693.4K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#نیایش_صبحگاهی
#سه_شنبه20خردادماه1404
صبح را آغاز میکنم، با نام تو یگانه پادشاه دلها ... با تو که در اعماق وجودم منزل داری .... دوستت دارم ، ای مهربانترین، ای خدای عاشقی که هر روز عشق را همچون نور خورشید بر کل هستی میتابانی .... من به شکرانه نعمت های تو امروزم را با يک لبخند و آرامش خيال آغاز میكنم و شک ندارم که روزم اینگونه بسیار زيباست...
ای مرهم دردها ...
ای هوادار لحظه ها ...
ای مونس دلتنگی ها ...
ای معبود دوست داشتنی ام ...
مرا پر کن از امید و رویاهای شیرینت...
آمین🌹
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#احسن_القصص 🍀حاج آقا رحیم ارباب(۲۷) بروید تسبیحات بخوانید ولایت ایشان عجیب بود بخصوص عشق و علاقه ب
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
#احسن_القصص 🍀حاج آقا رحیم ارباب(۲۷) بروید تسبیحات بخوانید ولایت ایشان عجیب بود بخصوص عشق و علاقه ب
#احسن_القصص
🍀حاج آقا رحیم ارباب(۲۸)
شوق علم آموزی
آیت الله ارباب درباره اوقات مطالعه خود در اوایل تحصیلاتشان می فرمودند:
از اول شب آماده مطالعه کتاب علمی می شدم و مطالعه ام طول می کشید تا آنکه شام حاضر می شد و لذت مطالب کتاب مهلت به صرف شام نمیداد و غذا سرد می شد و گاهی مطالعه آنقدر به طول می انجامید تا صبح می شد و بعد از تناول غذای شب و اداء فریضه صبح در مجلس درس حاضر می شدم و از شوق علم آموزی اعتنا به کمبود خواب نداشتم
ادامه دارد....
#شرح_حال_اولیاء_خدا
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#تشرف #تشرفات (قسمت سوم): #امام_زمان آن حضرت به من فرمود: شب اینجا بمان و خطی به طرف قبله کشیدند و
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
#تشرف #تشرفات (قسمت سوم): #امام_زمان آن حضرت به من فرمود: شب اینجا بمان و خطی به طرف قبله کشیدند و
#تشرف
#تشرفات
#امام_زمان
حاج غلامرضا سازگار نقل میکند یکی از علمای روحانی به نام آقای افشار که مردی متدین بود و به صداقتش ایمان داشتم، حدود 40 سال پیش برایم چنین نقل کرد:
در جوانی که روضه میخواندم، جراحتی عمیق در زانویم پیدا شد و بر اثر آن در بیمارستان بستری شدم. پس از گذشت دو ماه، پزشکان چاره ای جز قطع پای من ندیدند. وقتی از این موضوع باخبر شدم، مضطرب گشتم و تصمیم گرفتم به مولایم امام حسین علیه السلام توسل پیدا کنم. برای فراهم آمدن توجه بیشتر، منتظر ماندم که تاریکی شب برسد. شب هنگام با خود گفتم: دختر پیش پدر عزیز است. خوب است از نازدانه امامم بخواهم که از پدر، شفای مرا بخواهد.
▪️▫️▪️
سپس این شعر صامت بروجردی را خواندم و گریه کردم:
بود و در شهر شام از حسین دختری
آســـیه فطرتی، فاطمه منظــری
همین طور با گریه، شعر ها را ادامه دادم. سپس در حالت خواب و بیداری دیدم مولایم به طرف تخت من می آید و این دختر انگشت پدر را گرفته، او را به سوی من میکشد. حضرت کنار تخت من آمدند و فرمودند: افشار، من این شعر صامت را دوست دارم. برایم بخوان. خواستم بخوانم که فرمودند: بایست. عرض کردم: آقا جان! قریب دو ماه است که نمیتوانم بایستم. فرمودند: اگر ارباب به نوکرش میگوید بایست، میتواند او را شفا دهد. برخیز. من ایستادم و اشعار را خواندم. در حین خواندن ناگهان به خود آمدم و دیدم که ایستاده ام و چند نفر از پزشکان و پرستاران و بیماران، اطرافم گریه می کنند.
▪️▫️▪️
صبح دکتر ها مرا معاینه کردند و گریه کنان، با تعجب گفتند پایت هیچ مشکلی ندارد و می توانی از بیمارستان مرخص شوی. بیماران دیگر اتاق ها از این موضوع با خبر شدند و با عصا و ویلچر به اتاق من آمدند و گفتند: باید این اشعار را دوباره بخوانی تا ما هم گریه کنیم. من اشعار را خواندم و آنان گریه کردند. سپس از همه خداحافظی کردم و مرخص شدم. پس از یک هفته به بیمارستان رفتم تا به دو هم اتاقی خود سری بزنم، اما از آن دو خبری نبود. پس از پرس و جو، مسوولان بیمارستان گفتند: آن روز همه ی بیماران شفا گرفتند و مرخص شدند!
📚ریحانه کربلا/استاد بندانی نیشابوری
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
5.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داری غرق میشی فقط بگو یاصاحبالزمان ادرکنی...
حجت الاسلام👇
#مومنی🎙
#امام_زمان🔊
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
♡┅═════════════﷽══┅┅
#سلام_امام_زمانم❤️
□دلَـــم بہ وُسعـــت دُنیٰـــا،
⇠ گِـــرفتہ آقــٰـاجـــآن!
أز ایـــن زمٰـــان أز ایـــنجٰـــا ،
⇠گِـــرفتہ آقــٰـاجـــآن!
⇦⇦بیــٰــــا ۔۔۔
↶دوٰا؎غَـــم و غصّہهٰـــا تُویے مُـــولا↷
بَـــرا؎ تُـــوست کہ دلهٰـــا
⇠گِـــرفتہ آقـٰــاجـــآن!
⇇﴿ســـلٰامآقــٰـا؎مَـــن𔘓﴾➩
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
#امام_زمان
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2