eitaa logo
داروخانه معنوی
6.6هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
4.7هزار ویدیو
128 فایل
کانال داروخانه معنوی مذهبی ؛ دعا؛ تشرفات و احکام لینک کانال در ایتا eitaa.com/Manavi_2 ارتباط با مدیر @Ya_zahra_5955
مشاهده در ایتا
دانلود
داروخانه معنوی
خطبه ۱۸۲ فراز ۱ توحيد الهي 🎇🎇🎇#خطبه۱۸۲🎇🎇🎇🎇🎇🎇 (از نوف بكالي نقل شد كه امير مومنان علي (ع) در
خطبه ۱۸۲ فراز ۲ 🎇🎇🎇🎇🎇🎇🎇🎇🎇 ✨خداشناسي حمد و سپاس خداوندي را سزاست كه همواره وجود داشت، پيش از آنكه كرسي يا عرش، آسمان يا زمين، جن يا انس، پديد آيند، خداوندي كه ذات او را فكرها و عقلهاي ژرف انديش نتوانند بشناسند، و با نيروي انديشه اندازه اي براي او نتوانند تصور كنند، هيچ سوال كننده اي او را به خود مشغول نسازد، و فراواني عطا و بخشش از دارايي او نكاهد، براي ديدن به چشم مادي نياز ندارد، و در مكاني محدود نمي شود. همسر و همتايي ندارد، و با تمرين و تجربه نمي آفريند، و با حواس درك نشود، و با مردم مقايسه نگردد، خدايي كه بدون اعضاء و جوارح و زبان و كام با حضرت موسي (ع) سخن گفت و آيات بزرگش را به او شناساند. اي كسي كه براي توصيف كردن پروردگارت به زحمت افتاده اي، اگر راست مي گويي جبرئيل و ميكاييل و لشكرهاي فرشتگان مقرب را وصف كن، كه در بارگاه قدس الهي سر فرود آورده اند، و عقلهايشان در درك خدا، سرگردان و درمانده است، تو چيزي رامي تواني با صفات آن درك كني كه داراي شكل و اعضا و جوارح باشد، داراي عمر محدود و اجل معين باشد. پس جز الله خدايي نيست كه هر تاريكي را به نور خود روشن كرد، و هر چه را جز به نور او روشن بود به تاريكي كشاند. 💠باهم نهج البلاغه بخوانیم «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
دسترسی آسان به بندهای استغفار هفتادبندی امیرالمومنین (ع) 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 🌺صوت و متن بند سی و هفتم «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
□﴿یٰا امـــــآم رِضـــــآﷺ...𑁍﴾ ⇇وٰاحِـــــد گُمشـــــدگاٰن ح‌َــرمـــــت؛ ... بیـــــکار أســـــت ۔۔!➛ ◈◈گُـــــم شُـــــدن دَر حــــــرم تـــــو ╰─┈➤ خـــُــودِ پیـــــدٰا شُـــــدن أســـــت۔۔۔‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀ «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
" "بر اساس قسمت_سیزدهم✍ بخش سوم 🌼🌸نزدیک اتاقم که شدم عمه داشت میومد بالا… پرسید بهتری؟ نمی دونم چرا باز بغض کردم و گفتم بله ببخشید عمه جون که باعث دردسر شما شدم… اومد تو اتاق من و در رو بست و نشست روی تخت و من هم نشستم… گفت: تو اومدی اینجا که هر دقیقه با یک مشکل چمدون ببندی؟ اگر با تورج این کارو کرده بود باید می رفت؟ گفتم: تورج با من فرق داره. من نمی خوام حمیرا به خاطر من عذاب بکشه و شما بین ما قرار بگیری… گفت: این مزخرفا چیه داری میگی؟ تو الان برای من مثل حمیرایی. فکر می کنم یک دختر دارم که داداشم بزرگش کرده. من به خاطر شرایط حمیرا بود وگرنه از همون اول تو رو میاوردم پیش خودم. حالا تو هم با من بساز. اینجا خونه ی تو هم هست. غریبی نکن. هر کاری که دلت می خواد انجام بده… همش کز می کنی یه گوشه… اینقدر معذبی که نمی دونم بهت چی بگم… 🌼🌸تو فکر کن حمیرا خواهرته، چیکار می کردی؟ چمدون می بستی؟ نه! اعتراض می کردی… پس برای خودت حق قائل باش… مگه تو چند بار ندیدی که جیغ و هوار راه انداخته؟ اون موقع که اصلا نمی دونسته تو اینجایی… بهانه می گیره، حالش بده، نمی دونه چیکار می کنه و گرنه اون دختر مهربونیه بزار انشالله خوب بشه خودت می بینی… بعد عمه برای اولین بار داوطلب شد منو بغل کنه… آغوشش مثل مادرم بود… گرم و مهربون و دوباره منو تحت تاثیر قرار داد… بعد از جاش بلند شد و گفت رویا من خودم خیلی مشکل دارم. خیلی غصه تو دلمه. شاید من بیشتر به تو احتیاج داشته باشم تا تو به من .. متوجه میشی چی میگم؟ و رفت… ادامه_دارد «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
"‌ "بر اساس قسمت_سیزدهم✍ بخش چهارم 🌼🌸اون که رفت من نشستم به درس خوندن و این تنها راه نجاتم بود… چه در اون لحظات سخت و چه برای آینده ام به درس خوندن نیاز داشتم…. باید کاری می کردم که روی پای خودم بایستم و نیازی به کسی نداشته باشم…. این بود که خوندم و خوندم … دیگه به چیزی فکر نمی کردم… مرضیه دوتا ساندویج برام آورد تو اتاق و من دوباره نشستم سر درس… نفهمیدم چقدر طول کشید که باز صدای ناله ی خفیفی از دور به گوشم رسید… ساعت رو نگاه کردم چیزی به دو نیمه شب نمونده بود… با خودم گفتم: نه! رویا نمیشه بری… همین امروز با تو این کارو کرد، ولش کن برو بخواب… ولی صدای ناله هاش آزارم می داد… بی طاقت شدم و رفتم تو راهرو. از اونجا بهتر می شد شنید که اون داره ناله می کنه… پاورچین رفتم پشت در و گوشمو گذاشتم به در… می گفت بیا… بیا…. اون منو می خواست. دلم براش سوخت و نتونستم تنهاش بزارم. بی اختیار دستم رفت روی دستگیره ی در و بازش کردم… رفتم تو… دستش رو هوا بود و معلوم بود که منتظر منه… صدای در رو که شنید گفت دستمو بگیر… دستهاش رو با محبت گرفتم و کنارش نشستم و در حالی که نوازشش می کردم آهسته کنار گوشش لالایی گفتم…. ادامه_دارد «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌙🌓 ♨️نمازشب در سیره شهدا 💠شهید مهدی زین‌الدین؛ 🔸شهید زین الدین اهمیت بسیار زیادی برای نماز شب قائل بود و در یکی از سخنرانیهایش در مقر انرژی اتمی اهواز می گفت: «بچه ها! من نیمه شبها می آیم از نزدیک نگاه می کنم، می بینم نماز شب خوانها بسیار اندکند!» 🔸 تاسف می خورد که چرا سرباز عجل الله فرجه نسبت به نماز شب باید این قدر بی تفاوت باشد. ✿ ⃟ ⃟ ✿اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌˼‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
°⇇عِشـــــق یَعنےکِہ↡↡ ⇠ دمے بِشنـــــو؎ أز نـــــٰام ، ﴿رضـــٰــاﷺ⇉﴾ و دِلـــــت گـِــــریہ کُنـــــٰان ، ╰─┈➤ ◇◇رٰاهے« مَشهـــــد» بِشـَــــود...! «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2