708.3K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#نیایش_صبحگاهی
#سه_شنبه6آبانماه1404
مهربانا♥️
یاریمان کن تا همديگر را دوست بداريم
به همه ی ما عطا کن :
چشمي كه زيبايی را قسمت كند
دستی كه به ياری بشتابد
زبانی كه ذكر مهر بگويد ❣
و دلی كه تسكين درد گردد ❤️
خداوندا🤲
از تو می خواهم در این سه شنبه پاییزیی 🍁
برای همه دوستانم روزی زیبا رقم بخورد🍂🙏
آمین 🙏
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
امروز روز شهادت حضرت جعفر طیارﷺ هست
جعفر بن ابیطالب مشهور به جعفر طیار پسر عموی پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، برادربزرگ امام علی (علیهالسلام) جزء اولین مسلمانان بود. ایشان سرپرست مسلمانان مهاجر به حبشه بود که طبق نظر مفسیرین آیه ۱۰ سوره زمر در شان ایشان نازل شده است. وی در جنگ موته در حالی که فرمانده جنگ بود و دو دستش قطع شده بود، شهید شد.و بدان جهت پیامبر صلوات الله علیه به ایشان لقب جعفر طیار دادند چون فرمودند خداوند در بهشت به جای دو دست قطع شده جعفر به ایشان دو بال داده اند🌹
#جعفر_طیار
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
#محبت
#عشق
برای جلب محبت محبوب《 28》 کاغذ تهیه کن و بر هر کدام یکی از حروف الفباء عربی را بنویس بر پشت هر کدام نیز بنویس
اعظم قشد و توکل خدام الحروف بالجلب و العطف و المحبة و التهییج بین الطالب و المطلوب
و بر روی هر کاغذی سوره جن را بخوان سپس تمامی کاغذ ها را با هم بسوزان و خاکستر آن را در مقابل درب منزل محبوب پراکنده کن این عمل بسیار مجرب و سریع الاجابه است
📚 مجموعه ابن سینا ص 55
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#احسن_القصص 🍀شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی(۴۷) ناچار دوست خود رابه پایین درّه فرستادم. اما پس از ساعتی
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
#احسن_القصص
🍀شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی(۴۸)
راز محل دفن شیخ نخودکی
صاحب کتاب نشان از بی نشان ها، علی مقدادی اصفهانی درباره سکونت و محل دفن پدر خود، عالم ربانی حاج شیخ حسنعلی معروف و مشهور به نخودکی می نویسد: پدرم به من گفت: پس از مدتی زندگی در مشهد مقدس تصمیم گرفتم برای همیشه به شهر نجف اشرف نقل مکان کرده در آنجا ساکن شوم. اما قبل از حرکت مدتی در یکی از اتاق های صحن عتیق رضوی در مشهد با خود خلوت کردم و به ریاضت نفس مشغول شدم. همچنان در حال ذکر و مراقبه بودم که ناگهان پرده غیب برایم گشوده شد و دیدم درهای صحن مطهر عتیق بسته شد و منادی صدا می زند و می گوید: حضرت رضا (ع) اراده فرموده اند که از زوار خویش دیدن کنند.
پس از آن، جنب ایوان عباسی در همین نقطه که اکنون محل دفن شیخ است یک کرسی نهادند و حضرت (ع) روی آن قرار گرفتند، بعد به دستور امام (ع) در شرقی و غربی صحن عتیق گشوده شد تا زوار از در شرقی وارد و از در غربی خارج شوند. سپس دیدم که تمام صحن مملو از جمعیت است جمعیتی که برخی از آنان به صورت حیوانات مختلف بودند و به همین صورت انسان و حیوان از پیش روی حضرت (ع) عبور می کردند و حضرت (ع) دست مبارک و پرنوازش خود را بر سر همه آنان اعم از حیوان و انسان می کشیدند و اظهار مرحمت می فرمودند. پس از آن سیر و شهود معنوی و مشاهده آن رافت عام و مهر و محبت عمومی از امام (ع)، از رفتن به نجف اشرف منصرف شده و تصمیم گرفتم برای همیشه در مشهد مقدس ساکن شوم و چشم امید به الطاف و عنایات آن حضرت (ع) بدوزم.
فرزند شیخ می گوید: پس از ذکر این واقعه محل استقرار کرسی امام علی بن موسی الرضا (ع) را برای مدفن خود نشان داد و وصیت کرد که پس از رحلت از این دنیا در همان محل دفنش کنند و پس از وفات در همان نقطه مبارک مدفون شد.
نویسنده: مستقیمی
ادامه دارد...
#شرح_حال_اولیاء_خدا
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#تشرف #تشرفات (قسمت اول): #امام_زمان 💥تمام تنم در تب می سوخت، انگار مغز استخوانم را حرارت می دهند،
#تشرف
#تشرفات (قسمت دوم):
#امام_زمان
💥دو روز به این منوال گذشت، خلاف انتظار من و پزشکان، مرگ اتفاق نمی افتاد، ناچار به بخش منتقل شدم، حالت عادی نداشتم، نیمه هوش بودم، همه چیز را به شکل توهم می دیدم. جراحی بدون بی هوشی هم کم از مرگ نبود، سه تا جراحی بدون بی هوشی انجام شده بود، سینه ام را شکافته و لوله ای را به آن وصل کردند و از استخوان سینه ام تکه برداری می کردند، در تمام این عملهای سخت، تنها با خواندن دعای فرج بود که درد را احساس نمی کردم یا خیلی کم احساس می کردم.
✨💫✨
هر سه شنبه به این ترتیب به آقا امام زمان علیه السلام متوسل می شدم، مدتی گذشت تا اینکه در تاریخ ۸۱/۱/۲۹ پزشکان جوابم کردند، دکترم گفت: تو تا ۱۸ روز دیگر بیشتر زنده نمی مانی، برو هر کاری که داری انجام بده.
هر چند همه تسلیم این امر شده بودند، اما هنوز امیدی در انتهای دلم سوسو می زد و مرا به جمکران به دوباره زنده کردن می خواند.
✨💫✨
من باید دو نوبت شیمی درمان می شدم، یک نوبت آن را انجام داده بودم که پایم هماتوم (خون مردگی زیر پوست) و از زانو به پایین چهار برابر حجم واقعی خود شد، قرار شد پایم را عمل کنند، شب از من و همسرم رضایت گرفتنو که فردا به اتاق عمل بروم. چون پلاکت خونم خیلی پایین بود، دکتر گفته بود: ۸۰ درصد احتمال مرگ وجود دارد. ساعت ۱۱/۵ شب مادرم تماس گرفت و گفت: تو خوب می شوی! دیشب خواب دیدم آقای بزرگواری کاغذی به من دادند و فرمودند: "این شفای پسرت است."
ادامه دارد....
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2