eitaa logo
داروخانه معنوی
7.2هزار دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
4.8هزار ویدیو
135 فایل
کانال داروخانه معنوی مذهبی ؛ دعا؛ تشرفات و احکام لینک کانال در ایتا eitaa.com/Manavi_2 ارتباط با مدیر @Ya_zahra_5955
مشاهده در ایتا
دانلود
هر کس هر شب 《111》 مرتبه بگوید : ✅ یا عالِیُ یا کافِیُ ✅ خداوند متعال تمام امور او را کفایت می کند انشاء الله تعالی بعضی از بزرگان توسط این ذکر به ثروت و دولت رسیده اند. 📚 کشکول سیاح جلد 2صفحه 302 @Manavi_2 @Manavi_3 @Manavi_4
داروخانه معنوی
#احسن_القصص ☘سید ابوالحسن اصفهانی (۳۷) #قسمت_آخر آیة الله سید ابوالحسن اصفهانی تا واپسین سال حیات خ
💥یکی از راههای بیداری از خواب غفلت خواندن شرح حال اولیاء خداست، بهمین منظور مختصری از زندگی یک ولیّ خدا تقدیم می شود. ☘شیخ مرتضی زاهد(١) یکی از علماء بااخلاص که چشمه‌های حکمت از قلبش به زبانش جاری شده و مردم را از آب حیاتبخش علوم اهل‌بیت علیهم‌السلام سیراب کرده مرحوم شیخ مرتضی زاهد است. عارفی وارسته، مهذب و مجاهدی نستوه و معلم اخلاق که تمام وجودش را در راه ارشاد و هدایت مردم وقف کرده بود. ایشان از شاگردان مرحوم «سید عبدالکریم لاهیجی» معروف به " سید علی مفسّر" و "شیخ فضل الله نوری" بوده است. ⚡️⚡️⚡️ یکی از واعظان بااخلاص بنام آقای سیبویه می‌گوید: مرجع تقلید شیعیان جهان مرحوم آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی به شخصی فرموده بودند: من حاضرم مقداری پول به شما بدهم تا شما آقای زاهد را از تهران به عتبات بیاورید تا من یکبار ایشان را از نزدیک ببینم. 📗پرواز در ملکوت ص257 @Manavi_2 @Manavi_3 @Manavi_4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
6.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹❤من خدایی دارم که عاشقانه هوای بی پناهی ام را دارد به من سخت می گیرد تا سرسخت شوم ، خودم را باور کنم ، و روی پای خودم بایستم . گاهی رهایم می کندتا گم شوم و از دور مراقب است تا ببیند چطور مسیرم را پیدا می کنم وهرکجا که لازم شد دستانم را می گیرد وهدایتم می کند ، بی آنکه حواسم باشد خدایاشکرت که مراقبمان هستی.❤️ @Manavi_2 @Manavi_3 @Manavi_4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر که بين نماز صبح و نافله سوره ⇦ حمـد ‌⇨ را 《41》 مرتبه چهل《40》 روز بدون فاصله بخواند خدا حاجت او را برآورده میكند حتی اگر به ‌نيت اولاد باشد خدا اولاد روزی او میکند. 📚دعاهای مشگل گشا @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 مادر حضرت مهدی علیه السلام در كانون خانواده امام عسكرى عليه السّلام،آن بانوى گرامى را به نام‌هاى مختلفى-از قبيل: «نرجس»،«سوسن»،«صقيل»(يا«صيقل»)،«حديثه»،«حكيمه»،«مليكه»،«ريحانه»و «خمط»-صدا مى‌زدند. از ديدگاه يكى از پژوهشگران علت تعدّد نام‌هاى آن بانو،مى‌تواند چند چيز باشد: 1.علاقه و محبت فراوان مالك او به وى،باعث شده بود با بهترين اسم‌ها و زيباترين نام‌ها،او را صدا بزند.ازاين‌رو تمام نام‌هاى آن بانو،از اسامى گل‌ها و شكوفه‌ها است؛چون مردم اين صداها و نام‌هاى مختلف را شنيده بودند،مى‌پنداشتند كه تمام اينها اسامى آن بانوى بزرگوار است. 2.اين بانوى گرامى پس از اينكه وارد كانون خانوادۀ امام عليه السّلام شد،خطمشى و مسير ديگرى-برخلاف ساير كنيزان-داشت؛زيرا او مادر حضرت مهدى عجّل اللّه تعالى فرجه الشريف بود.او فشار و ظلم ستمگران و حكومت‌ها را مى‌ديد و مى‌دانست مدتى بايد در زندان به سر برد.او مى‌دانست كه بايد براى حفظ خود و فرزند گرامى‌اش،نقشه‌هايى بينديشد،تا حاكمان وقت،ندانند صاحب كدام نام را بايد زندانى كنند و حامل نور مهدى عجّل اللّه تعالى فرجه الشريف كدام است.بر اين اساس هرروز نامى تازه براى خود مى‌نهاد و در خانوادۀ امام عليه السّلام او را به اين نام‌ها مى‌خواندند تا دشمنان خيال كنند كه اين نام‌هاى مختلف،مربوط به چند نفر است و نفهمند اين اسامى،همه مربوط به يك نفر است. 📚 درسنامه مهدویت @Manavi_2
💠 سرگذشت مادر حضرت مهدى عجّل اللّه تعالى فرجه الشريف1⃣ يكى از روايت‌هاى مشهور،حكايت از آن دارد كه مادر امام مهدى عجّل اللّه تعالى فرجه الشريف،شاهزاده‌اى رومى است كه اعجازگونه،به بيت شريف امام عسكرى عليه السّلام راه يافته است.شيخ صدوق در داستان مفصلى،حكايت مادر حضرت مهدى عليه السّلام را اين‌گونه نقل كرده است: بشر بن سليمان نخّاس گفت:من از فرزندان ابو ايوب انصارى و يكى از مواليان امام هادى و امام عسكرى عليهما السّلام و همسايه آنان در«سرّ من راى»بودم.مولاى ما امام هادى عليه السّلام مسائل «برده‌فروشى»را به من آموخت و من جز با اذن او،خريد و فروش نمى‌كردم.ازاين‌رو از موارد شبهه‌ناك پرهيز مى‌كردم تا آنكه معرفتم در اين باب كامل شد و فرق ميان حلال و حرام را نيكو دانستم. يك شب در«سرّ من راى»-كه در خانه خود بودم و پاسى از شب گذشته بود-كسى در خانه را كوفت.شتابان به پشت در آمدم،ديدم كافور فرستاده امام هادى عليه السّلام است كه مرا به نزد آن حضرت فرامى‌خواند.لباس پوشيدم و بر ايشان وارد شدم.ديدم با فرزندش ابو محمد و خواهرش حكيمه خاتون از پس پرده گفت‌وگو مى‌كند.وقتى نشستم،فرمود:اى بشر!تو از فرزندان انصارى و ولايت ائمه عليهم السّلام پشت در پشت،در ميان شما بوده است و شما مورد اعتماد ما اهل بيت هستيد.من مى‌خواهم تو را مشرّف به فضيلتى سازم كه بدان بر ساير شيعيان در موالات ما سبقت بجويى.تو را از سرّى مطلع مى‌كنم و براى خريد كنيزى گسيل مى‌دارم.آن گاه نامه‌اى به خط و زبان رومى نوشت و آن را به هم پيچيد و با خاتم خود مهر كرد.دستمال زرد رنگى را-كه در آن 220 دينار بود-بيرون آورد و فرمود:آن را بگير و به بغداد برو و ظهر فلان روز،در معبر نهر فرات حاضر شو و چون زورق‌هاى اسيران آمدند،جمعى از وكيلان فرماندهان بنى عباس و خريداران و جوانان عراقى دور آنها را بگيرند. وقتى چنين شد،شخصى به نام عمر بن يزيد برده فروش را زير نظر بگير و چون كنيزى را كه صفتش چنين و چنان است و دو تكه پارچه حرير دربردارد،براى فروش عرضه بدارد و آن كنيز از گشودن رو و لمس كردن خريداران و اطاعت آنان سرباز زند،تو به او مهلت بده و تأملى كن.برده فروش آن كنيز را بزند و او به زبان رومى ناله و زارى كند و گويد:واى از هتك ستر من!يكى از خريداران گويد:من او را سيصد دينار خواهم خريد كه عفاف او باعث فزونى رغبت من شده است و او به زبان عربى گويد:اگر در لباس سليمان و كرسى سلطنت او جلوه كنى،در تو رغبتى ندارم،اموالت را بيهوده خرج مكن!برده‌فروش گويد:چاره چيست؟ گريزى از فروش تو نيست!آن كنيز گويد:چرا شتاب مى‌كنى بايد خريدارى باشد كه دلم به امانت و ديانت او اطمينان يابد.در اين هنگام برخيز و به نزد عمر بن يزيد برو و بگو:من نامه‌اى سربسته از يكى از اشراف دارم كه به زبان و خط رومى نوشته و كرامت و وفا و بزرگوارى و سخاوت خود را در آن نوشته است. نامه را به آن كنيز بده تا در خلق و خوى صاحب خود تأمل كند.اگر بدو مايل شد و بدان رضايت داد،من وكيل آن شخص هستم تا اين كنيز را براى وى خريدارى كنم. ⭕️ادامه دارد ... @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
10.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مجنون از راهی میگذشت. جمعی نماز گذاشته بودند. مجنون از لا به لای نماز گذاران رد شد. جماعت تندو تند نماز را تمام کردند. همگی ریختند بر سر مجنون. گفتند بی تربیت کافر شده ای. مجنون گفت. مگر چه گفتم. گفتند مگر کوری که از لای صف نماز گذاران میگذری. مجنون گفت. من چنان در فکر لیلا غرق بودم که وقتی میگذشتم حتی یک نماز گذار ندیدم. شما چطور عاشق خدایید و در حال صحبت با خدا همگی مرا دیدید 🦋قدری مجنون خداباشیم @Manavi_2 @Manavi_3 @Manavi_4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا