#سلام_امام_زمانم♥️
⇦صُبحے نـُــــو سَر زَد و زِندگے۔۔۔
بہ بـَــــرکت نَفس هـــــآ؎ زهرٰایے شمـــᰔــآ آغٰاز شُد⇨
و این نهآیـــــت اُمیدوٰار؎ أست۔۔⇩⇩⇩
کہ دَر هَوا؎ یٰادتـــــآن۔۔۔؛
↶نَفس مےکِشیم ۔۔!
و دَر«؏َــطر نــَـــرگس بــٰـــارانِ نٰامتـــــآن۔۔𑁍»
دَم مےزَنیم ...↷
↫" شُکرخـُــــدٰا کِہ در پنٰاه شُمٰاییم "
﴿تَـــــولدتون پیشآپیش ،
مُبــــٰـارک مُولا جـــــآنم۔۔𔘓﴾
#امام_زمان
#نیمه_شعبان
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
⇦روزِ آمـَــــدَنت ۔۔
⇦روز دیـــــدَنَت ۔۔
⇦روز دَر آغـــــوشْ کِشیدَنت ۔۔؛
_روز تـَــــولد مـــᰔــآست!!⇨
﴿تـَــــولدَت مُبٰارک۔۔𔘓﴾
❍↲ آقٰا؎ تنهآ؎ این روزهـــــآ ...↷
«ألسّلام؏َــلیکیٰابقیّهاللّہﷻ۔۔»
#امام_زمان
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
هِـــــزارٰان¹⁰⁰⁰« یـُــــوسُف۔۔»،
أز دیدَن مَلٰاحتت،
↶حُسن خُــᰔـــود رٰا ۔۔،
دَر چـــــآه خِجٰالت پِنهـــــآن کَرده أند↷
کِہ چِهـــــره زیبآیــَـــت ۔۔
⇦مـــــآهتر أز مـــ🌙ــآه أست و
⇦خُـــــورشیدتَر أز خـُــــورشید.⇨
﴿بَرچِهــره دِلربـآ؎مَهـــﷻــد؎ صَلوٰات..𔘓﴾
#امام_زمان
#نیمه_شعبان
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
Mahdi Mirdamad - Shabe Mastane (320) (1).mp3
10M
یه #مولودی قشنگ ویژه ی امشب🥰😍دانلود کنید تو خونه ،تو ماشین،تو مغازه هر جاهستید با صدای بلند پخش کنید،جشن تولد آقامونه،کم نذارید😊
#نیمه_شعبان
#امام_زمان
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
"يا وَصىَّ الحَسَنِ وَ الخَلَفَ الحُجَّةَ اَيُّهَا القاَّئِمُ المُــنتَظَرُ المَهدِىُّ"
«عَلٰامہ أمینے أعلٰےالله مَقآمہ الشَریف۔» مےفَرمٰاید:
"بَعدأزتَحقیقهـــــآ؎ بسیآر یٰافتَم،
أوّلین جُملها؎ کِہ؛
﴿حَضـــــرت زَهراۜ ۔۔﴾؛
أز میآن دَرب و دیوٰار و آتَش فَرمودَند:
↫ وَلد؎﴿ مَهــﷻـــد؎ ۔۔𔘓﴾بـــــود"😭
#امام_زمان
#نیمه_شعبان
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
"يا وَصىَّ الحَسَنِ وَ الخَلَفَ الحُجَّةَ اَيُّهَا القاَّئِمُ المُــنتَظَرُ المَهدِىُّ" «عَلٰامہ أم
فکرمےکُنم بِهترین چِلہ ا؎ کہ أز امشب باید شّـــــروع کنیم چِلہ دور؎ أز گنــــٰـاه بہ نـــیـّـت فَـــــرجہ۔۔😭😭😭
داروخانه معنوی
✹﷽✹ #رمان #رهایی_از_شب ف_مقیمی #قسمت_صد_و_پنجاه_و_هفتم دستم رو روی دستش گذاشتم. گفتم: ولی من ب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
✹﷽✹ #رمان #رهایی_از_شب ف_مقیمی #قسمت_صد_و_پنجاه_و_هفتم دستم رو روی دستش گذاشتم. گفتم: ولی من ب
✹﷽✹
#رمان
#رهایی_از_شب
ف_مقیمی
#قسمت_صد_و_پنجاه_و_هشتم
پدرشوهرم خطاب به حاج کمیل گفت:زن تو ،الان امانتی ما توی شکمشه اون امانتی باید اسم من وتو رو نگه داره.پس نزار با ندونم کاریهای زنت اون بچه نا اهل بار بیاد. خودت میدونی یه آبنبات از دست این جماعت بگیره اثر وضیش رو اون نطفه باقی میمونه..من با این اتفاقات اخیر میترسم.
حاج کمیل گفت: بله درسته نگران نباشید حواسمون هست..
_ببین هی نگو حواسم هست حواسش هست هست.مثل اینکه حالیت نیست دور وبرت چه خبره ؟اعتماد زیادی هم خوب نیست پسر.
حاج کمیل لحنش تغییر کرد:حاج آقا حرفهای شما متین ولی من ترجیح میدم بهش اعتماد کنم. ..من بی گداربه آب نمیزنم.بنده از روی خامی و باد جوونی این سید اولاد پیغمبرو نگرفتم.این دختر امتحان الهی بود سر راه من و شما.جسارتا بیاین و با این حرفها اجر کار خودمونو کم نکنیم.
پدرشوهرم مکث کرد.فکر کردم قانع شده ولی گفت: می ترسم این خوش بینی تو کار دستمون بده پسر! از من گفتن بود.یه روز بهت گفتم نکن اینکارو ،مقابلم ایستادی گفتی امتحان الهیه.خدا میخواد ببینه خودم مهمم یا بنده ش که بهم پناه آورده گفتم باشه برو جلو منم دعات میکنم ..
امروزم میگم تو آبروی ما رو قبلا یکبار بردی نزار بار دومی وسط بیاد ولی باز حرف خودتو میزنی.خیلی خوب صلاح مملکت خویش خسروان دانند.من باید گفتنیها رو میگفتم که گفتم.دیگه خود دانی.اگه اون حرفها واقعیت داشته باشه نه تو میتونی خودتو ببخشی نه من پس حواستو جمع کن.
فکر میکردم امروز روز خوبیه. ولی اینطور نبود. مثل یخ وسط گرمای تابستون وا رفتم.
حرفهایی که باید میشنیدم و شنیدم سمت در رفتم و با حالی خراب از خانه خارج شدم.میدونستم اگه در رو ببندم صداش به گوش اونها میرسه پس به عمد کلید رو روی قفل چرخوندم وباسروصدا وانمود کردم دارم وارد خونه میشم.
حاج کمیل دوید سمت راهرو و با دیدن من جا خورد.
سخت بود! هردومون باید به گونه ای رفتار میکردیم که انگار اتفاقی نیفتاده.من وانمود میکردم چیزی نشنیدم و او وانمود میکرد حرفی زده نشده.
به زور خندیدم و با صدایی بشاش سلام کردم.
او با تعجب گفت:زود اومدید!
در حالیکه چادرم رو آویزان میکردم گفتم: زود تعطیلمون کردن.چطورید شما.؟ مهمون داریم؟
پدرشوهرم در انتهای راهرو نمایان شد.
با لبخندی سلام کرد:احوال سادات خانوم؟ !
سخت بود به او لبخند بزنم و بگم خوبم.ولی باید این کارو میکردم.چون واقعا او حق داشت نگران باشه. اگر آقام هم بود نگران میشد و این حرفها رو بهم میگفت.
گفتم:قدم رو چشم ما گذاشتید حاج آقا. چه روزی بشه امروز..
او نزدیکم شد و سرم رو بوسید:دیگه داشتم میرفتم بابا. یه سر اومدم کمیل و ببینم برم
با دلخوری گفتم:قدم ما سنگین بود حاج اقا.تشریف داشته باشید یچیری درست کنم ناهار در خدمتتون باشیم.
در و باز کرد و گفت:ان شالله یه وقت دیگه با حاج خانوم مزاحمتون میشیم.خوش باشید با هم.
بعد رو کرد به حاج کمیل ونگاه معنی داری بهش کرد و گفت:مراقب عروسم باش.
شاید اگر حرفهاشونو نمیشنیدم با این سفارش حاج آقا قند تو دلم آب میشد ولی من حالا میدونستم منظور چیه.
وقتی رفت سراغ یخچال رفتم ویک لیوان پر آب خوردم تا خون به مغزم برسه.
حرکاتم عصبی بود.خودم میفهمیدم ولی واقعا نمیتونستم عادی باشم.
حاج کمیل کنار دیوار آشپزخونه دست به سینه ایستاده بود و با علاقه نگاهم میکرد.
به زور لبخند زدم.
_حاج آقا اینجا چیکار میکردند؟
او سعی میکرد عادی رفتار کنه.
با لبخندی گفت:گفتند خودشون که..اومده بودن اینجا کارم داشتند.
با ناراحتی گفتم:و لابد این کار خصوصیه و من نباید باخبر بشم درسته؟
خندید.دستهاش رو رها کرد و نزدیکم اومد.
_این چه حرفیه؟! متلک میندازید؟
او فکر میکرد که من به موضوع دیشبش اشاره میکنم.
دلم میخواست بهش بگم که همه چیز رو شنیدم ولی چون کارم خطا بود جراتشو نداشتم.
بنابراین مجبور شدم بگم:شوخی کردم! فقط کاش ناهار میموندن.
و با این حرف به سمت اتاق رفتم تا لباسهامو تعویض کنم.
ادامه دارد. .
════ ೋღ🕊ღೋ════
هرگونه کپی و اشتراک گذاری بدون نام نویسنده و درج منبع اشکال شرعی دارد.
آیدی نویسنده👈 @moghimstory
https://telegram.me/joinchat/AAAAAD9XxVgHZxF0tRsThQ
حجاب فاطمی
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
#نماز_شب🌙🌔
💠 آیت الله فیاض دستجردی رحمةالله علیه؛
🔸 نماز شب را مقید باشید، کار به کار کسی هم نداشته باش، این گنج است، هرکسی استعداد و توان دنبال گنج رفتن را ندارد، البته همه به گنج علاقه دارند.
#نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم
🌤«اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج🌤
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقـــــا جــــانــــم🙏
شب که میشود دلم هوایت را میکند ،
امشب سری به آسمان دنیا زدم
همین چند لحظه پیش ،
نگاهم به ماه زیبای شب چهارده افتاد ،
به ناگاه به یادت افتادم که چقدر
جای صورت آسمانیت بر سینه
ماه زیبای شب چهارده خالیست .
مولا جان ... به ماه گفتم هر چقدر زیبا باشی ،
باز هم سهمت از دنیا همین یک
تکه آسمان است وبس ... 📌
اما من خورشیدی دارم☀️
که اگر روزی بنای تابیدن کند ،
تو را شرمنده میکند . ..
خورشیدی دارم که سهمش تمام هستی است ،
هرچه را بخواهد در نگین انگشترش دارد 💍
در گوشه ، نگاهش به وجودش هستی برپاست
وبه اشاره اش روز گار میگردد .
دلتنگ شدم ؟.😭😭
میخواستم با نگاه به آسمان سلامی عاشقانه 💚
بر محضرت روانه کنم تا بدانی ....
از روی زمین این گوشه ی دنیا بینهایت دوستت دارم!!
مهدی جانﷻ ...💚
خاطرت آسوده ، قلب من تا روز آمدنت
فقط برای تو عاشقانه میتپد .💓💓💓
#امام_زمان
#میلاد_امام_زمان
#استوری
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎊دل شود امشب شکوفا در زمین
🎉می زند لبخند شادی بر زمین
🎊آسمان ِ دل تبسم می کند
🎉روی ماهت را تجسم می کند
🎊ولادت حضرت مهدی (عج) مبارک
#میلاد_امام_زمان
#نیمه_شعبان
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚪️✨برمنتظرین مژده بده منتظرآمد
🕊✨ازمهد بقامهدى ثانى عشرآمد
⚪️✨ای منتظران گنج نهان می آید
🕊✨آرامش جان عاشقان می آید
⚪️✨بربام سحرطلایه داران ظهور
🕊✨گفتندکه صاحب الزمان می آید
⚪️✨میلاد باسعادت امام زمان(عج)
🕊✨بر همه شما خوبان مبارک💚
#امام_زمان
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸✨نیایش شبانه با حضرت عشق ❤️❤️
🌸✨يــــارب
🤍✨در شب میلاد با سعادت
🌸✨منجی عالم بشریت حضرت مهدی موعود (عج)
🤍✨به دوستانم، عطا کن
🌸✨در اين شب هاى مبارک
🤍✨هر آنچه برایشان خیر است
🌸✨و دلشان را لبریز کن از شادی
🤍✨و لبانشان را با گل لبخند شکوفا کن
🌸✨آمــیـــن یــا رَبَّ🤲
🌸✨میدانی احسن الحال یعنی چه؟
🤍✨نگاه"بهترینِ عالم"بر تو باشد
🌸✨و لب هایش دعاگوی تو
🌸✨به امید آنکه همه ی ما مشمول
🤍✨دعای مهدی فاطمه باشیم
🌸✨شــبـــتـــون مـــهــدوی
🤍✨اللهم عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرج🤲
#شب_بخیر
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2