داروخانه معنوی
نامه ۵۳ به مالك اشتر نخعی فراز۸بخش ۶ 🎇🎇🎇#نامه۵۳ 🎇🎇🎇🎇 سيماي بازرگانان و صاحبان صنايع سپس سفار
نامه ۵۳
به مالك اشتر نخعی
فراز۸بخش ۷
🎇🎇🎇#نامه۵۳ 🎇🎇🎇🎇
سيماي محرومان و مستضعفان
سپس خدا را خدا را در خصوص طبقات پايين و محروم جامعه، كه هيچ چاره اي ندارند، و عبارتنداز زمين گيران، نيازمندان، گرفتاران، دردمندان. همانا در اين طبقه محروم گروهي خويشتن داري كرده، و گروهي به گدايي دست نياز بر ميدارند، پس براي خدا پاسدار حقّي باش كه خداوند براي اين طبقه معيّن فرموده است: بخشي از بيت المال، و بخشي از غلّه هاي زمينهاي غنيمتي اسلام را در هر شهري به طبقات پايين اختصاص ده، زيرا براي دورترين مسلمانان همانند نزديكترين آنان سهمي مساوي وجود دارد و تو مسئول رعايت آن ميباشي. مبادا سر مستي حكومت تو را از رسيدگي به آنان باز دارد، كه هرگز انجام كارهاي فراوان و مهم عذري براي ترك مسئوليّتهاي كوچكتر نخواهد بود. همواره در فكر مشكلات آنان باش، و از آنان روي بر مگردان، به ويژه امور كساني را از آنان بيشتر رسيدگي كن كه از كوچكي به چشم نميآيند و ديگران آنان را كوچك ميشمارند و كمتر به تو دسترسي دارند. براي اين گروه، از افراد مورد اطمينان خود كه خدا ترس و فروتنند فردي را انتخاب كن، تا پيرامونشان تحقيق و مسائل آنان را به تو گزارش كنند. سپس در رفع مشكلاتشان به گونه اي عمل كن كه در پيشگاه خدا عذري داشته باشي، زيرا اين گروه در ميان رعيّت بيشتر از ديگران به عدالت نيازمندند، و حق آنان را به گونه اي بپرداز كه در نزد خدا معذور باشي، از يتيمان خردسال، و پيران سالخورده كه راه چاره اي ندارند. و دست نياز بر نميدارند، پيوسته دلجويي كن كه مسئوليّتي سنگين بر دوش زمامداران است، اگر چه حق، تمامش سنگين است امّا خدا آن را بر مردمي آسان ميكند كه آخرت ميطلبند، نفس را به شكيبايي وا ميدارند، و به وعده هاي پروردگار اطمينان دارند. پس بخشي از وقت خود را به كساني اختصاص ده كه به تو نياز دارند، تا شخصا به امور آنان رسيدگي كني، و در مجلس عمومي با آنان بنشين و در برابر خدايي كه تو را آفريده فروتن باش، و سربازان و ياران و نگهبانان خود را از سر راهشان دور كن تا سخنگوي آنان بدون اضطراب در سخن گفتن با تو گفتگو كند، من از رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم بارها شنيدم كه ميفرمود: «ملّتي كه حق ناتوانان را از زورمندان، بي اضطراب و بهانه اي باز نستاند، رستگار نخواهد شد» پس درشتي و سخنان ناهموار آنان را بر خود هموار كن، و تنگ خويي و خود بزرگ بيني را از خود دور ساز تا خدا درهاي رحمت خود را به روي تو بگشايد، و تو را پاداش اطاعت ببخشايد، آنچه به مردم ميبخشي بر تو گوارا باشد، و اگر چيزي را از كسي باز ميداري با مهرباني و پوزش خواهي همراه باشد
#نهج_البلاغه
💠باهم نهج البلاغه بخوانیم
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
۳۳ روز انتظار تا عید بزرگ غدیر خم
هر روز یک فضیلت ،
فضیلت شماره : ۳۷
------------------------------
#روز_شمار_غدیر
#عید_غدیر
#امیرالمومنین
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
♡┅═════════════﷽══┅┅
یـــکے¹ أز لـــذّتهـــٰا؎ مَعنـــو؎،
آوردن اِســـم امـــٰام زمـــآن ارواحنافداه
⇠⇠بہ زبــٰـان أســـت.
شُمــٰـا کہ صــُـبح أز خـــوٰاب بُلنـــد مےشَـــویـــد مےگـــوییـــد: ⇩⇩⇩
⇦⇦«یـــــٰـا عــــــلّےﷺ»،
مےگـــوییـــد: ⇩⇩⇩
⇦⇦«یـــــٰـا صـــآحب الـــزمـٰــانﷺ𔘓⇉»
«ایـــنهــــٰا نعمـّــت أســـت.»
↶«سیــّـد حَســـن أبـــطحے»↷
#سخن_بزرگان
#کلام_بزرگان
#امام_زمان
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
♡┅═════════════﷽══┅┅
«پیــٰـامبرأکــــرمﷺ𔘓 »:
کـَــسے کہ نمــٰـاز رٰا
⇠أز وَقتـــش تـــأخیـــر بینـــدٰازد،
↳❍↲فــَـردٰا؎ قیــٰـامَــــت۔۔۔
بہ شفـٰــاعـــت مَـــن نخـــوَاهـــد رسیـــد..!
«⇦بحــٰـارألأنـــوٰارج⁸³ص²⁰⇨»
#حدیث
#نماز
#نماز_اول_وقت
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#رمان جذاب و آموزنده #سرباز ✍قسمت ۵۲ افشین دوست نداشت سوار بشه ولی بالاخره سمت ماشین فاطمه رفت.فاط
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
#رمان جذاب و آموزنده #سرباز ✍قسمت ۵۲ افشین دوست نداشت سوار بشه ولی بالاخره سمت ماشین فاطمه رفت.فاط
#رمان جذاب و آموزنده #سرباز
✍قسمت ۵۳
تو دلش گفت خدایا هربار که امیدوار میشم،خیلی خوب بهم میفهمونی من کجا و فاطمه کجا..
از شیشه ماشین به بیرون نگاه میکرد ولی جایی رو نمیدید.
فاطمه کنار خیابان توقف کرد و گفت:
_مدارک شناسایی تون همراه تون هست؟
-بله.
فاطمه پیاده شد و به مسافرخانه رفت.
-سلام،اتاق خالی دارید؟
-به خانم تنها اتاق نمیدیم.
-اگه اتاق خالی دارید،آقا هستن.
-داریم.
هزینه یک هفته رو حساب کرد و گفت:
_اسمشون آقای افشین مشرقی هست. چند دقیقه دیگه میان ولی من الان میرم.
سوار ماشین شد و گفت:
_شماره حاج آقا موسوی رو دارید؟
-نه.
شماره حاج آقا رو روی کاغذ نوشت و بهش داد.
-اتاق خالی داره.من اسم تون رو گفتم.بفرمایید.
افشین تازه متوجه مسافرخانه شد.خیلی شرمنده شد.فاطمه گفت:
_راه هایی برای حلال شدن اموال تون وجود داره،شما آسان ترین راه رو انتخاب کردید،تازه اگه درست باشه.حتما با حاج آقا درموردش صحبت کنید.
-ولی من فکر میکردم سخت ترین راه رو انتخاب کردم.
-برگرداندن حق مردم سخت تره.رها کردن اموال تون هم فرقی تو اصل قضیه نداره.اگه حق الناسی پیش شما هست باید پس بدید.
افشین پیاده شد و گفت:
_تمام هزینه امشب رو بهتون برمیگردونم.
فاطمه برای اینکه معذب نباشه گفت:
_باشه.منم تا قرون آخرشو ازتون میگیرم.
خداحافظی کرد و رفت.
-سلام،افشین مشرقی هستم.برای من اتاق رزرو شده.
مسئول پذیرش نگاهی به افشین کرد و گفت:
-بله.
کلید اتاقشو داد و مدارک شناسایی شو گرفت.
-هزینه چند روز پرداخت شده؟
-یک هفته.
تو دلش از فاطمه تشکر کرد،
و به اتاقش رفت.روی تخت نشست.خدا رو شکر کرد و به فاطمه فکر میکرد.
مدتی گذشت.کسی به در اتاقش میزد....
💥ادامه دارد...
✍دومیـن اثــر از؛
✍بانـــو «مهدی یارمنتظرقائم»
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2