eitaa logo
داروخانه معنوی
5.4هزار دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
4.3هزار ویدیو
117 فایل
کانال داروخانه معنوی مذهبی ؛ دعا؛ تشرفات و احکام لینک کانال در ایتا eitaa.com/Manavi_2 ارتباط با مدیر @Ya_zahra_5955
مشاهده در ایتا
دانلود
داروخانه معنوی
نَگـــــو کِہ بےخَبـــــر؎↓↓↓ ⇠ دَرد هَـــــر دوٰا؎مـَــــن أســـــت۔۔ □کِہ زَهـــــر بےخَبـــــر؎، ⇇ دَرد پُـــــر بَـــــلٰا؎مَـــــن أســـــت۔۔۔ نَگـــــو بـــــَرٰا؎ مـَــــن أز⇩⇩⇩ ⇦مـَــــرگ و روزگٰار فِـــــرٰاق ۔۔۔ ⇇بـــــَلا؎ أعظـَــــمِ مــَـــن، ╰─┈➤ «غِیبتـــَـت بــَـرٰا؎مَــن أســـــت✿» «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مناجات - گفتم دوری داره دلم رو میکنه بیچاره.mp3
9.44M
💔ایـــن روزا پـــر دردم به یادتم تو روضه هردم «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
‏فایل از طرف إِلَیکَ
✧بِیـــــن‌این‌آشُفـــــتگےهـــــٰا↓↓↓ ⇇بیشتَـــــرحـِــــس‌مےکُنیـــــم۔۔۔ ◈◈جـــٰــا؎خـــٰــالےکَـــــسےرٰا، ╰➤ ﴿دَرجهـــٰــان‌ایـــــن‌روزهــــٰـا...𔘓⇉﴾ «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
1612069240-107571-760 (1).mp3
3.62M
🌺 🔈 صوت: علی فانی 🙏 التماس‌دعای فرج «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
داروخانه معنوی
#رمان " #رویای_من "بر اساس #داستان_واقعی قسمت_ششم✍ بخش چهارم 🌼🌸عمو و زنش بعد از کلی سفارش به هاد
" "بر اساس قسمت_هفتم ✍ بخش اول 🌼🌸اعظم تا چشمش افتاد به اونا با سرعت رفت تو آشپز خونه فکر کنم احتمال می داد من به اونا از بابت حسین شکایت کرده باشم …. هادی دوید جلو و گفت : سلام عمه جون چه عجب از این ورا خوش اومدین بفرما بفرما … عمه همین طور که توی حال وایساده بود و عمو هم پشت سرش گفت : هیچم خوش نیومدم تف به روت بیاد هادی پدرتو در میارم تو فکر کردی می زارم آب خوش از گلوت بره پایین ، صبح اول وقت میری یا پول میدی یا سه دانگ به اسم رویا می کنی وگرنه میدم چوب تو حلقت بکنن … آقای خبیری نماینده ی منه حرف بزنی با من طرفی ….. 🌸🌼من آهسته رفتم جلو…. همیشه از عمه شکوه خجالت می کشیدم و فکر می کردم خیلی از ما بهتره ….تا چشمش به من افتاد گفت : اِی دادِ بی داد ببین به چه روزی افتاده برو برو دختر جون وسایلت رو جمع کن می برمت خونه ی خودم …. کو این اعظم ؟ هادی که دهنش خشک شده بود اومد جلو و گفت : عمه به خدا یک اشتباهی شده الان همه چیز روبراهه اجازه بدین خود رویا بهتون میگه …. 🌼🌸ولی عمه بی اعتنا به حرف اون … صدا زد اعظم … بیا دختر …… اعظم که معلوم بود ترسیده ولی با یک خنده ی مصنوعی گفت: سلام حال شما ؟خوش اومدین ببخشید دستم بند بود چایی گذاشتم …. عمه نگاه تحقیر آمیزی که توش متخصص بود بهش انداخت و گفت : من فقط یک چیز بهت میگم وقتی اولین بار دیدم تو رو استفراغم گرفت حالا فهمیدم چرا چون تو خود استفراغی….. ننگ شدی تو فامیل ما برو خدا رو شکر کن که عارم میشه که یه جایی بگم پدر تو و اون داداش فلان شده تو در آوردم گمشو دیگه هیچوقت جلوی من ظاهر نشو اگر بچه نداشتی هادی رو وا دار می کردم طلاقت بده ..گمشو … 🌸🌼این گمشو آخری اونقدر محکم بود که اعظم به گریه افتاد و رفت تو اتاقش … هادی اومد حرف بزنه ولی عمه نگذاشت و به من گفت اگر زود حاضر میشی من وایسام اگر کار داری صبح یکی رو می فرستم دنبالت ولی صبر نکرد من جواب بدم و خودش گفت : صبح حاضر باش و راهشو کشید و رفت …. تایید هیچ کس رو نخواست و اصلا از من نپرسید می خوای بیای یا نه ؟ عمو خداحافظی کرد و به من گفت عمو جون صلاحت همینه این تنها راه چاره بود که به فکرم رسید ….بعد دنبال عمه رفت بیرون …. 🌼🌸اعظم تو اتاقش بود و وقتی فهمید اونا رفتن صداشو بلند کرد و هادی هم روی مبل نشست و سر و صورتش رو با دو دست گرفت و فکر می کنم دلش می خواست گریه کنه …من همون جا وارفته بودم و بهش نگاه می کردم با خودم گفتم :چرا هادی ؟چرا گذاشتی این طوری بشه؟ من الان کجا برم؟ میون یک مشت غریبه ی از خود راضی که اصلا منو قبول ندارن برم چیکار کنم شاید این تنها چیزی بود که نمی خواستم …. اونجا حتما بیشتر تحقیر می شدم …. 🌼🌸آهسته سرم رو انداختم پایین و رفتم تو اتاقم سکوتی درد آور تو خونه پیچیده بود و حتی فرید هم جرات حرف زدن نداشت خیلی درد تو سینه داشتم و احساس بدی که نمی تونم برای خودم هیچ تصمیمی بگیرم تنها چیزی که به فکرم رسید این بود که برم به حمام …….. زیر دوش هم به این فکر می کردم که حالا از زیر دست اعظم میرم زیر دست عمه اگر اینجا می تونستم حرف بزنم در مقابل اون هیچی نمی تونستم بگم ….. ولی باز فکر کردم خوب از اینکه فردا حسین یک جایی تو رو گیر بیاره و بدبختت کنه بهتره با خودم گفتم لعنت به من که زنم کاش پسر بودم دیگه هیچ کدوم از این حرفا نبود ….. 🌸🌼نباید تسلیم می شدم و هر کس منو اونور و انور بکشه باید بیشتر حواسم رو جمع می کردم … برای زندگیم می جنگیدم و تو اون شرایط راهی به جز درس خوندن نداشتم تا از این منجلاب خودمو بیرون بکشم …. اصلا دستم کشیده نمی شد وسایلم و جمع کنم می ترسیدم…… از رو برو شدن با علیرضا خان و بچه هاش دلم می خواست اعظم بیاد و به من بگه نرو دیگه اذیتت نمی کنم یا هادی محکم می گفت می خوام خواهرم پیش خودم باشه…نمی زارم جایی بری….ولی هیچی نگفت….. ادامه دارد... «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌙🌓 🔸آیت الله پهلوانی(ره) به قرائت دعای «اللهم کن لولیک» در توصیه می نمودند و می‌فرمودند: 🔸«در آن موقع به یاد حضرت حجت باشید تا آن حضرت نیز از شما یاد کند» «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💙السلام علیک یا رقیه خاتون 💙دل مــــن را 🤍خدایے ڪن رقیه 💙مــــرا هــــم 🤍ڪربلایے ڪن رقیه 💙بــــحـــق نـــام 🤍زیــبــاے عــمــویــت 💙بــــراے مــــن 🤍دعــایـے ڪــن رقــیــه 🤍شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها 💙 بــه پــیــشــگــاه مــقــدس 🤍امام زمان (عجل الله تعالے فرجه الشریف) 💙و شــیــعــیــان تــســلــیــت بــاد «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
2_1152921504626373601.mp3
12.27M
زبانحال 😭 🏴 روضه سوزناک حضرت رقیه سلام الله علیها😫 سه ساله 🎙 حاج محمود کریمی «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💛✨نیایش شبانه با حضـــــرت عشق ❤ ❤ 💛✨خــدایــا🤲 درایـن شـب مـعـنـوی 🖤✨شهادت حضرت رقـیـه خـاتون 💛✨شـفـای بـیـمـاران ؛ آمـرزش گـنـاهـان 🖤✨رفــع گــرفــتـــاری گـــرفــتــاران 💛✨و عاقبت بخیری همه بخصوص جوان ها 🖤✨را از درگاه لطفت تمنا داریم 💛✨آمــــیـــن یــــا رَبَّ🤲 🖤✨در ایـن شـب مــعــنــوی 💛✨بحق رقیه خاتون  امیدوارم 🖤✨حاجت روا باشید و ان شاء الله 💛✨به همه حوائج  دنیوی و اخروی 🖤✨خود برسید 🤲 ان شاء الله 💛✨الـــتـــمــاس دعـــا🤲 🖤✨شـبـتـون بــی درد و غـصـه «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از داروخانه معنوی
از جُملہ د؏ــــآهـــــآیے ڪہ؛ ﴿شِیـــــخ جَعـــــفر مُجتهد؎﴾(رہ) مُڪرر توصّیہ مےڪَردند : خوٰاندن ﴿زیـــــآرت ٰال یٰاسیـــــن✿ ﴾ در نُہ⁹ روزهنگام بین الطُلو؏ـــــین بود ڪِہ آثـــــآر ؏ـَــــجیبے دَر پے دٰارد۔۔۔۔♡♡♡ @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از داروخانه معنوی
•~🌸🌿~• وَلےبَچہ ھآ اَز‌قَضا‌ٓشُدڻ نَمآز‌صُبحتون‌ْبِتَرسیدْ! میڱن‌ْخُدآ؛ أڱہ بِخوٰاد‌خِیر؎رو‌؛ أزیِہ بَنده‌ا؎بڱیرھ۔۔۔۔!!! نَمآز‌صُبحِش‌ْرو‌قضٰا‌مےڪُنِه! 💥 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از داروخانه معنوی
اعمال قبل خواب😍 شبتون پر نور⭐🌜 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا