داروخانه معنوی
حکمت ۵۴ 🔻ارزشهای اخلاقی (اخلاقی،اجتماعی) 🎇🎇🎇#حکمت۵۴🎇🎇🎇🎇 ✨ وَ قَالَ ( عليه السلام ) : لَا غِنَي كَ
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
حکمت ۵۴ 🔻ارزشهای اخلاقی (اخلاقی،اجتماعی) 🎇🎇🎇#حکمت۵۴🎇🎇🎇🎇 ✨ وَ قَالَ ( عليه السلام ) : لَا غِنَي كَ
حکمت ۵۵
🔻اقسام بردباری
(اخلاقی)
🎇🎇🎇#حکمت۵۵ 🎇🎇🎇🎇
✨ وَ قَالَ ( عليه السلام ) : الصَّبْرُ صَبْرَانِ صَبْرٌ عَلَي مَا تَكْرَهُ وَ صَبْرٌ عَمَّا تُحِبُّ .
✅ و درود خدا بر او فرمود: شكيبايي دو گونه است، شكيبايي بر آنچه خوش نمي داري، و شكيبايي از آنچه دوست مي داري.
#نهج_البلاغه
💠باهم نهج البلاغه بخوانیم
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
ا༻⃘⃕࿇﷽༻⃘⃕❀ا
آنـــجـــا « #کـــربـــلا »
حـــواســـت خیـــلے بہ محضـــر↓↓↓
﴿حضـــرت أبـــاعبـــّداللهألـــحُسیـــن𔘓⇉﴾
۔۔۔۔بـــاشـــد.
⇠⇠مـــراقـــب بـــاش !!!
بہ چیـــز دیگـــر؎مشغــــــول نـــبـــاشے ۔۔
«چـــون تـــو را در خـــانہ جـــانـــانہ
مهمـــانـــت کـــنند»
«گـــول نعمـــت را مخـــور
مشغـــول صـــاحب خـــانہ بـــاش»
◁◁آیـــّتﷲحـــقشنـــٰاس▷▷
#امام_حسین ❤️
#اربعین 🏴
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
🌺 اعمال امشب (شب اربعین)و فردا شب🌺
👈 گفتن ١١٠ مرتبه ذکر «یا اميرالمؤمنين فُکَّ الباب»
👈 سید بن طاووس (ره) نقل کرده است: کسانی که اربعین کربلا نیستند امشب و فردا شب اینگونه امام حسین (ع) را زیارت کنند:
▪️ «توَجَّهتُ إلیکَ یَا مَوْلَایَ زَائِراً وَافِداً رَاغِباً مُقِرَّاً لَکَ بِالذُّنُوبِ هَارِباً إِلَیْکَ مِنَ الْخَطَایَا لِتَشْفَعَ لِی عِنْدَ رَبِّکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکَ
حَیّاً وَ مَیِّتاً، فَإِنَّ لَکَ عِنْدَ اللَّهِ مَقَاماً مَعْلُوماً وَ شَفَاعَةً مَقْبُولَةً لَعَنَ اللَّهُ مَنْ ظَلَمَکَ،
وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ هَتَکَ حَرَمَکَ وَ غَصَبَ حَقَّکَ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ قَتَلَکَ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ خَذَلَکَ، وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ دَعَوْتَهُ فَلَمْ یُجِبْکَ وَ لَمْ یُعِنْکَ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ مَنَعَکَ مِنْ شُرْبِ مَاءِ الْفُرَاتِ لَعْناً کَثِیراً یَتْبَعُ بَعْضُهَا بَعْضاً؛
اَللَّهُمَّ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ عَالِمَ الْغَیْبِ وَ الشَّهَادَةِ اَنْتَ تَحْکُمُ بَیْنَ عِبَادِکَ فِیمَا کَانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ،
وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا اَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ اَللَّهُمَّ لَا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ زِیَارَتِهِ، وَ ارْزُقْنِیهِ اَبَداً مَا بَقِیتُ وَ حَیِیتُ یَا رَبِّ وَ إِنْ مِتُّ فَاحْشُرْنِی فِی زُمْرَتِهِ یَا اَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.»
🌱 توجه میکنم رو به کربلای تو یا اباعبدالله، من با وجودم، با میل و رغبت ام و با همه ی وجودم رو کردم به سوی حرم تو و آمدم اقرار کنم که گنه کار هستم. از خطاهایم به وحشت افتادم و میدوم به سوی تو از بدیهایم میخواهم که برایم شفاعت کنی نزد خداوند ای پسر رسول خدا درود خدا بر تو باد در حیاتت و بعد از حیاتت.
حسین جان من میدانم که شما نزد خدا یک مقام معلوم داری و شفاعت تو نزد خداوند مقبول است.
لعنت خدا به کسی که به تو ظلم کرد. لعنت خدا بر کسی که هتک حرمتت کرد و حق تو را غصب کردند؛ و قاتلان تو را لعنت کند و لعنت کند کسانی که تو را خار کردند. آنان را که دست از یارى تو کشیدند لعنت کند و آنان را که خواندى و به تو پاسخ مثبت ندادند و تو را یارى نکردند، لعنت کند و کسانى را که تو را از نوشیدن آب فرات منع کردند بسیار و پىدرپى لعنت کند.
خدایا! اى پدیدآورندۀ آسمانها و زمین! داناى پنهان و آشکار، تو بین بندگانت در آنچه اختلاف دارند حکم مىکنى و زود است آنانى که ظلم کردند بدانند کدامین جایگاه بازگشتشان است.
خدایا این زیارت را آخرین زیارت من قرار مده و همیشه برایم تا وقتى که باقى و زنده هستم روزىام گردان، اى پروردگار؛ مرا در گروه ایشان محشور فرما، اى مهربانترین مهربانان.
👈ذکر «استغفار» امشب و فرداشب هر شب «٧٠٠ مرتبه» و از امام حسین (ع) بخواهیم که: آقا جان! دستمان را بگیرید که به گناه برنگردم.
👈 یکی از چیزهایی که کمک میکند استغفار شامل حالتان بشود، ذکر صلوات است.
👈 سه تا ٩۵٠ مرتبه صلوات نذر حضرت ابوالفضل (ع)؛ ٩۵٠ مرتبه را امشب بگو و ٩۵٠ مرتبه را فردا شب بگو و ٩۵٠ تا را نگه دار و بگو بطلب من را به حرمت؛ و آن را در حرم حضرت بگویی.
👈 «۶١٢ مرتبه صلوات هدیه به روح علی بن ابیطالب (ع)» به لقب ابوتراب که این صلوات گره گشایی از خیلی چیزها می کند و راه را به سوی معنویت و حوائج معنوی نورانی بسیار، به شدت باز می کند.
👈 توسل و صلوات عالی
اگر فرصت دارید امشب این صلوات را صد مرتبه و اگر نتوانستید هر مقدار که میتوانید بخوانید:
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ لَهُ الْحَمْدُ فِي الْآخِرَةِ وَ هُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ و صَلَواتُهُ عَلَى الْبَشِيرِ النَّذِيرِ السِّراجِ الْمُنِيرِ محمدٍ و اَهلِ بَیتِه و اللّعنُ عَلی اَعدائِهم اِلی یَومِ لِقائِهِ»
👈این دعا را حفظ کنید و بخوانید:
▪️ «رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ اَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی اَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَ عَلى والِدَیَّ وَ اَنْ اَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ اَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی إِنِّی تُبْتُ إِلَیْکَ وَ إِنِّی مِنَ الْمُسْلِمِینَ»
🌱 «پروردگارا نعمت هایی که به من دادی به من الهام کن که من درک آن کنم. مرا توفیق ده تا شکر نعمتى را که به من و پدر و مادرم دادى به جا آورم و توفیق عمل صالح به من بده که از آن خشنود باشى، و فرزندان مرا صالح گردان، من به سوى تو بازمى گردم و توبه مى کنم، و من از مسلمینم.
#اعمال_اربعین
#اربعین
@Manavi_2
#اربعین
#اعمال روز اربعین حسینی(ع)
1⃣«زیارت امام حسین علیه السلام و زیارت اربعین»
در این روز زیارت امام حسین (ع) مستحب است و این زیارت، همانا خواندن زیارت اربعین است که از امام عسکری (ع) روایت شده که فرمود: " علامت مؤمن پنج چیز است،
۱- پنجاه و یک《51》 رکعت نماز فریضه و نافله در شب و روز خواندن
۲- و زیارت اربعین کردن
۳- و انگشتر بر دست راست کردن
۴- و جَبین (پیشانی)را در سجده بر خاک گذاشتن
۵- و بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ را بلند گفتن است."
2⃣ «غسل اربعین و توبه»
3⃣ بعد از نماز صبح 《100》 مرتبه (لاحول ولا قوة الا بالله العلی العظیم)
4⃣ 《70》 مرتبه تسبیحات اربعه
5⃣ بعد از نماز ظهر سوره والعصر و سپس 《70》 مرتبه استغفار
6⃣ غروب اربعین 《40》 مرتبه لا اله الا الله
7⃣ بعد از نماز عشاء سوره یاسین هدیه به سیدالشهدا حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام
💚اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبدِالله الْحُسَيْن (ع)💚
@Manavi_2
داروخانه معنوی
🌷🕊🕊🌷🇮🇷🌷🕊🕊🌷 💚 #رمان عاشقانه، جذاب، آموزنده و شهدایی 🤍#از_روزی_که_رفتی ❤️ قسمت ۷ و ۸ زنگ را فشرد
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
🌷🕊🕊🌷🇮🇷🌷🕊🕊🌷 💚 #رمان عاشقانه، جذاب، آموزنده و شهدایی 🤍#از_روزی_که_رفتی ❤️ قسمت ۷ و ۸ زنگ را فشرد
🌷🕊🕊🌷🇮🇷🌷🕊🕊🌷
💚 #رمان عاشقانه، جذاب، آموزنده و شهدایی
🤍#از_روزی_که_رفتی
❤️ قسمت ۹ و ۱۰
صدای پدر آمد:
_بجنب؛ باید زودتر بریم تمومش کنیم تا پشیمون نشدن!
رها به چهارچوب در تکیه داد و مظلومانه با چشمان اشکیاش به چشمان غرق شادی پدر نگاه کرد:
_بابا... تو رو خدا این کارو نکن! پس احسان چی؟ شما بهش قول دادید!
شهاب ابرو در هم کشید:
_حرف نشنوم؛ اصلا دلم نمیخواد باهات بحث کنم، فقط راه بیفت بریم!
رها التماس کرد:
_تو رو خدا بابا...
شهاب فریاد زد:
_خفه شو رها! گفتم آماده شو بریم! همه چیز رو تموم کردم. حرف اضافه بزنی من میدونم و تو و مادرت!
رها: _اما منم حق زندگی دارم!
شهاب پوزخندی زد:
_اون روز که مادرت شد خونبس و اومد تو خونهی ما، حق زندگی رو از دست داد! تو هم دختر همونی! نحسی تو بود که دامن پسر منو گرفت؛ حالا هم باید تاوانشو بدی!
+شما با احسان و خانوادهش صحبت کردید و قول و قرار گذاشتید!
شهاب: _مهم پسر منه... مهم رامینه! تو هیچی نیستی! هیچی!
شرایط بدی بود. نه «دکتر "صدر" » در ایران بود و نه "آیه"در شهر... دلش خواهرانههای آیه را میخواست. پدرانههای دکتر صدر را میخواست. این جنگ نابرابر را دوست نداشت؛ این پدرانههای سنگی را دوست نداشت!
صدای شهاب را شنید که از جایی نزدیک به در خروجی میگفت:
_تا ده دقیقه دیگه دم دری، وگرنه من میدونم و تو و اون مادرت! وسایلتو جمع کن که بعد عقد میری خونهی عموی پسره! قراره بشی زنعموش! همه که مثل مادرت خوش شانس نیستن با پسر مقتول ازدواج کنن!
رها روی زمین نشست و به چهارچوب در تکیه داد. مادر با چشمان اشکبارش نگاه میکرد.
" برایم غصه نخور مادر! اشک
هایت را حرامم نکن! من به این سختیها عادت دارم! من به این دردهای سینهام عادت دارم! من درد را میشناسم... مثل تو! من با این دردها قد کشیدهام! گریه نکن مادرم! تو که اشک میریزی حال دلم بد میشود! بدتر از تمام روزهایی که پیش رو دارم!"
لباسهایش را جمع کرد.
مادر مناسبترین لباسش را پوشیده بود. این هم امر پدر بود! خانواده مقتول خبر از خونبس بودن مادر نداشتند! اگر میدانستند که دختر یک خون بس را به عنوان خونبس دادهاند، هرگز نمیپذیرفتند! این دختر که جان پدر نبود...
این دختر که نفس پدر نبود!
این دختر، این مادر، در این خانه هیچ بودند، هیچ...
رها مادرش را در آغوش کشید:
_گریه نکن نفس من، گریه نکن جان رها! من بلدم چطور زندگی کنم! من خونبس بودن رو بلدم! مهم تویی مامانم! مهم تویی! مواظب خودت باش! فکر کن با احسان ازدواج کردم و رفتم! باشه؟
زهرا خانم: _چطور... آخه؟ چطور میتونم فکر بدبختی تو نباشم؟ نرو رها! از این خونه برو! فرار کن! برو پیش آیه؛ اما از این مرد دور شو! این زندگی نحس رو قبول نکن! منو ببین و قبول نکن! من فردا و فرداهای توام! خونبس نشو رها!
رها بوسهای روی صورت مادر نشاند:
_اگه فرار کنم تو رو اذیت میکنن! هم خودش، هم عمهها! من طاقت درد کشیدن دوبارهی تو رو ندارم مامان!
زهرا خانم دست به صورت دخترکش کشید و با حسرت به صورتش نگاه کرد:
_تو زن اون پیرمرد بشی من بیشتر درد میکشم!
رها بغض کرده، پوزخندی زد:
_یه روز میام دنبالت! یه روز حق تو رو از این دنیا میگیرم! یه روز لبخند به این لبهای قشنگت میارم مادرم!
وقتی سوار ماشین پدر شد، مادر هنوز گریه میکرد. چرا پدرش حتی اندکی ناراحتی نمیکرد؟ چرا پدر بیتابی دخترکش را نمیکرد! چرا قلبش اینقدر سخت و سنگی بود برای دخترک کوچکش؟
رها به احسان فکر کرد!
چند سال بود که خواستگارش بود. احسان، مرد خوبی بود. بعد از سالها پدر قبول کرد و گفت عید عقد کنند.
چند روز تا عید مانده بود؟ شصت روز؟هفتاد روز؟ امروز اصلا چه روزی بود؟ باید امروز را در خاطرش ثبت میکرد و هر سال جشن میگرفت؟
باید این روز را شادی میکرد؟
روز اسارت و بردگیاش را؟ چرا رها نمیکنند این رهای خسته از دنیای تیرگیها را؟
چرا احسان رفت؟ چرا در جایی اینقدر دور
کار میکرد؟ چرا امروز و این روزها احسان نبود؟ چرا مردی که قول داده پشت باشد پشت نبود؟ چرا پشتش خالی بود؟
پدر ماشینش را پارک کرد.
رها چشمهایش را محکم بست و زمزمه کرد:
" محکم باش رها! تو میتونی! "
نگاه نگرداند. سرش را به زیر انداخت، نمیخواست از امروز خاطرهای در ذهنش ثبت کند!
دلش سیاهی میخواست و سیاهی.آنقدر سیاه که شومی این زندگی را بپوشاند. به مادرش هم نگاه نکرد! این آخرین تصاویر پر اشک و آه را نمیخواست.
گوشهایش را فرمان نشنیدن داد؛
اما هنوز صدای بوق ماشینها را میشنید. نگاهش را خیرهی کفشهای پدر کرد... کفشهای مشکی براق واکس خوردهاش برق میزد. تنها چیز براق امروز همین کفش ها خواهد بود.
امروز نه حلقهای خواهد بود،
نه مهریهای، نه دسته گلی، نه ماشین عروسی.....
💚ادامه دارد.....
🤍 نویسنده؛ سَنیه منصوری
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2