eitaa logo
داروخانه معنوی
8.5هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
5.8هزار ویدیو
224 فایل
کانال داروخانه معنوی مذهبی ؛ دعا؛ تشرفات و احکام لینک کانال در ایتا eitaa.com/Manavi_2 ارتباط با مدیر 👇 @Ya_zahra_5955 #کپی_حلال تبادل وتبلیغ @Ya_zahra_5955
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
ا༻⃘⃕࿇﷽༻⃘⃕❀ا «رگِ حیـــــٰاتـــــت رٰا بُـــــریـــــدنـــــد...» ⇇و حَـــــریـــــمت رٰا شِکـــــستند. دلخـــــون‌تَـــــر أز تُـــــو، ⇩⇩⇩ ⇦ کـــــسے نــَـــبـــــود...💔➩ «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
ا༻⃘⃕࿇﷽༻⃘⃕❀ا مَـــن رُوضـــــہ تـُــــو رٰا شِنیـــــدم ↶و زنـــــده أم هَنـــــوز ؟↷ ❍↲این شَـــــرط عـــــٰاشـــــقے نَـــبـــــود ۔۔ خــــٰـاک بـَــــر سَـــــرم . .!!!⇉ «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
داروخانه معنوی
🌺 #رمان #ازجهنم_تابهشت 🌺قسمت ۱۸ ساعت 5 بعد از ظهر بود.بابا که مغازه بود، مامانم که طبق معمول پاتو
🌺 🌺قسمت ۱۹ امیرعلی_قبلا هم بهت گفتم که مامان بزرگ اینا یه سوی دارن. _ یعنی چی؟ واضح برام توضیح میدی؟ امیرعلی_ببین مامان بزرگ اینا یه کم فراتر از عرف و حد لازم پیش میرن. مثلا اینکه تو مهمونیا یه پرده اون وسط میکشن و میشینن قرآن میخونن یکم افراطه، یا اینکه همه چی رو با تحمیل میکنن.اجبار همیشه عکس جواب میده. دین اسلام قوانینی که تو فکر میکنی رو نداره. یعنی قوانین تصویب شده توسط خاله خانم ( خاله مادربزرگم ، بزرگترین عضو خانواده) اکثرشون رنگ به خودشون دارن. یعنی اسلامی که من همش باهاش مشکل داشتم...به خاطر سختگیری هاش چیزی نبوده که فکر میکردم.البته خوب من تو این مدت هم مسلمون بودم ولی همش میگفتم چرا باید مسلمون به دنیا بیام آخه. با صدای امیرعلی از فکر اومدم بیرون . امیرعلی_ خانم دکتر الان جواب سوالتون رو گرفتید. _ یجورایی. ولی خب امیر داداشی خداییش اعتقادات مسلمونا خنده داره دیگه. هوم؟ امیرعلی_اولا که هرکدوم بحث جدا جدا داره خواهری.اگه الان حوصلشو داری بشین برات بگم.بعدش هم تو الان مثلا دلت گرفته بود یا اومدی به بهونه ناراحتی کل سوالای این 19 سال عمرتو از من بپرسی؟ _ حالا یه سوال جواب دادیا.نمیخوام اصلا بعدهم به حالت قهر سرمو برگردوندم. امیرعلی_ من قبلنا یه ابجی داشتم جنبه شوخی داشت. _ الانم داره. امیرعلی_خواهر گلم من نگفتم نمیگم که گفتم زیاده الان چون گفتی حوصله نداری ازت پرسیدم بگم یا نه؟ _ نه الان حسش نیست بعدا میام یه بحث مفصل باهم بکنیم ببینم کی کم میاره پروفسور. امیرعلی_ درخدمتم خانم دکتر.الان هم فکر کنم یکم کار دارم. _ اییییش بعد میگه من بهش سر نمیزنم. پروووووو.بابای امیرعلی_ خب بد موقع سر زدی فدات شم. ههههه.بعدا حرف میزنیم. حوصله قهر کردن نداشتم، یه چشمک زدم و از اتاقش رفتم بیرون...به لطف برادر گرامم یکم از بی حوصلگی و کلافگیم کم شد ولی هنوز هم....... ادامه دارد.... نویسنده؛ ح سادات کاظمی «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
داروخانه معنوی
🌺 #رمان #ازجهنم_تابهشت 🌺قسمت ۱۹ امیرعلی_قبلا هم بهت گفتم که مامان بزرگ اینا یه سوی #تعصبات_خاص دا
🌺 🌺قسمت ۲۰ با صدای گوشی از خواب پریدم.طبق معمول نجمه خانم ساعت 9 صبح زنگ زدن که مصدع اوقات بشن.نجمه دوست صمیمی من و شقایق و یاسی بود که از راهنمایی هممون باهم بودیم. _ سلام مزاحم نجمه_ مچکرم خانم بی معرفت.بعد از این همه مدت یه زنگ نزدی حالا هم که من زنگ زدم مزاحم ؟اصلا قهرم. _ عشششقمی که نجی جونم.خو تو همیشه عادت داری 9 صبح زنگ میزنی. نجمه_ خوب حالا، شارژم الان تموم میشه. هههه. زنگ زدم بگم که فردا میخوایم با بچه ها بریم بیرون تو هم بیا. _ ایوووول باشه حتما. ساعت چند؟ نجمه_ 9 صبح میایم دنبالت. _ باشه حله.بابای جیگرم نجمه_ بای . بعد از اینکه با نجمه خداحافظی کردم شماره عمو رو گرفتم. « دستگاه مشترک موردنظر خاموش می باشد.» اه....چرا خاموشه؟ سریع دست و صورتمو شستم و رفتم تو آشپزخونه. _ سلام مامی. مامان _ سلام دخترم.ما داریم میریم بهشت زهرا.صبحانتو بخور بعد میزو جمع کن. _ باش. راستی من فردا با بچه ها دارم میرم بیرون. مامان_ چند تا دختر تنها؟ _ مامان به خدا بزرگ شدم دیگه. مامان_کاش نگرانی های یه مادر رو درک میکردی. باشه برو. _ فدات میدونستم راضی نیست ولی اجازه داد دیگه. امیرعلی_ سلام. صبح به خیر. تو نمیای؟ _ وعلیکم برتو.بیام بهششششت زهراااااا آخه؟؟؟؟؟؟؟؟ امیرعلی_خوب حالا چرا میزنی.خوب همش تو خونه ای.بیا بریم یه حالی هم عوض میکنی. بیراه هم نمیگفت فوقش اونجا میشستم تو ماشین. _ باش.پس من برم حاضرشم. لبخند مامان و امیرعلی نشون دهنده رضایتشون بود. اخه من هیچ وقت نمیرفتم بهشت زهرا. همیشه شعاری که عمو بهم یاد داده بود این بود که: حالا یکی مرده پاشیم بریم سر قبرش که چی؟ خل بازیه محضه. و حالا منم داشتم باهاشون میرفتم البته صرفا جهت تفریح. . . با صدای امیرعلی بیدار شدم. امیرعلی_خانم خواب آلو پاشو رسیدیم. _ اخیییییش. چقدر حال داد.اینجا بهشت زهراس؟ امیرعلی_ اوهوم. برخیز از ماشین رفتیم پایین. بالای سر بیشتر قبرا یه پرچم ایران بود...... ادامه دارد .... نویسنده؛ ح سادات کاظمی «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌙🌔 🔸امام صادق علیه السلام فرمودند: درقیامت همه چشم ها گریان است مگر سه چشم؛ ✅۱.چشمی که از(دیدن ونظر به)آنچه خدا حرام کرده برهم نهاده شده. ✅۲.چشمی که در راه طاعت خدا بیداری کشیده ✅۳.چشمی که در دل شب از ترس خدا گریسته است. «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
خدایا🙏 به حرمت امام سجّاد علیه السلام 🖤 از تو تمنا دارم 🙏 کسی مریض و بستری بیمارستان نشه و اگر مریضی هست با دست مهربانت لباس عافیت بپوشان🙏 خدایا🙏 به حرمت بیمار کربلا نعمت سلامتی را از ما مگیر و اگر بیماری هست، با دست مهربانت لباس عافیت بپوشان🙏 آمیـــن 🙏 «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا