eitaa logo
داروخانه معنوی
7.6هزار دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
4.9هزار ویدیو
138 فایل
کانال داروخانه معنوی مذهبی ؛ دعا؛ تشرفات و احکام لینک کانال در ایتا eitaa.com/Manavi_2 ارتباط با مدیر @Ya_zahra_5955
مشاهده در ایتا
دانلود
خطبه ۱۰۸ قسمت دوم حادثه هاي بزرگ 🎇🎇🎇🎇🎇🎇🎇🎇🎇 🌫 نكوهش كوفيان مردم كوفه! چرا شما را پيكرهاي بي روح، و روحهاي بدون جسد مي نگرم؟ چرا شما را عبادت كنندگاني بدون صلاحيت، و بازرگاناني بدون سود و تجارت، و بيداراني خفته، و حاضراني غايب از صحنه، بينندگاني نابينا، شنوندگاني كر، و سخن گوياني لال، مشاهده مي كنم؟ پرچم گمراهي در جاي خود برافراشته شده، و طرفداران آن پراكنده شده اند، شما را با پيمانه خود مي سنجند و سركوب مي كنند، پرچمدارشان (معاويه)، از ملت اسلام خارج و بر راه گمراهي ايستاده است. 🔥خبر از كشتار و فساد بني اميه پس آن روز كه بر شما دست يابند جز تعداد كمي از شما باقي نگذارند، چونان باقيمانده غذايي اندك در ته ديگ، يا دانه هاي غذاي چسبيده در اطراف ظرف، مانند پوستهاي چرمي شما را به هم پيچانده مي فشارند، و همانند خرمن شما را به شدت مي كوبند، و چونان پرنده اي كه دانه هاي درشت را از لاغر جدا كند، اين گمراهان، مومنان را از ميان شما جدا ساخته نابود مي كنند. 🌷هشدار و سفارش به اطاعت از اهل بيت (ع) با توجه به اين همه خطرات، روشهاي گمراه كننده شما را به كجا مي كشاند؟ تاريكيها و ظلمتها، تا كي شما را متحير مي سازد؟ دروغ پردازيها تا چه زماني شما را مي فريبد؟ از كجا دشمن در شما نفوذ كرده به اينجا آورده و به كجا باز مي گرداند؟ آگاه باشيد! كه هر سرآمدي را پرونده اي، و هر غيبتي را بازگشت دوباره ايست مردم! به سخن عالم خداشناس خود گوش فرا دهيد، دلهاي خود را در پيشگاه او حاضر كنيد، و با فريادهاي او بيدار شويد، رهبر جامعه بايد با مردم به راستي سخن گويد، و پراكندگي مردم را به وحدت تبديل، و انديشه خود را براي پذيرفتن حق آماده گرداند، پيشواي شما چنان واقعيتها را براي شما شكافت چونان شكافتن مهره هاي ظريف، و حقيقت را از باطل چون شيره درختي كه از بدنه آن خارج شود، بيرون كشيد. 🔻📄خبر از مسخ ارزشها در حكومت بني اميه پس در آن هنگام كه امويان بر شما تسلط يابند، باطل بر جاي خود استوار شود، و جهل و ناداني بر مركبها سوار، و طاغوت زمان عظمت يافته، و دعوت كنندگان به حق اندك و بي مشتري خواهند شد، روزگار چونان درنده خطرناكي حمله ورشده، و باطل پس از مدتها سكوت، نعره مي كشد، مردم در شكستن قوانين خدا دست در دست هم مي گذارند، و در جدا شدن از دين متحد مي گردند، و در دروغ پردازي با هم دوست و در راستگويي دشمن يكديگرند و چون چنين روزگاري مي رسد، فرزند با پدر دشمني ورزد، و باران خنك كننده، گرمي و سوزش آورد، پست فطرتان همه جا را پر مي كنند، نيكان و بزرگواران كمياب مي شوند، مردم آن روزگار چون گرگان، و پادشاهان چون درندگان، تهيدستان طعمه آنان، و مستمندان چونان مردگان خواهند بود، راستي از ميانشان رخت برمي بندد، و دروغ فراوان مي شود، با زبان تظاهر به دوستي دارند اما در دل دشمن هستند، به گناه افتخار مي كنند، و از پاكدامني به شگفت مي آيند، و اسلام را چون پوستيني واژگونه مي پوشند. 💠باهم نهج البلاغه بخوانیم «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دَر عَــرش و سَمـــــآء نٰام↓↓↓ ⇦﴿ عـَــــلےﷺ𔘓﴾ تَک شُده أست۔۔! ❍↲دَر حَلـــــقہ؎ عٰاشقـــــآن ؛ چَکامَک شُده أست۔۔ _دیـــــده شَب مِـــعرٰاج، ↶ دو² چشمــــٰـان نَبے↷ بر بــــٰـال فِرشتـــــگٰان؛ ⇆« عَـــــلےﷺ 𑁍»حَک شُده أست➛ «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﴿عَـــــلےﷺ𔘓﴾ شَبیہ کَسے نیست۔۔ ⇦جُز خُـــᰔــدٰاوندَش! _همٰان خـُــــدا کہ نَبـــــوده‌ ست و ◇ نیست مـــٰــانندَش✿➛ □کَسے کِہ حَبـــــل خُـــــدا بودِه⇩⇩⇩ _هَست و خوٰاهد بـــــود‌⇨ ⇆کَسے کہ هَر چِہ شَـــــود؛ _ بٰا خُـــــداست پیوندَش➺ «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
داروخانه معنوی
داستان‌عاشقانه‌واقعی #رمان #دومدافع ❤️ #قسمت_سی_وچهارم رفیقم شهید شده مات ومبهوت بهش نگاه میکردم س
داستان‌عاشقانه‌واقعی .چشماش پر ازاشک شد و سرش رو بہ دیوار تکیہ داد. دستے بہ موهاش کشیدو با یک آه بلند ادامہ داد. مـݧ و مصطفے از بچگے تو یہ محلہ بزرگ شده بودیم خنده هاموݧ ، گریہ هاموݧ ، دعوا هاموݧ،آشتے هاموݧ، هیئت رفتناموݧ همش باهم بود مـݧ داداش نداشتم و مصطفے شده بود داداش مـݧ هم سـݧ بودیم اما همیشہ مث داداش بزرگتر ازش حساب میبردم و بہ حرفش گوش میدادم ... کل محل میدونستـݧ کہ رفاقت منو مصطفے چیز دیگہ ایه تا پیش دانشگاهے باهم تو یہ مدرسہ درس خوندیم همیشہ هواے همدیگرو داشتیم. کنکور هم دادیم .اما قبول نشدیم بعد از کنکور تصمیم گرفیتم کہ بریم سربازے سہ ماه آموزشیمونو باهم بودیم اما بعدش هرکدومموݧ افتادیم یہ جا اوݧ خدمتش افتاد تو سپاه کرج منم دادگسترے تهراݧ براموݧ یکم سخت بود چوݧ خیلے کم همدیگرو میدیدیم بعد از تموم شدݧ سربازے مصطفے هموݧ جا تو سپاه موند هرچقدر اصرار کردم بیا بریم درسمونو ادامہ بدیم قبول نکرد میگفت یکم اینجا جابیوفتم بعدش میرم درسمم ادامہ میدم همیشہ با خنده و شوخے میگفت :داداش علے الاݧ بخواے زنگ بگیرے اول ازت میپرسـݧ حقوقت چقدره ؟خونہ دارے ؟ماشیـݧ دارے؟ کسی بہ تحصیلاتت نگاه نمیکنہ کہ بنظرم تو هم یہ کارے براے خودت جور کـݧ ازش خواستم منم ببره پیش خودش اما هر چقدر تلاش کردیم نشد کہ نشد از طرفے بابا هم اصرار داشت کہ مـݧ درسم و ادامہ بوم اوݧ سال درس خوندم و کنکور دادم و رشتہ ے برق قبول شدم مـݧ رفتم دانشگاه و مصطفے همچنان تو سپاه مشغول بود ازش خواستم حالا کہ تو سپاه جا افتاده کنکور بده و وارد دانشگاه بشہ اما قبول نکرد میگفت چوݧ تازه مشغول شدم وقت نمیکنم کہ درس هم بخونم یک سال گذشت .مـݧ توسط آشنایے کہ داشتیم تو همیـݧ شرکتے کہ الاݧ کار میکنم استخدام شدم . ما هر پنج شنبہ میومدیم کهف هیئت . مصطفے عاشق کهف و شهداے اینجا بود اصلا ارادت خاصے بهشوݧ داشت.هیچ وقت بدوݧ وضو وارد کهف نشد یہ بار بعد از هیئت حالش خیلے خراب بود مثل همیشہ نبود اولش فکر کردم بخاطر روضہ ے امشبہ آخہ اون شب روزه ے بہ شهادت رسوندݧ ابےعبدللہ و خونده بودݧ مصطفے هم ارادت خاصے بہ امام حسیـݧ داشت .همیشہ وقتے تو قضیہ اےگیر میکرد بہ حضرت توسل میکرد ￿یک ساعتے گذشت اما حال مصطفے تغییرے نکرد نگراݧ شده بودم اما چیزے ازش نپرسیدم تا اینکہ خودش گفت کہ میخواد درمورد مسئلہ ے مهمے باهام حرف بزنہ دستشو گذاشت روشونمو بابغض گفت:داداش علے برام خیلے دعا کـݧ،چند وقتہ دنبال کارامم برم سوریہ . دارم دوره هم میبینم اما ایـݧ آخریا هرکارے میکنم کارام جور نمیشہ شوکہ شده بودم و هاج و واج نگاهش میکردم .موضوع بہ ایـݧ مهمے رو تا حالا نگفتہ بود اخمام رفت تو هم لبخند تلخے زدم .دستم گذاشتم رو شونشو گفتم :دمت گرم داداش حالا دیگہ ما غریبہ شدیم؟؟ حالا میگے بهموݧ ؟؟ اینو گفتم و از کنارش گذشتم دستم رو گرفت و مانع رفتنم شد کجا میرے علے؟؟ ایـݧ چہ حرفیہ میزنے ؟؟ بہ ما دستور داده بودݧ کہ به هیچ کس حتے خوانواده هاموݧ تا قطعے شدݧ رفتنموݧ چیزے نگیم الاݧ تو اولیـݧ نفرے هستے کہ دارم بهت میگم داداش از تو نردیکتر بہ مـݧ کے هست ؟ برگشتم سمتش و با بغض گفتم :حالا اوݧ هیچے تنها میخواے برے بیمعرفت؟؟؟ پس مـݧ چے?? تنها تنها میخواے برے اون بالا مالا ها؟؟؟ داشتیم آقا مصطفے؟؟؟ ایـنہ رسم رفاقت و برادرے؟؟؟ علے جاݧ بہ وللہ دنبال کاراے تو هم بودم اما بہ هر درے زدم نشد کہ نشد رفتـݧ خودم هم رو هواست. هرکسے رو نمیبرݧ ماهم جزو ماموریتمونہ خلاصہ اوݧ شب کلے باهام حرف زدو ازم خواست براش دعا کنم. یک هفتہ بعد خبر داد کہ کاراشه جور شده تا چند روز دیگہ راهیہ خیلے دلم گرفت ... اما نمیخواستم دم رفتـݧ ناراحتش کنم وقتے داشت میرفت خیلے خوشحال بود .. چشماش از خوشحالے برق میزد رو کرد بہ مـݧ وگفت حالا کہ مـݧ نیستم پنج شنبہ ها کهف یادت نره ها از طرف مـݧ هم فاتحہ بخوݧ و بہ یادم باش از شهداے کهف بخواه هواے منو داشتہ باشـݧ و ببرنم پیش خودشوݧ اخمهام رفت تو هم وگفتم ایـݧ چہ حرفیہ ؟؟خیلے تک خوریا مصطفے خندیدو گفت تو دعا کـݧ مـݧ اونور هواے تورو هم دارم بعد از رفتنش چند هفتہ اومدم کهف اما نمیتونستم اینجارو بدوݧ مصطفے تحمل کنم از طرفے احتیاج داشتم با شهدا حرف بزنم و دردو دل کنم براے همیـݧ بجاے کهف پنج شنبہ ها میرفتم بهشت زهرا اولیـݧ دورش ۴۵روزه بود وقتے برگشت خیلے تغییر کرده بود مصطفے خیلے خوش اخلاق بود طورے کہ هرجا میرفتیم عاشق اخلاقش میشدݧ مردتر شده بود احساس میکردم چهرش پختہ تر شده. تصمیم گرفت بود قبل از ایـݧ کہ دوباره بره ازدواج کنہ خیلے زود رفت خواستگارے و با دختر خالش کہ از بچگے دوسش داشت اما چیزے بهش نگفتہ بود ازدواج کرد دوهفتہ بعد از عقدش دوباره رفت... ◀️ ادامـــه دارد۰۰۰ «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌙🌓 آیت‌الله خوشوقت : تصميم بگير. اگر تا ب حال نماز شب نخوانده ای، خيلی به خودت ضرر زده ای. اگر می خواهی جلوی ضرر را بگيری، از امشب تصميم بگير و بلند شو. نيم ساعت بلند شو، كم كم درست می شود انشاءالله. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‌‎‌‌ @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨ 🤍💫خــــدایـــــا 💠💫کنار تو درگیر آرامشم 🤍💫خودت را به من باز گردان ؛ 💠💫هـــمــــیــــن 💠💫گاهی در زندگی ام گمت کرده ام 🤍💫اما تو همیشه کنارم بودی 💠💫همیشه نـگـاه لـطـفـت 🤍💫بــدرقــه راهـــم بــوده 💠💫خـدایـا کـمـکـمـون کـن 🤍💫تا نورِ ایمان تو دلامون 💠💫خـــامـــوش نـــشــــه 💠💫الـــهـــی آمـــیــــن 🤲 «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2