_مِثـــــل هَمیشہ شَهر مَدیـــــنہ۔۔
عـــــزٰاگرفت۔۔۔
أز دود آه «حَضـــــرت صـــــٰادقﷺ𔘓» ،
فَضـــٰـا گرفت۔۔۔
⇇هَفـــــت⁷ آسمـــــٰان بـَــــرا؎،
غَمش گریہ مےکُننـــــد
╰➤
□أز غُصہ أش،
دِل پـــُــر دَرد خـُـــᰔـدا گرفت۔۔۔
﴿شهــــٰـادت امٰام جَعفر صٰادقﷺ
تَسلیت بٰاد✿⇉﴾.
#شهادت_امام_جعفر_صادق
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
زِ غُربـــــتش چہ بِگویم کِـہ ⇩⇩⇩
⇇سینہ هـــــآ خون أسـت۔۔۔
بــَـــرا؎﴿ صـــــٰادقﷺ زَهـــــراۜ 𔘓﴾۔۔
_مَـــــدینہ مَحـــــزون أسـت!
□دِلم دُوبـــــاره بـہ یــٰـــاد؛
« رِئیـــــس مَـــــذهب✿⇉»،
_ ســـــوخت!!!
کِـہ داٰغ غُربـــــت لیلے
⇇حَدیـــــث مَجنـــــون أسـت!!!
#شهادت_امام_جعفر_صادق
#امام_صادق
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
امروز شنبه جزء خوانی قرآن کریم داریم
هدیه به آقا جانمون حضرت مهدی عجل اله برای سلامتی و ظهور و فرجشون ان شاءالله
مهلت خواندن جزء ها تا #پایان_هفته است
هر کس تمایل به شرکت در ختم قرآن را داره وارد لینک زیر بشه و اسم و فامیلش را بنویسه
https://eitaa.com/joinchat/170918372C42e49e2bdb
خدا را شکر با توکل بر خدا و عنایت حضرت حجت
《6》 ختم قرآن به نیابت ازتمامی انبیاء و مرسلین ،امامین صدیقین شریفین؛ملائکه مقربین، مومنین و مومنات و المسلمین و المسلمات ؛علما؛صلحا، شهدا و گذشتگانمون از ازل تا ابد برای سلامتی و فرج و ظهور آقا جانمون حضرت مهدی خوانده شد
ان شاءالله که این هدیه مورد قبول مولا و مقتدامون آقا صاحب الزمانﷻقرار بگیره وان شاءالله دعا کنند برای حل مشکلات و حاجت روایی و عاقبت بخیری شرکت کنندگان عزیز
ممنونم عزیزانم از همگی قبول باشه❤️❤️❤️❤️❤️
روضه امام صادق.mp3
2.55M
#روضه
#مرثیه
📝روضه جانسوز امام صادق علیه السلام
🎤#استاد_میرزا_محمدی
🔻گریز به روضه
دفن نشدن بدن امام حسین علیه السلام
حضرت #امام_صادق علیه السلام
@Manavi_2
۵۲ روز انتظار تا عید بزرگ غدیر خم
هر روز یک فضیلت ،
فضیلت شماره : ۳۹
------------------------------
#عید_غدیر
#امیرالمومنین
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
خطبه ۱۱۹
تحريض مردم به جهاد
🎇🎇🎇#خطبه۱۱۹🎇🎇🎇🎇🎇🎇
🌿علل نكوهش كوفيان.
شما را چه مي شود؟ هرگز ره رستگاري نپوييد! و به راه عدل هدايت نگرديد! آيا در چنين شرائطي سزاوارست كه من از شهر خارج شوم؟ هم اكنون بايد مردي از شما كه من از شجاعت و دلاوري او راضي و به اطمينان داشته باشم، به سوي دشمن كوچ كند. مسووليتهاي رهبري و براي من سزاوار نيست كه لشگر و شهر و بيت المال و جمع آوري خراج و قضاوت بين مسلمانان، و گرفتن حقوق درخواست كنندگان را رها سازم، آنگاه با دسته اي بيرون روم، و به دنبال دسته اي به راه افتم، و چونان تير نتراشيده در جعبه اي خالي به اين سو و آن سو سرگردان شوم. من چونان سنگ آسياب، بايد بر محور خود استوار بمانم، و همه امور كشور، پيرامون من و به وسيله من به گردش درآيد، اگر من از محور خود دور شوم مدار آن بلرزد و سنگ زيرين آن فرو ريزد، به حق خدا سوگند كه اين پيشنهاد بدي است به خدا سوگند! اگر اميدواري به شهادت در راه خدا را نداشتم، پاي در ركاب كرده از ميان شما مي رفتم، و شما را نمي طلبيدم چندان كه باد شمال و جنوب مي وزد زيرا شما بسيار طعنه زن، عيبجو، رويگردان از حق، و پرمكر و حيله ايد. مادام كه افكار شما پراكنده است فراواني تعداد شما سودي ندارد، من شما را به راه روشني بردم كه جز هلاك خواهان، هلاك نگردند، آن كس كه استقامت كرد به سوي بهشت شتافت و آن كس كه لغزيد در آتش سرنگون شد.
#نهج_البلاغه
💠باهم نهج البلاغه بخوانیم
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
.
□_آمَد أز﴿ امـــٰــام صٰادقﷺ𔘓﴾ پُرسید:
کِہ کبائر گناهـــــآن چیست؟
_فـَــــرمود:↓↓↓
↫کُفر، قَتل، عصیٰان والدَین۔۔
↫ربــــٰـا، مٰال یَتیـــــم خور؎،
↫ فـَــــرار أز جهــــٰٰـاد و
↫سُکونت در جٰایے کِہ باعث نُقصـــــآنِ دین شَود.
پُرسید:
⇇ گنـــــٰاه مٰال یَتیم خُوردن بیشترأست یٰا نمـــــٰاز نَخواندن؟
فَرمود:_« نمــــٰـاز نَخوٰاندن✿➛»!
گُفت :
_چرٰا دَر زُمره؎ کبــــٰـائر نَشمردید؟
فـَــــرمود: شِمردم۔۔
◇_﴿ تــَـــرک نمٰاز کُفـــــر بُوَد✤⇉﴾
📚کٰافے جلد² ص²⁷⁸
#امام_صادق ع
#شهادت_امام_صادق ع
#شهادت_امام_جعفر_صادق ع
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داستانعاشقانهواقعی
#رمان
#دومدافع
#قسمت_پنجاهوچهار
حالاامروز چطورے باهم رفتیدخرید؟
واے بسختے
اسماء ازخوشحالے نمیدونست چیکار باید بکنہ از طرفے هم خجالت میکشید وسرش همش پاییـݧ بود، همہ چیم خودش حساب کرد .
اخے الهے .
گوشے وبرداشتم و بهش زنگ زدم .
۵دقیقہ بعد در حالے کہ سہ تا بستنے تو دستش بود اومد .
اے بابا چرا باز زحمت کشیدید
قابل شمارو نداره آبجے
مریم بلند شدو گفت :
خوب مـݧ دیگہ برم ،دیرم شده
محسنے در حالے کہ بستنے و میداد بهش گفت:ماهم داریم میریم اجازه بدید برسونیمتوݧ.
ݧه اخہ زحمت میشہ
ݧه چه زحمتے آبجے شما هم پاشید برسونمتوݧ
خندم گرفتہ بود.
سرمو تکوݧ دادم رفتیم سوار ماشیـݧ شدیم..
مریم و اول رسوندیم
بعد از پیاده شدݧ مریم شروع کرد بہ حرف زدݧ...
اولش یکم تتہ پتہ کرد
إم چطوری بگم...
راستش...
یکم سختہ..!
حرفشو قطع کردم،خوب بزارید مـݧ کمکتوݧ کنم راجب مریم میخواید حرف بزنید؟؟؟
إ بلہ .از کجا فهمیدید؟؟
خوب دیگہ...
راحت باشید آقاے محسنے علے سپرده هواتونو داشتہ باشم.
دم علے آقا هم گرم .راستش آبجے ،خانم سعادتے یا هموݧ مریم خانوم بہ پیشنهاد ازدواج مـݧ جواب منفے دادݧ .دلیلشو نمیدونم میشہ شما ازشوݧ بپرسید؟؟
بلہ حتما .دیگہ چے؟؟
دیگہ ایـݧ کہ مـݧ کہ خواهر ندارم شما لطف کنید در حقم خواهرے کنید،مـݧ...مـݧ... واقا بہ ایشوݧ علاقہ دارم.اگر هم تاحالا نرفتم جلوبخاطر کارهام بود .
خندیدم وگفتم:باشہ چشم،هرکارے از دستم بر بیاد انجام میدم ایشالا کہ همہ چے درست میشہ...
واقعا نمیدونم چطورے ازتوݧ تشکر کنم.عروسیتوݧ حتما جبراݧ میکنم.
ممنوݧ شما لطف دارید ،بابت امروز هم باز ممنوݧ .
هوا تقریبا تاریک شده بود،احساس خستگے میکردم بعد از مدتها رفتہ بودم بیروݧ .
جعبہ ے کادو ها مخصوصا جعبہ ے بزرگ علے تو دستم سنگینے میکرد.
با زحمت کلید و از تو کیفم پیدا کردم و در و باز کردم
راهروتاریک بودپله هارو رفتم بالا و درخونہ رو باز کردم ،چراغ هاے خونہ هم خاموش بود اولش نگراݧ شدم اما بعدش گفتم حتما رفتـݧ خونہ ے اردلاݧ .
کلید چراغو زدم .
باصداے اردلاݧ ازترس جیغے زدم وجعبہ ها از دستم افتاد
واااااے ݧ یہ تولد دیگہ
همہ بودݧ حتے خوانواده ے علے جمع شده بودݧ تا براے مـݧ تولد بگیرݧ
تولد ،تولد تولدت مبارک ...
باتعجب بہ جمعشوݧ نگاه میکردم کہ اردلاݧ هولم داد سمت مبل ونشوند
همہ اومدݧ بغلم کردݧ وتولدمو تبریک گفتـݧ.
لبخندے نمایشے رو لبم داشتم وازشوݧ تشکر کردم.
راستش اصلا خوشحال نبودم،اونا میخواستـݧ درنبود علے خوشحالم کـنـن اما نمیدونستـن با ایـݧ کارشوݧ نبود علے و رو بیشتراحساس میکنم.
واے چقدر بد بود کہ علے تو اولیـݧ سال تولدم بعدازازدواجموݧ پیشم نبود.اون شب نبودشو خیلے بیشتراحساس کردم
دوست داشتم زودتر تولد تموم بشہ تابرم تو اتاقم وجعبہ ے کادوے علے و باز کنم.
زماݧ خیلے دیر میگذشت .بالاخره بعدازبریدݧ کیک وباز کردݧ کادو ها ،خستگیرو بهونہ کردم و رفتم تو اتاقم .
نفس راحتے کشیدم ولباسامو عوض کردم
پرده ے اتاقو کشیدم و روبروے نور ماه نشستم ،چیزے تا ساعت ۱۰نمونده بود .
جعبہ رو بادقت واحتیاط گذاشتم جلوم .انگار داشتم جعبہ ے مهمات و جابہ جا میکردم
آروم درشوباز کردم بوے گل هاے یاس داخل جعبہ خورد تو صورتم.
آرامش خاصے بهم دست داد ناخداگاه لبخندے رو صورتم نشست .
گل هارو کنار زدم یہ جعبہ ے کوچیک تر هم داخل جعبہ بود
درشو باز کردم یہ زنجیر وپلاک طلا
کہ پلاکش اسم خودم بود و روش بانگیـن هاے ریز زیادے تزئیـݧ شده بود
خیلے خوشگل بود
گردبند وانداختم توگردنم خیلے احساس خوبے داشتم .
چندتا گل یاس ازداخل جعبہ برداشتم کہ چشمم خورد بہ یہ کاغذ
برش داشتم وبازش کردم .یہ نامہ بود
"به نام خدا"
سلام اسماء عزیزم ،منو ببخش کہ اولیـݧ سال تولدت پیشت نبودم قسمت ایـݧ بود کہ نباشم ،ولے بہ علے قول بده کہ ناراحت نباشے ،خیلے دوست دارم خانمم .مطمئـن باش هرلحظہ بیادتم .
مواظب خودت باش
"قربانت علے"
بغضم گرفت واشکام جارے شد .
ساعت ۱۰بود طبق معمول هرشب،بہ ماه خیره شده بودم چهره ےوعلے وواسہ خودم تجسم میکردم ،اینکہ داره چیکار میکنہ و ب چے فکر میکنہ ولے مطمئـݧ بودم اونم داره بہ ماه نگاه میکنہ.
انقدر خستہ بودم کہ توهموݧ حالت خوابم برد.
چند وقت گذشت ،مشکل محسنے و مریم هم حل شد وخیلے زود باهم ازدواج کردند.
یک ماه ازرفتـݧ علے میگذشت .اردلاݧ هم دوهفتہ اے بود کہ رفتہ بود.قرار بود بلافاصلہ بعدازبرگشتـݧ علے تدارکات عروسے روبچینیم
دوره ے علے ۴۵روزه بود۱۵روزتااومدنش مونده بود.خیلے خوشحال بودم براے همیـݧ افتادم دنبال کارهام وخریدݧ جهیزیہ
دوست داشتم علے هم باشہ وتوانتخاب وسایل خونموݧ نظر بده."خونموݧ"با گفتـݧ ایـݧ کلمہ یہ حس خوبے بهم دست میداد .حس مستقل شدݧ.حس تشکیل یہ زندگے واقعے باعلے
اصلاهرچیزے کہ اسم علے همراهش بود وبا تمام وجودم دوست داشتم...
#ادامه_دارد
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
#نماز_شب 🌙🌓
💠 آیتالله جعفر سبحانی تبریزی:
🔸 لازم است در هر کاری، از جمله عبادات و مستحبات، تعادل و حد وسط را رعایت کرد.
اما در میان مستحبات، آنکه میتواند واقعا رحمت حق را بر انسان نازل کند، نماز شب است.
🔸نماز شب چیزی نیست که ما به آسانی آن را ترک کنیم.
یعنی واقعا کسی که میخواهد درهای رحمت به رویش باز بشود، در میان نوافل، نافله شب مقدم است.
📚 نسیم هدایت، رهنمودهای بزرگان به طلاب جوان
#نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2