فکر میکردم بعد از آقام یتیم شدم...
او هنوز لبخند به لب داشت..
یک قدم جلو اومد وبالحنی خاص گفت:مثل من که بی اون تسبیح عین یتیما هستم..
تسبیح رو از مچم باز کردم.
حاج احمدی کنار ماشین صدام زد: دختر آسد مجتبی بیا دیگه عموجون..
تسبیح رو مقابلش گرفتم
گفتم:دلم نمیخواد به زور داشته باشمش!
او سرش رو مظلومانه خم کرد.
_مگه نگفته بودید خودش ازتون خواسته...اگه براش تسبیحات میفرستید پس داشته باشیدش.
عشق او به الهام چقدر بود که اینگونه مثل مادرمرده ها سرخم کرده بود و صداش نوای حزین به خودگرفته بود؟! خوش به حال الهام!
گفت:حاجی رو منتظر نذارید..یاعلی
گفتم:بخاطر همه چیز ممنونم...خوب میفهمم که دارید آبروی رفتمو بهم برمیگردونید..
گفت:خدا آبرو میده..نگران نباشید. .اونی که اون بالاست یه روزی به شما منزلتی میده که استحقاقشو دارید.
گفتم:ان شالله..
واز او جداشدم.حاج احمدی داخل ماشین نشسته بود.
با کم رویی سوارشدم.
او از حاج مهدوی خداحافظی کرد و راه افتاد.
گفت:خب دختر آسد مجتبی.یک کم از خودت بگو..چی کار کردی؟ زندگیت چطوره؟
گفتم:به لطف خدا خوبم..زندگیمم بالا وپایین زیاد داشته ولی گذشته..او برام از خاطرات آقام تعریف کرد.او هم یادش بود که من با آقام صف اول نماز میخوندم!
ازم پرسید:فعلن خونه ی بخت نرفتی دخترم؟
با روی سرخ گفتم:نه
گفت:خب حالا سنی هم ندارید..بیست و سه چهارسال بیشتر دارید؟
خندیدم..
_نه حاج آقا خیلی سنم بیشتره! ظاهرم کم نشون میده!
گفت:ان شالله عاقبت بخیر شی دختر.از فردا میسپرم واست تو بنگاههای محلمون خونه زندگیتو بلند کنی بیای ور دل خودمون .آقات رفته به رحمت خدا ما که زنده ایم.هواتو داریم.
رسیدیم به مقصد.
با شرمندگی گفتم:نمیدونم چطوری تشکر کنم؟! واقعا زبونم قاصره حاج آقا..ممنونم بخاطر این لطف بزرگتون..
حاجی پرسید:اینجا تنها زندگی میکنی.؟
گفتم: بله.
ناراحت شد: این که خیلی بده عموجان..مراقب خودت باش. ان شالله به زودی از تنهایی هم درمیای.
سرم رو پایین انداختم و پیاده شدم.
اگرنقل قول مهری از زبون نسیم رو نادیده میگرفتم امشب شب خوبی بود.
ادامه دارد...
═════ೋღ🕊ღೋ════
هرگونه کپی و اشتراک گذاری بدون نام نویسنده و درج منبع اشکال شرعی دارد.
آیدی نویسنده👈@moghimstory
https://telegram.me/joinchat/AAAAAD9XxVgHZxF0tRsThQ
حجاب فاطمی👆👆
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
#نماز_شب🌙🌔
بیداری جهت نماز شب📿☘
♦️آیت الله بهجت♦️
از ایت الله بهجت پرسیدند برای بیدار شدن برای نماز شب چه کنیم؟🛎
فرمودند: پس از خواندن آیدی آخر سوره کهف» دعایی را که در «مصباح ی المتهجد» برای خواندن در پی آن آیه وارد شده بخوانید:
اللهم لا تُنسِنی ذِکرَک و لا تَجْعَلْنى من الغافلين و أنبِهنى لأحَبِّ السّاعات إِلَيْكَ .أَدْعُوكَ فيها فَتَسْتَجيب لى و أَسْأَلُكَ فَتَعْطِيَنى و اَسْتَغْفِرُكَ فَتَغْفِرَ لى؛ إِنَّهُ لا يَغْفِرُ الذُّنوبَ الاّ أَنتَ يا اَرحَمَ الرّاحِمین .
و در روایت دیگری از امام کاظم نقل شده که این دعا را بخوانید:
اللهم لا تُؤَمِّنى مَكْرَكَ ولا تَنْسَنى ذِكْرَكَ ولا تُوَلِّ عَنِّى وَجْهَكَ ولا تَهْتَك عَنِّى سرَّكَ ولا تَأْخُذْنى عَلى تَمَرُّدى و لا تَجْعَلْنى مِنَ الغافلين و أيُقَظْنى من رَقْدَتى و سَهَلْ لَّىَ القيامَ فى هذه اللَّيْلَة فى أحَبَّ الأَوقات
إِليكَ وَ ارْزُقْنى فيها الصَّلاةَ والشَّكْرَ والدُّعاءَ حَتَّى أَسْأَلُكَ فَتَعْطِيَنى
و أَدْعُوكَ فَتَسْتَجيب لى وَاسْتَغْفِرُكَ فَتَغْفَرَ لى إِنَّكَ أَنتَ الغفورُ الرَّحِيمُ . . .
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💛نیایش شبانه با حضرت عشق ❤️❤️
⚪️گفتی : تو بخواه
💛هزاران آرزو کردم،
⚪️گفتم: برآورده کن
💛گفتی بنده ی من صبر،
⚪️گفتم: چرا❓
💛گفتی : من بهتر از خودت به احوال دلت آگاهم
⚪️سال ها گذشت و به احوال دلم پی بردم
💛حالا، بیشتر از پیش،شاکر توام
⚪️شاکر همه چیزت همه ی آنچه
💛دادی و حتی؛ آنچه که ندادی
💛از خــدا بـخــواه
⚪️آنقدر بینهایت است که
💛میتوانی با خیال آسوده
⚪️نشدنی هایت را به او بسپاری
💛و بدانی تنها وجـود او ،
⚪️تمام غیرممکنهای زندگیت را ممکن میکند❗️
💛شـبــتــون در پـنــاه امـن الــهـی
#شب_بخیر
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
هدایت شده از داروخانه معنوی
از جُملہ د؏ــــآهـــــآیے ڪہ؛
﴿شِیـــــخ جَعـــــفر مُجتهد؎﴾(رہ) مُڪرر توصّیہ مےڪَردند :
خوٰاندن ﴿زیـــــآرت ٰال یٰاسیـــــن✿ ﴾
در نُہ⁹ روزهنگام بین الطُلو؏ـــــین بود ڪِہ آثـــــآر ؏ـَــــجیبے دَر پے دٰارد۔۔۔۔♡♡♡
#سخن_بزرگان
#بین_الطلوعین
#زیارت_ال_یس
@Manavi_2
هدایت شده از داروخانه معنوی
•~🌸🌿~•
وَلےبَچہ ھآ
اَزقَضآشُدڻ نَمآزصُبحتونْبِتَرسیدْ!
میڱنْخُدآ؛
أڱہ بِخوٰادخِیر؎رو؛
أزیِہ بَندها؎بڱیرھ۔۔۔۔!!! نَمآزصُبحِشْروقضٰامےڪُنِه!
#تلنگرانهـ 💥
#نمازصبح
@Manavi_2
هدایت شده از داروخانه معنوی
میخوای زودتر به آرزوهات برسی سریع عضو شو تا پاک نشده
در کانال زیر👇👇
https://eitaa.com/Halmoshkel
https://eitaa.com/Halmoshkel
https://eitaa.com/Halmoshkel
👆👆👆👆