⇠مَن هَـــــوا؎تـــᰔــو رٰا ،
بہ سَر دٰارم۔۔
تـُو هـَــــوٰا؎ ↡↡
⇇دِل مَـرٰا دٰار؎۔۔۔
⇦هَر چہ بیمــــٰـار هَم بیٰاید بــــٰـاز؛
تـُو بــَـــرا؎ هَمـہ دوٰا دٰار؎⇨
❍↲دِل شِکستہ بہ مَـــــن مےگفت:
_خُـــــوش بہ حٰالت↓↓↓
﴿ امــــٰـام رضــٰـــاﷺ۔۔𔘓﴾ دٰار؎⇉
#شهادت_امام_رضا
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
⇠مَن هَـــــوا؎تـــᰔــو رٰا ، بہ سَر دٰارم۔۔ تـُو هـَــــوٰا؎ ↡↡ ⇇دِل مَـرٰا دٰار؎۔۔۔ ⇦هَر چ
بــٰـــا یک¹ سَـــــلٰام↡↡
⇇مےرَود تــــٰـا حَـــــرم دِلـᰔــــم➺
#شهادت_امام_رضا
#امام_رضا
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#تکنیک_های_مهربانی 💞 ۱ #استاد_شجاعی حرفِ اول؛ تو نمی تونی به کمالِ انسانی برسی؛ مگر اینکه اهلِ احسان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تکنیک های مهربانی 02.mp3
8.82M
#تکنیک_های_مهربانی 💞 ۲
#استاد_شجاعی
تکنیک دوم؛
مهربانی فقط مخصوص انسانها نیست!
تو باید مهربانی و احسان رو
در حق بقیه ی مخلوقات خدا، تمرین کنی!
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
□ اِ؎ کـــــٰاش حَـــــرم بـــــودَم ؛
⇇و مهمــٰـــان تـُــــو بـــــودَم...
مهمـــٰــان تــُـــو و سُفـــــره احســــٰـان؛
تــُـــو بـــــودَم⇉
یک¹ پَنجـــــره فـــــولٰاد ↡↡
⇠دِلـَــــم تَنـــــگ تـــــو آقــٰـــاست...
◈◈اِ؎کــــٰـاش کِہ ؛
⇇زوار خُراســـٰــان تـُــــو بـــــودَم…↑↑
#شهادت_امام_رضا
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
خطبه ۱۸۲ فراز ۲ 🎇🎇🎇#خطبه۱۸۲🎇🎇🎇🎇🎇🎇 ✨خداشناسي حمد و سپاس خداوندي را سزاست كه همواره وجود دا
خطبه ۱۸۲
فراز ۴
🎇🎇🎇#خطبه۱۸۲🎇🎇🎇🎇🎇🎇
💚وصف حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) ✨
زره دانش بر تن دارد، و با تمامي آداب، و با توجه و معرفت كامل آن را فرا گرفته، حكمت گمشده اوست كه همواره در جستجوي آن مي باشد، و نياز اوست كه در به دست آوردنش مي پرسد. در آن هنگام كه اسلام غروب مي كند و چونان شتري در راه مانده بر زمين مي ماند، و سينه به زمين مي چسباند او پنهان خواهد شد (دوران غيبت صغري و كبري) او باقيمانده حجتهاي الهي است، و جانشينان پيامبران.
#نهج_البلاغه
💠باهم نهج البلاغه بخوانیم
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
دسترسی آسان به بندهای استغفار هفتادبندی امیرالمومنین (ع) 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 🌺صوت و متن بند سی و هفتم «دا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
خطبه ۱۸۲ فراز ۲ 🎇🎇🎇#خطبه۱۸۲🎇🎇🎇🎇🎇🎇 ✨خداشناسي حمد و سپاس خداوندي را سزاست كه همواره وجود دا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دسترسی آسان به بندهای استغفار هفتادبندی امیرالمومنین (ع)
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
🌺صوت و متن بند سی و هشتم
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
#اعمال_شب_و_روز_ربیع_الاول
#ربیع_الاول
ماه ربیع الاول از راه رسید و به مناسبت حلول ماه ربیع الاول آداب و اعمال مخصوص روز اول این ماه، در کتب روایی نقل شده است.
ربیعالاول، سومین ماه سال هجری قمری است که برای برخی روزهای آن فضیلتهای پر شماری ذکر شده است. ماه «ربیعالاول» همانگونه که از اسم آن پیداست بهار ماهها میباشد؛ به جهت اینکه آثار رحمت خداوند در آن هویداست. در این ماه ذخایر برکات خداوند بر زمین فرود آمده است. اولین شب و روز آن مصادف با واقعه لیله المبیت است. در چنین شبی پیامبر به مدینه هجرت کردند. در کتاب شریف مفاتیح الجنان شیخ عباس قمی، محدث بزرگ اسلامی و کتب دیگر حدیثی برای این ماه اعمالی مبتنی بر روایات نقل شده است.
✨غسل
غسل کردن و پوشیدن لباس پاکیزه در این روز و روزهای مهم دیگر ماه ربیعالاول توصیه شده است.
✨روزه
روزه گرفتن به شکرانه سلامتی پیامبر اعظم و امیرمومنان از گزند کفار و مشرکان در اول ربیعالاول یکی از اعمال مستحبی ماه ربیعالاول است.
✨ زیارت پیامبر اکرم (ص) و حضرت علی (ع) در این روز مناسب است چرا که خداوند جان این دو بزرگوار را از کید کافران حفظ نمود.
خواندن دعای اول ماه ربیعالاول
در کتاب «المختصر من المنتخب»
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#رمان " #رویای_من "بر اساس #داستان_واقعی قسمت_سیزدهم✍ بخش چهارم 🌼🌸اون که رفت من نشستم به درس خون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
#رمان " #رویای_من "بر اساس #داستان_واقعی قسمت_سیزدهم✍ بخش چهارم 🌼🌸اون که رفت من نشستم به درس خون
#رمان "
#رویای_من "بر اساس #داستان_واقعی
قسمت_چهاردهم✍ بخش اول
🌼🌸حمیرا حال خوبی نداشت با خودم گفتم … رویا تو از دست این آدم ناراحت شدی ؟ ولی نفهمیدی که چقدر بی چاره اس ؟
فردا که خورشید طلوع کنه اون بازم محکومه توی این اتاق تنگ و تاریک بمونه … خیلی دلم برش سوخت …. دست منو گرفته بود و ول نمی کرد …..
خیلی خسته بودم و نمی تونستم چشمو باز نگه دارم کنارش روی تخت دراز کشیدم و خیلی زود خوابم برد ….
تا وقتی که یکی منو تکون داد .. از جام پریدم .. مرضیه بود آهسته گفت :خواب موندی زود برو … پرسیدم ساعت چنده ؟
گفت هشت ولی همه خوابن جز شکوه خانم پاشو ممکنه بیاد بالا برو خودتو بهش نشون بده برو بخواب داره میره خرید …. پرسیدم بقیه خوابن ؟ گفت آره نه راستی فقط ایرج خان رفته بیرون صبح زود رفت بلند شدم و نگاهی به اطراف انداختم تا اون موقع تو روشنایی به اون اتاق نیومده بودم …
چند تا تابلو روی دیوار توجه منو جلب کرد یکی دریای طوفانی بود که زنی میون اون موجهای عظیم فریاد می زد و یکی دیگه اژدهایی با دهان باز زنی رو می بلعید… بیشتر نقاشی ها از رنگ سیاه و نارنجی استفاده شده بود امضا حمیرا پای همه ی اونا بود.
مرضیه گفت برو دیگه اگر نخوابی مریض میشی برو تا کسی نفهمیده آهسته اومدم بیرون کسی نبود …
باسرعت رفتم تو اتاقم و خودمو انداختم رو تخت و بالا فاصله به چنان خواب عمیقی رفتم که انگار تو این دنیا نبودم….
یک آرامش خاصی داشتم از این که مورد حمایت اونا قرار گرفته بودم احساس امنیت می کردم….
برای اینکه فهمیده بودم دلشون نمی خواد من برم مخصوصا علیرضا خان که قلبم رو آروم کرد
نمی دونم چقدر خوابیدم و با ضربه هایی که به در می خورد بیدار شدم… اول خودمو پیدا نکردم و نمی دونستم چه اتفاقی افتاده….رفتم پشت در و گفتم کیه ؟
گفت :ایرجم خواب که نبودی؟ قفل ساز آوردم…. دستپاچه شده بودم گفتم :میشه یک کم صبر کنین تا حاضر بشم …..
گفت :آره … آره عجله نکن راحت باش ما میریم چند دقیقه ی دیگه میام اصلا هر وقت حاضر شدی منو خبر کن پایینم……
ادامه_دارد
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#رمان " #رویای_من "بر اساس #داستان_واقعی قسمت_چهاردهم✍ بخش اول 🌼🌸حمیرا حال خوبی نداشت با خودم گفت
#رمان "
#رویای_من"بر اساس #داستان_واقعی
قسمت_چهاردهم✍ بخش دوم
🌼🌸لباس پوشیدم و رفتم تا صورتم رو بشورم .. دیدم یک میز تحریر قشنگ پشت دره لبخندی روی لبم نقش بست و احساس شیرین اینکه اون به خاطر من صبح زود از خونه رفته وجودم رو گرفت …
وقتی حاضر شدم که برم صداش کنم دیدم از پله ها داره میاد بالا و قفل ساز هم پشت سرش میومد.
قفل ساز که کارش تموم شد سر میز رو گرفت و بردن تو اتاق …. ایرج صدام کرد رویا میز کنار تخت جا نمیشه یک کم تخت رو بکشم عقب تر ؟رفتم تو و گفتم :آره چرا نشه ؟
اما وقتی تخت رو کشیدن خیلی خجالت کشیدم …..
🌼🌸به خاطر بی حوصلگی شب قبل لباسهامو ریخته بودم دور کارتون و در چمدون باز و خلاصه همه چیز بهم ریخته بود.
ایرج گفت: آخ ببخشید می خوای خودت جمع کنی ؟ اتاقت رو بهم ریختم ببخشید …گفتم ؛نه تقصیر منه دیشب خیلی بی حوصله بودم همین طوری کردم زیر تخت …..
🌼🌸ایرج تمام لباسهای منو دید بالای سرم وایساده بود و نگاه می کرد… یک مرتبه ذوق زده پرسید ؛تو هنوز عروسک داری؟
گفتم :آره مال بچگی منه یادگاری نگه داشتم ….
با شیطنت پرسید ، برای بچه ی ….(کمی مکث کرد)خودت ؟
گفتم :گفتم نمی دونم فقط هر جا میرم با خودم میبرم….
🌸🌼کارش که تموم شد گفت بابا باهات کار داره تو اتاق خودشه با هم بریم منم میام…. رفتیم پایین پول فقل سازو داد و رفتیم پیش علیرضا خان ……حدس نمی زدم علیرضا خان با من چیکار داره.
ادامه_دارد
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#نماز_شب 🌙🌓
✍گاهی بعضی توفیقات را باید به اجبار برای خود ایجاد کرد.
🔔خواندن قضای نمازشب یکی از این راههاست.
⁉️هر چه تلاش می کنم تا نمازشب خوان شوم، نمی شود چه کنم؟
👈🏻پاسخ آیت الله جاودان:
🔷اولا بکوشید شبهای خودتان را مراقبت کنید
🔶و ثانیا قضای نمازشب را در روز بخوانید ان شاالله خدای متعال کمک خواهد کرد."
#نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#نماز_شب 🌙🌓 ✍گاهی بعضی توفیقات را باید به اجبار برای خود ایجاد کرد. 🔔خواندن قضای نمازشب یکی از این
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا