28.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴🔴 #دعای_افتتاح 🔴🔴
امام_زمان (عج):
دعای افتتاح را در هر شب ماه رمضان بخوانید، زیرا ملائکه به آن گوش فرا میدهند و برای خواننده آن، طلب مغفرت میکنند.
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
♡┅═════════════﷽══┅┅
﴿حَضـــرت مُحمـّــدﷺوالہ﴾،
⇠ فَرمودنـــد:⇩⇩⇩
⇦هَـــرکس ســـوره فَتـــح رٰا ۔۔۔
⇦دَر شـــب أوّل مـٰــاه رمضـــآن
↶سہ³ بـٰــار بخـــوٰانـــد۔۔۔↷
خُـــدٰاونـــد درهـــآ؎ رزق و روز؎ رٰا ،
⤦⤦تـٰــا رمضـــٰان ســٰـال بَعـــد ،
بہ رو؎ او مےگُشــٰـاید.⤹⤹
#ماه_رمضان
#شب_اول_رمضان
#سوره_فتح
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
quran-fath-48.pdf
حجم:
794.3K
Motaz Aaqayi48_aqayi_tahdir_fath_.mp3
زمان:
حجم:
1.3M
#تحدیر
📝تندخوانی سوره فتح(چهل و هشتمین سوره قران)
🎤#استاد_آقائی
#قرآن #سوره_فتح
📌آیات قرآن را به نیت ظهور میخوانیم
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
نامه ۲۶ به يكي از ماموران زكات 🎇🎇 #نامه۲۶ 🎇🎇🎇 🌾 اخلاقكارگزارانمالياتي او را به ترس از خدا د
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
نامه ۲۶ به يكي از ماموران زكات 🎇🎇 #نامه۲۶ 🎇🎇🎇 🌾 اخلاقكارگزارانمالياتي او را به ترس از خدا د
نامه ۲۷
به محمد بن ابوبكر
فراز ۱ و ۲
🎇🎇 #نامه۲۷ 🎇🎇🎇
🍃اخلاقاجتماعي
با مردم فروتن باش، نرمخو و مهربان باش، گشاده رو و خندان باش، در نگاههايت، و در نيم نگاه و خيره شدن به مردم به تساوي رفتار كن، تا بزرگان در ستمكاري تو طمع نكنند، و ناتوانها در عدالت تو مايوس نگردند، زيرا خداوند از شما بندگان درباره اعمال كوچك و بزرگ، آشكار و پنهان پرسش مي كند، اگر كيفر دهد شما استحقاق بيش از آن را داريد، و اگر ببخشد از بزرگواري اوست.
💥#اعتدالگراييزاهدان
آگاه باشيد، اي بندگان خدا، پرهيزكاران از دنياي زودگذر به سلامت گذشتند و آخرت جاودانه را گرفتند، با مردم دنيا در دنياشان شريك گشتند، اما مردم دنيا در آخرت آنها شركت نكردند، پرهيزكاران در بهترين خانه هاي دنيا سكونت كردند، و بهترين خوراكهاي دنيا را خوردند، و همان لذتهايي را چشيدند كه دنياداران چشيده بودند، و از دنيا بهره گرفتند آنگونه كه سركشان و متكبران دنيا بهره مند بودند. سپس از اين جهان با زاد و توشه فراوان، و تجارتي پرسود، به سوي آخرت شتافتند، لذت پارسايي در ترك حرام دنيا را چشيدند، و يقين داشتند در روز قيامت از همسايگان خدايند، جايگاهي كه هر چه درخواست كنند، داده مي شود، و هر گونه لذتي در اختيارشان قرار دارد.
#نهج_البلاغه
💠باهم نهج البلاغه بخوانیم
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
♡┅═════════════﷽══┅┅
﴿آیّت الله مُجتهـــد؎‹ره›𑁍﴾
أز فـــوٰاید نمـــآز أوّل وَقت ایـــن أست کہ،
⇠بہ بـَــرکـــت «امٰـــام زمـــآنﷺ𔘓»
⤦نمٰازهــٰـا؎ مـــا قَبـــول مےشَـــود ...
چـــون «امـــٰام زمـــآنﷺ𔘓»
أوّل وقـــت نمـٰــاز مےخوٰانـــد و نمٰاز مٰـــا ،
بـــٰا نمــٰـازحَضـــرت بـٰــالا مےرود...⤹⤹
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
#امام_زمان
#نمز_اول_وقت
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#رمان #بانوی_پاک_من قسمت_هشتم "لیدا" از وقتی خبر اومدن عمه رو شنیده بودم حسابی ذوق داشتم ببینمشو
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
#رمان #بانوی_پاک_من قسمت_هشتم "لیدا" از وقتی خبر اومدن عمه رو شنیده بودم حسابی ذوق داشتم ببینمشو
#رمان
#بانوی_پاک_من
قسمت_نهم
بعد ناهار همگی دور هم نشستیم تا میوه و چای بخوریم.کارن تو اتاقش بود و درحال استراحت.مامان با عمه گرم گرفت و بابا با آقاجون.منم که بیکار بودم گفتم برم تو حیاط یک دوری بزنم.
بی هدف تو حیاط قدم میزدم و به گل و گیاها نگاه میکردم.
چی فکر میکردم چیشد؟ازبس این پسر خشک و مغروره با یک من عسلم نمیشه خوردش.چه فمرا که نمیکردم همش برباد رفت با کج خلقیای پسرعمه خارجیم.
رو تاب نشستم که صدای پا اومد و بعدشم پسرعمه جان اومد بیرون.چه تیپیم زده بود.
پبراهن مشکی جذب با شلوارکتون خاکستری.نمیدونستم کجامیرفت اما دوست داشتم باهاش حرف بزنم.اصلا متوجه من نشد منم رفتم جلو و گفتم:کجامیری؟
بایک قیافه عاقل اندر سفیهی نگاهم کرد وگفت:شما دخترای ایرونی همیشه انقدر راحتین؟
دستامو بردم پشتم و گفتم:خب چی بگم؟ما پسرعمه دختردایی هستیم دیگه.
_اما قرار نیست انقدر راحت باشیم باهم.فکر نمیکردم ایران انقدر راحت باشه.فکر میکردم محدودیت داره.
_داره اما نه برای همه.خیلیا خودشونو محدود میکنن اما من اینجوری نیستم.
دستش و کرد تو جیب شلوارش وگفت:انقدرم آزاد خوب نیست محدثه خانم.
_لیدا
_حالا هرچی.به نظرمن آدم باید به اسم شناسنامه ایش افتخار کنه.
_من نمیکنم.
پوزخند زشتی زد و گفت:جالبه.
بعد راه افتاد.
_نگفتی کجامیری؟
بدون اینکه برگرده گفت:فکر نکنم بخوایم باهم بریم.
بعد از در حیاط رفت بیرون و در و بست.دلم میخواست دندوناشو خورد کنم تو دهنش پسره مغرور.فکر کرده کیه فقط یک قیافه داره.اخلاق که نداره.
کلی حرص خوردم دلم آناهید رو میخواست باهاش حرف بزنم.
نمیدونم چرا عمو شایان نیومده.رفتم تو خونه و گفتم:مادرجون عمو نمیاد؟
_زنگ زدن گفتن توراهن دخترم.
عمه اومد گفت:عمه جان ندیدی کارن کجارفت؟
_نه والا.این پسرشما باکسی حرف نمیزنه.
عمه اول نگاه بدی بهم انداخت بعدم سرشو تکون داد و رفت.
#نویسنده_زهرا_بانو
#کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_است🍃
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2