eitaa logo
داروخانه معنوی
8.5هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
5.8هزار ویدیو
225 فایل
کانال داروخانه معنوی مذهبی ؛ دعا؛ تشرفات و احکام لینک کانال در ایتا eitaa.com/Manavi_2 ارتباط با مدیر 👇 @Ya_zahra_5955 #کپی_حلال تبادل وتبلیغ @Ya_zahra_5955
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوستان همگی نفری ۲۱ آیت الکرسی برای سلامتی رهبر عزیزمون و طول عمرشون بفرستید امروز آقا عمارها از دست دادند😭😭😭
داروخانه معنوی
#رمان جذاب و آموزنده #سرباز ✍قسمت ۱۱۶ -من تو این دنیا جز فاطمه هیچکسی رو ندارم.همه زندگیم فاطمه ست
جذاب و آموزنده ✍قسمت ۱۱۷ دادگاه برگزار شد. بدون حضور دکتر مستان و حضور فاطمه با پای گچ گرفته.جرم دکتر مستان اثبات شد و مجازاتش تعیین شد.ولی خودش نبود تا مجازاتش اجرا بشه.غیر قانونی از کشور خارج شده بود و به کانادا برگشته بود. علی گفت: _این همه اذیت شدی،اخراج و تهدید و... آخرش چی؟..هیچی. -علی جانم،خدا گفته اینکارو انجام بده، منم انجام دادم.حتی اگه به ظاهر بی نتیجه باشه..من بندگی میکنم،خدا، خدایی میکنه. سه ماه گذشت. مشغول خوردن صبحانه بودن که تلفن همراه فاطمه زنگ خورد.جواب داد. -بفرمایید..سلام..بله خودم هستم....کدوم بیمارستان؟ علی نگران نگاهش کرد.فاطمه با اشاره سر بهش فهموند جای نگرانی نیست. همزمان به صحبت های اون طرف خط گوش میداد. -بله...بسیار خب..خدانگهدار. تماس که قطع کرد،علی پرسید: _کی بود؟ -دعوت به همکاری شدم. تعجب کرد. -بیمارستانی که قبلا بودی؟!! -نه.یه بیمارستان دیگه. -خب چی گفتی؟ -قرار شد فردا برم حضوری صحبت کنیم. مشغول ریختن چای تو لیوان شد.علی به فکر فرو رفت.بعد چند دقیقه گفت: _میخوای قبول کنی؟ صدای علی نگران بود.فاطمه با تعجب نگاهش کرد. -چرا نگرانی؟!! -تو گفتی دوست داری خانوم خونه باشی، پس چرا همین الان بهش نگفتی نه؟!! لیوان چای رو جلوی علی روی میز گذاشت. -چون شاید وظیفه باشه که برم..هنوز چیزی معلوم نیست.تازه فردا قراره برم ببینم چی میگن. -یعنی ممکنه قبول کنی؟..فاطمه من دوست ندارم کار کنی. فاطمه تعجب کرد. -چرا؟!! -چون ممکنه بازم یکی مثل دکترمستان پیدا بشه و ... ادامه نداد.از روی صندلی بلند شد. همونجوری که از آشپزخونه بیرون میرفت؛ گفت: _نمیخوام بری سرکار. علی آماده رفتن به محل کارش میشد. فاطمه تو چارچوب در اتاق ایستاد. -قرار فردا رو چکار کنم؟ -زنگ بزن بهشون بگو نمیری. -منکه شمارشونو ندارم. به موهاش شانه میزد. -باشه فردا برو بگو نمیری. -علی جان،منم دوست ندارم برم سرکار ولی اگه وظیفه‌م باشه چی؟ کت شو از کمد لباس برداشت و از اتاق بیرون رفت.از جلوی فاطمه رد شد.سرفه ای نمایشی کرد و باتحکم گفت: _همین که گفتم..خدانگهدار ترجیح داد ادامه نده.شاید اصلا با بیمارستان به توافق نمیرسیدن و نیازی نبود علی رو راضی کنه.فاطمه هم لبخندی زد و گفت: _خدانگهدار آقای زورگو. علی که از در آپارتمان بیرون رفته بود، سرشو داخل برد،لبخند زد و گفت: _همینه که هست. روز بعد به بیمارستان رفت. -سلام..من فاطمه نادری هستم. منشی رئیس بیمارستان که پشتش به فاطمه بود،برگشت.نگاه دقیقی به فاطمه کرد. -با آقای رئیس قرار ملاقات داشتم. منشی که انگار تازه یادش اومده باشه، همزمان که به صندلی اشاره میکرد؛گفت: _بله..بفرمایید. فاطمه نشست.... 💥ادامه دارد... ✍دومیـن اثــر از؛ ✍بانـــو «مهدی یارمنتظرقائم» «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
داروخانه معنوی
#رمان جذاب و آموزنده #سرباز ✍قسمت ۱۱۷ دادگاه برگزار شد. بدون حضور دکتر مستان و حضور فاطمه با پای گ
جذاب و آموزنده ✍قسمت ۱۱۸ فاطمه نشست و منشی گوشی تلفن رو برداشت تا با دکتر هماهنگ کنه..به در اتاقی اشاره کرد و گفت: _بفرمایید. فاطمه بعد از اجازه گرفتن وارد اتاق شد.با مرد میانسالی روبه رو شد.بعد از سلام کردن،به صندلی اشاره کرد و گفت: _بفرمایید خانم نادری. فاطمه هم نشست. -آقای دکتر فتوحی اونقدر از شما تعریف کردن که من کنجکاو شدم با شما آشنا بشم. -ایشون به من لطف دارن. دکتر فتوحی تنها عضو هیئت رئیسه بود که با اخراج فاطمه از بیمارستان مخالف بود. -من سوابق شما رو مطالعه کردم.واقعا مناسب ترین بخش برای شما بخش کودکان هست،بخاطر روحیات و اخلاق شما. -از نظر لطفتون ممنونم..شما درجریان علت اخراج من از بیمارستان قبلی هستید؟ -بله.دکتر فتوحی کامل برام توضیح دادن. -نگران نیستید که همین مساله برای بیمارستان شما پیش بیاد؟ دکتر نصیری لبخندی زد و گفت: _خانم نادری،من و دکتر فتوحی سالهاست باهم دوست هستیم.ایشون کاملا با روحیات من آشنا هستن که شما رو به من معرفی کردن. -اگه تو بیمارستان شما،پزشک یا پرستار بی مسئولیت باشه،شما چکار میکنید؟ -آدم بی مسئولیت برای هیچ کاری مناسب نیست مخصوصا پزشکی و پرستاری که به سلامت و جان آدم ها مربوطه. -شما با همچین آدمی چطور برخورد میکنید؟.. تذکر میدید؟ -البته. -اگه اصلاح نشد اخراج میکنید؟ -در این صورت اون فرد میره یه بیمارستان دیگه..به نظر من همچین پزشکی باید پروانه طبابتش باطل بشه. فاطمه به میز روبه روش خیره شد و فکر میکرد. -خانم نادری فاطمه سرشو آورد بالا.دکتر نصیری با لبخند گفت: _تو امتحان تون قبول شدم؟ فاطمه اول متوجه منظورش نشد.بعد سرشو انداخت پایین و سعی کرد جلوی لبخندشو بگیره. -به حرف بله ولی باید دید در عمل چکار میکنید. دکتر نصیری بلند خندید.فاطمه گفت: _اگه ممکنه سه روز به من فرصت بدید در موردش فکر کنم. دکتر جاخورد..... 💥ادامه دارد... ✍دومیـن اثــر از؛ ✍بانـــو «مهدی یارمنتظرقائم» «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌙🌔 💠 شهید دستغیب (ره): 🔸وقت سحر، دعا مستجاب است. هرچند بعضی از شرایط اجابت هم نباشد. چون همه را راه می دهند.ساعتی هست که خدا دوست دارد او را یاد کنند. نداءالاسلام «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
❗❗❗مهم واتساپ رو پاک کنید. در شرایط جنگی کمک به دشمن نکنید. واتساپ برای شناسایی استفاده میشه. نیروهای مسلح و غیر مسلح هم نداره از همه جور اطلاعات شما وخانوادتون استفاده میکنن برای خود، مراحل زیر را دنبال کنید: 1. واتساپ را باز کنید و روی سه نقطه در گوشه بالا ضربه بزنید. 2. وارد تنظیمات (Settings) شوید. 3. گزینه حساب (Account) را انتخاب کنید. 4. روی حذف حساب من (Delete My Account) ضربه بزنید. 5. شماره تلفن خود را وارد کنید و حذف حساب من را تأیید کنید. توجه داشته باشید که با حذف حساب: - تمام اطلاعات حساب شما برای همیشه پاک می‌شود. - از تمام گروه‌هایی که عضو هستید خارج می‌شوید. - تاریخچه چت‌ها و نسخه پشتیبان شما حذف خواهد شد
سوره نصر بخونید
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا