#حاجت
چند توسل برای حاجت به #حضرت_علی_اصغر علیه السلام
1)صاحب کتاب تحفه رضويه مينويسد:
“به تجربه رسيده است که هر کس، سه بار خدا را اينگونه قسم دهد دعايش مستجاب ميشود”
أُنْشِدُکَ بِدَمِ الْمَظْلُوم
خدايا تو را به خون مظلوم سوگند ميدهم
📚التحفه الرضويه ص ۱۵۶.
۲- ختم صلوات برای حضرت علی اصغر برای شفای بیمار
برای شفای بیماری های لاعلاج افراد نوجوان و کودک توسل به حضرت علی اصغر (ع) بسیار موثر و مجرب می باشد . ختم ۱۴۲۰۰۰ صلوات به نیت درمان و شفای بیمار لاعلاج و صعب العلاج به حضرت علی اصغر (ع) معجره میکند.
در صورتی که بیمار نوجوان یا کوچکتر باشد : صدو چهل دو هزار ( ۱۴۲۰۰۰) صلوات به نیت شفای بیمار فرستاده و به روح حضرت علی اصغر علیه السلام هدیه نمایید.
3- نحوه توسل به حضرت علی اصغر از آیت الله سید موسی زرآبادی
مرحوم آیت الله زرآبادی با این توسل بسیاری از کارهایش رو به راه می شد.
ایشان بعد از وضو و قدری استغفار دو رکعت نماز توسّل به حضرت علی اصغر میخواند، قربة الى الله
و بعد از اتمام نماز، پانصد مرتبه «صلوات» با اخلاص و حضور قلب به روح حضرت علی اصغر هديه مینمود.
📚نسیمهای گرهگشاه، ص ۵۵۲
4)نماز توسل به حضرت علی اصغر
این نمازِ توسل به حضـرتِ علی اصغر.ع قربةاِلی الله است:
دو رکعت نماز توسل به حضرت علیاصغر(ع) بخواند و در قنوت نماز سه مرتبه بگوید:
اللَّهُمَّ أُنْشِدُكَ بِدَمِ الْمَظْلُوم »
در هـر دو رکعت: حمد + سـوره توحید خوانده شده و در قنوت ۳ مـرتبه : اَلْـݪّٰـهُـمَّ اُنْـشِـدُکَ بِـدَمِ ٱلْـمَـظْـلُـومِ و بعد از سـلامِ نماز، حاجت خودتون را میخواهید
5- ختم صلوات حضرت علی اصغر برای رفع گرفتاری
طریقه دیگر توسل به حضرت علی اصغر ،نذر صلوات به عدد اسم ایشان یعنی ۱۴۰۱ می باشد
6) حاجت روایی و توسل به علی اصغر با ذکر مصیبت
مرحوم آیت الله بهجت خطاب به زائران کربلا میفرمایند: در حرم امام حسین (ع) ۱۰ ذکر مصیبت حضرت علی اصغر (ع) به صورت مختصر هم شده به جا بیاورید.
روایت دیگری هم هست که مرحوم آیت الحق آیت الله حق شناس در عالم رؤیا امام حسین علیه السلام را دیده بود. امام حسین علیه السلام به ایشان فرموده بودند : “حق شناس چرا به علی اصغر ما متوسل نمی شوی؟ مگه شما علی اصغر ندارید؟ آقای حق شناس هم در خواب عرض کرده بود که آقا صبر کنید روضه خوان صدا کنم. امام (ع) فرمودند نمیخواد به روضه خوان بگی، خودت روضه علی اصغر را بخوان.”
بنابراین لازم نیست که خیلی مفصل روضه خوانی شود. خواندن همین جملات پایین کافیست.
السلام علیک یا علی الاصغر السلام علیک و رحمة الله و برکاته
یا
اَلسلام علیک یا علی بن الحسین الاصغر علیه السلام ، بِاَبی اَنْتَ و اُمّی و نفسی …
#میلاد_حضرت_علی_اصغر
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
♡┅═════════════﷽══┅┅
□□دَر عَـــــرش و زمیـــــن ⇩⇩⇩
⇦چہ مَحشـــــر؎ بـــــرپـــٰــا بـــــود۔۔۔
۔۔میـــــلٰاد تـــُــو ؛
جــٰـــان تـــٰــازه بـــــر دلهــٰـــا بـــــود...⤹⤹
ا؎« کــُـــوثـــــر ثــٰـــآمـــــن ألـــــحُجج𔘓»!
◇◇ آمَـــــدنـــــت⇉
⤦ تَفسیـــــر دوبـــــارها؎ أز↡↡
⇠⇠ ‹أعطینــٰـــا بـــــود...𑁍›
#میلاد_امام_جواد
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
خطبه ۲۳۰ فراز ۱ درباره تقوا 🎇🎇🎇 #خطبه۲۳۰ 🎇🎇🎇 پرهيزكاري و عمل همانا ترس از خدا كليد هر در بسته،
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
خطبه ۲۳۰ فراز ۱ درباره تقوا 🎇🎇🎇 #خطبه۲۳۰ 🎇🎇🎇 پرهيزكاري و عمل همانا ترس از خدا كليد هر در بسته،
خطبه ۲۳۰
فراز ۲
درباره تقوا
🎇🎇 #خطبه۲۳۰ 🎇🎇🎇
💥 ضرورت ياد مرگ
زيرا مرگ نابودكننده لذتها، تيره كننده خواهشهاي نفساني، و دوركننده اهداف شماست، مرگ ديداركننده اي ناخشنود، هماوردي شكست ناپذير و كينه توزي است كه بازخواست نمي شود، دامهاي خود را هم اكنون بر دست و پاي شما آويخته، و سختي هايش شما را فرا گرفته، و تيرهاي خود را به سوي شما پرتاب كرده است. قهرش بزرگ، و دشمني او پياپي و تيرش خطا نمي كند. چه زود است كه سايه هاي مرگ، و شدت دردهاي آن، و تيرگيهاي لحظه جان كندن، و بيهوشي سكرات مرگ، و ناراحتي و خارج شدن روح از بدن، و تاريكي چشم پوشيدن از دنيا، و تلخي خاطره ها، شما را فرا گيرد. پس
ممكن است ناگهان مرگ بر شما هجوم آورد، و گفتگوهايتان را خاموش، و جمعيت شما را پراكنده، و نشانه هاي شما را نابود، و خانه هاي شما را خالي، و ميراث خواران شما را برانگيزد تا ارث شما را تقسيم كنند، آنان يا دوستان نزديكند كه به هنگام مرگ نفعي نمي رسانند، يا نزديكان غمزده اي كه نمي توانند جلوي مرگ را بگيرند، يا سرزنش كنندگاني كه گريه و زاري نمي كنند.
#نهج_البلاغه
💠باهم نهج البلاغه بخوانیم
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
♡┅═════════════﷽══┅┅
◇همتـــٰــا؎ عـــــلّےﷺ
⇠دیگـــــر نخـــــوٰاهـــــد آمَـــــد...
◇صَـــــد¹⁰⁰بــٰـــار أگـــــر
╰─┈➤
..﴿کـــَــعبہ تــــَـرک بــَـــردٰارد ...𑁍⇉﴾
#بـابـا_علی
#امیرالمومنین
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
♡┅═════════════﷽══┅┅
□هَــم مـــولـِــــد« أصغـــــرﷺ𔘓» أســـــت..
⇦و هَـــــم روز« جـــــوٰادﷺ𔘓»
بــَـــر کـَــــرب و بـــــلٰا و طـــــوس،
⇦یـــــک¹ جـــٰــا⇠ صلّـــــوٰات .𑁍⤹⤹
#میلاد_امام_جواد
#ملاد_حضرت_علی_اصغر
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#رمان " #رویای_من "بر اساس داستان واقعی قسمت_آخر ✍ بخش اول 🌸اون رفت …ولی دیگه کسی رغبتی به خوردن
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
#رمان " #رویای_من "بر اساس داستان واقعی قسمت_آخر ✍ بخش اول 🌸اون رفت …ولی دیگه کسی رغبتی به خوردن
#رمان
#رویای_من "بر اساس داستان واقعی
#قسمت_آخر✍ بخش دوم
🌸ایرج ساعت نه شب اومد با چشمانی گریان و پف کرده اون سعی کرده بود اول خودشو آروم کنه بعد بیاد خونه ، ولی تا دوباره چشمش به ما افتاد بهم ریخت و مثل یک زن شیون کرد ……
نمی خوام خاطر شما رو زیاد آزرده کنم همین قدر می گم که ما تا صبح همه با هم فریاد زدیم و اشک ریختیم هیچ کس مرحم دل کسی نبود حتی به فکر بچه ها نبودیم ….
🌸حالا که خوب نگاه می کردم تورج هم شکل اون رزمنده ها شده بود…… داد می زدم ای وای ، چرا نفهمیدم تورج شکل اونا شده بود ، شکل اونایی که مظلوم تر از اونا هیچکس نیست ….. چرا نفهمیدم و گرنه شاید جلوش می گرفتم و ازش می خواستم گناهی بکنه تا اونقدر پاک نباشه که خدا اونو ازمون بگیره ……….
🌸روز ها و شب ها در انتظار یک خبر درست نشستیم ، هیچ کس نمی دونست چه اتفاقی برای تورج افتاده یکی می گفت تو خاک عراق خورده زمین یکی می گفت …دیدن با چتر اومده پایین …
یکی دیگه می گفت امکان نداشته چون در یک لحظه بوده و بازم می شنیدیم که شاید با چتر اومده پایین و اسیر شده …. و همه ی اینا احتمالاتی بود که هیچکدوم برای ما دلگرم کننده نبود …..
🌸عمه مثل مجنون ها عکس تورج رو بغل گرفته بود و سعی داشت خاطراتشو از اون تعریف کنه ….
حمیرا هر روز زنگ می زد و پیدا بود که اونم حالش خوب نیست ….
آقای رفعت می گفت می خواد بیاد ولی می ترسم اگر بیاد نتونه برگرده …..
ایرج هم بهش گفته بود اصلا اینجا خبری نیست نزار بیاد …
🌸خونه ی ما ، ماتمکده بود من بعد از ده روز رفتم بیمارستان …
همه ی اون زخمی ها رو تورج می دیدم و اشک می ریختم و برای مداوای اونا از جونم مایه میذاشتم …
پانزده روز سخت و دشوار گذشت شاید برای ما یکسال … توی بیمارستان اسم می نوشتن که یک کادر پزشکی بره به جبهه…نمی دونم چی شد که دلم خواست ، منم با اونا باشم و من آخرین نفری بودم که داوطلب شدم و قرار بود صبح فردا گروه بره به اهواز ……با خودم گفت : رویا چیکار می کنی؟ ایرج چی ؟ ولی باز فکر کردم نه باید برم حتی اگر بتونم جون یکی رو هم نجات بدم خوبه آره میرم ……
🌸این بود که داوطلب شدم و رفتم که به ایرج بگم …..
می دونستم که این خودش درد سر بزرگی به همراه داره …. ولی من باید می رفتم ….دلایلم برای رفتن خیلی معلوم نبود ….. می خواستم ببینم اونجا چیکار می کنن؟ می خواستم اونجا باشم تا وقتی زخمی ها رو میارن خودم باشم که بهشون خوب رسیدگی کنم…
ادامه_دارد
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2