سلام دوستان و سروران گرامی
دوره جدید ختم صلوات برای ظهور و فرج آقا جانمون از فردا شروع میشه هر کس مایل به شرکت کردن در این ختم هست خصوصی من تشریف بیاره و اعلام کنه
شرایط ختم به این صورت هستکه؛
به هر نفر یک کد داده میشه و اسمش در لیست باهمون کد نوشته میشه
هر روز باید حداقل
300صلوات
100ذکر فرج(اللهم عجل لولیک الفرج)
و به دلخواه یک زیارت عاشورا که هر روز تقدیم به یک شهید بزرگوار میشه بخونه
هر روز باید کد و تعداد ذکرهاشو اعلام کنه
هر روز این ذکرها هدیه میشه به آقا جانمون حضرت مهدی علیه السلام و از ایشون درخواست میشه برای یکی از اعضای گروه به ترتیب کد دعا کنند
هر کس مایله شرکت کنه اسم و فامیلش را در خصوصی اعلام کنه تا بهش لینک و کد داده بشه
ممنونم بزرگواران
#بسم_رب_العشق❤️
#رمان
#قسمت_پنجاه_چهار
#جانمــ_مےرود
#فاطمه_امیری
شهاب نمی دانست که چرا اینقدر روی این قضیه حساس شده بود نمی دانست از مریم بپرسد یا نه ولی دیدکه اصلا نمی تواند تحمل کند
ـــ میگم مریم تو نامزد خانم رضایی رو میشناسی
ـــ خانم رضایی؟مهیارو میگی؟
ـــ آره
ـــ مهیا اصلا نامزد نداره
ـــ پس چرا بهت گفت به عشقش سلام برسونی
مریم خندیدو گفت
ــــ آها،مهیا به مامانم میگه شهین جونم یا عشقم مامانی حرص میخوره اینم نقطه ضعف پیدا کرده از مامانم به من میگه مری اسم به این قشنگیو خراب میکنه
ـــ برو پایین می خوام برم کار دارم
مریم پیاده شد آیفون را زد با صدای شهاب برگشت
ــــ به مامان بگو رفتم مسجد دیر میکنم نگران نشه
ـــ چشم
ــــ چشمت بی بلا مری
ــــ شهاب خیلی ....
شهاب خندید و ماشین را حرکت داد
ماشین را کنار پایگاه پارک کرد
به سمت مسجد رفت
با وارد شدن شهاب کلی چیز به سمتش پرت شد
ــــ اِ چتونه
محسن اخمی بهش کرد
ــــ مرد حسابی گفتی میرم خواهرمو و دوستشو میرسونم دو دقیقه ای اینجام الان یه ساعتی میشه رفتی
شهاب کنارشان نشست
ــــ شرمنده بخدا دیگه دیر شد
همه کارا تموم شد دیگه کاری نداریم ??محسن با حاجی هماهنگ کردی
محسن لیست هایی را به سمت شهاب گرفت
ــــ خیالت تخت همه چی هماهنگ شده است اینم اسامی دانش آموزا و همراه ها هستن پیشت بمونن
ـــ شهاب پسرم
شهاب با دیدن احمد آقا بلند شد
ــــ سلام حاج آقا خوب هستید
ـــ سلام پسرم خوبیم شکر تو خوبی چطورید با زحمتای ما
ــــ این چه حرفیه رحمته
ـــ پسرم مهیا باهاتونه حواشو داشته باش یکم فضوله سپردمش به تو
ــــ چشم حتما نگران نباشید
ـــ خب من مزاحمت نمیشم خداحافظ
ــــ بسلامت حاج آقا
به محض اینکه شهاب نشست علی شروع کرد به خندیدن
ـــ چته ؟؟
ــــ خجالت نمیکشی میگی رحمته
شهاب گنگ نگاهی به آن ها انداخت با چیدن قضایا کنار هم
پوشه را به سمت علی پرت کرد
ــــ خجالت بکش مومن من از کجا بدونم از زحمت منظورش دخترشه
محسن به هردویشان اخمی کرد
ـــ علی خوبیت نداره این بحثو تموم کن برید استراحت کنید فردا کلی کار داریم
#ادامه_دارد
@Manavi_2
@Manavi_3
@Manavi_4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا🙏
درهای رحمت تو همواره به روی
خواهندگان باز است و
دست عطایت گشاده🙏
بندگان تو هر زمان که صدایت کنند،
پاسخ میدهی
و اگر خالصانه آرزو کنند،
میبخشى
امشب اما شب دیگری است؛
🌙 شب آرزوهاست🌙
دعای خیر همه را براورده بفرما🙏
آمیـــن یا رَبَّ🙏
امشب ؛ 🌙✨🌙
از هر کجای این دنیای بزرگ که در بزنی
صاحبخانه برای استقبال می آید
با طبقی از آرزوهایی کــه می خواهی💫✨💫
پس از بزرگ ، چیزهای کوچک نخواهیم . . .🙏
مرا بسپار در یادت بوقت بارش رحمت🌨🌨
در این شب نورانی✨✨
نگاهت گر به آن بالاست🙏
و ، یا وقت دعا قلبت مثال بید لرزید
دعایم کن که محتاج دعایم🙏
ان شاء الله حاجت روا بشید 🙏
التماس دعا 🙏
شبتون ستاره بارون ✨ ✨ ✨
9.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ
#ویدیو
#جمعه
#امام_زمان
#صبحتبخیرمولایمن
امروز جمعه۱۴۰۱/۱۱/۷:
✨سلام مولا جان!
💜صبحتون بخیر...
☀️هر سپیده که چشم میگشایم ،
💜و جای خالیتان را در افق چشمهایم
✨نظاره میکنم...
☀️هر سپیده که قلبم بیقرار و غمین ،
💜بهانهتان را میگیرد
✨هر سپیده که جانم برای بینهایت بار ،
☀️در حسرت دیدارتان آتش میگیرد!
💜با خودم زمزمه میکنم :
✨" ... طاقت بیاور ...
☀️ پدر در راهست ...
💜 با یک بغل شکوفه و شاپرک ...
✨... طاقت بیاور ...
💜تا بوییدن عطر مسیحایی پدر ،
☀️ چیزی نمانده ...
✨... طاقت بیاور ...
💜تا دیدار جمال زهرایی و آشنای پدر ،
☀️ چیزی نمانده ... "
✨... خدا کند تاب بیاورم ...
☀️با اولین طلیعهی،
💜دومین روز از ماه خدا ؛
✨عهد میبندیم ...
☀️با مهربانترین پدر؛
💜تا توفیق پاک شدن!
✨در نهر شیرین و سفید #رجب
💜برای درک شبهای قدر را،
☀️نصیبمان گرداند!
✨مولای من با اذن و اجازت از شما….🏝
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
☀️صبحتون مهدوی💜
@Manavi_2
@Manavi_3
@Manavi_4