راه بدست آوردن شادی۱۱_1.mp3
زمان:
حجم:
19.3M
راه بدست آوردن شادی۱۱.mp3
زمان:
حجم:
19.3M
ویس بدون آهنگ
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
امروز چهارشنبه
قضای ⇠ #نماز_عشا
بعد از هر نماز قضا خواندن دعای فرج(الهی عظم البلا...) برای سلامتی و فرج و مقدر شدن ظهور آقا جانمون حضرت مهدی (روحی لک الفدا) اجباری است🌹🌹🌹
چله مقاومت💔
#روز_سی_وهشتم
جهت دستیابی به مطالب ، روی عبارات آبی رنگ زیر ضربه بزنید 👇🏻
سوره فتح
دعای توسل
دعای چهاردهم صحیفه سجادیه
#مرگ_بر_امریکا
#مرگ_بر_اسرائیل
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
#داستان_کرامت
#حضرت_زهرا سلام الله علیها
معجزه اهل بيت در قم
سيد جليل و فاضل نبيل ، جناب آقاى سيد حسن برقعى واعظ، ساكن قم ، چنين مرقوم داشته اند:
آقاى قاسم عبدالحسينى ، پليس موزه آستانه مقدسه فاطمه معصومه (سلام الله عليها) و در حال حاضر، يعنى سنه 1348، به خدمت مشغول است و منزل شخصى او در خيابان تهران ، كوچه آقا بقال براى اين جانب حكايت كرد كه در زمانى كه متفقين محمولات خود را از راه جنوب به شوروى مى بردند و در ايران بودند من در راه آهن خدمت مى كردم . در اثر تصادف با كاميون سنگ كشى يك پاى من زير چرخ كاميون رفت و مرا به بيمارستان فاطمى شهرستان قم بردند و زير نظر دكتر مدرسى ، كه اكنون زنده است ، و دكتر سيفى معالجه مى نمودم ، پايم ورم كرده بود، به اندازه يك متكا بزرگ شده بود و مدت پنجاه شبانه روز از شدت درد ناله و فرياد مى كردم . امكان نداشت كسى دست به پايم بگذارد؛ زيرا آن چنان درد مى گرفت كه بى اختيار مى شدم و تمام اطاق و سالن را صداى فريادم فرا مى گرفت و در خلال اين مدت به حضرت زهرا و حضرت زينب و حضرت معصومه - سلام الله عليهم اجمعين - متوسل بودم و مادرم بسيارى از اوقات به حرم حضرت معصومه مى رفت و توسل پيدا مى كرد و يك بچه كه در حدود سيزده الى چهارده سال داشت و پدرش كارگرى بود در تهران ، در اثر اصابت گلوله اى ، مثل من روى تخت خواب پهلوى من ، در طرف راست بسترى بود و فاصله او با من در حدود يك متر بود و در اثر جراحات و فرو رفتن گلوله ، زخم تبديل به خوره و جذام شده بود و دكترها از او ماءيوس بودند و چند روزى در حال احتضار بود و گاهى صداى خيلى ضعيفى از او شنيده مى شد و هر وقت پرستارها مى آمدند مى پرسيدند: تمام نكرده است ؟ و هر لحظه انتظار مرگ او را داشتند.
شب پنجاهم بود. مقدارى مواد سمى براى خود كشى تهيه كردم و زير متكاى خود گذاشتم و تصميم گرفتم كه اگر امشب بهبود نيافتم خود كشى كنم ؛ چون طاقتم تمام شده بود. مادرم براى ديدن من آمد. به او گفتم : اگر امشب شفاى مرا از حضرت معصومه (سلام الله عليها) گرفتى ، فبها؛ و الا صبح جنازه مرا روى تختخواب خواهى ديد و اين جمله را جدى گفتم ، تصميمم قطعى بود.
مادرم غروب به طرف حرم رفت . همان شب مختصرى چشمانم را خواب گرفت ، در عالم رؤ يا ديدم سه زن مجلله از درب باغ (نه درب سالن ) وارد اطاق من كه همان بچه هم پهلوى من روى تخت خوابيده بود آمدند، يكى از زنها پيدا بود شخصيت او بيشتر است و چنين فهميدم اولى حضرت زهرا و دومى حضرت زينب و سومى حضرت معصومه - سلام الله عليهم اجمعين - هستند، حضرت زهرا جلو، حضرت زينب پشت سر و حضرت معصومه رديف سوم مى آمدند مستقيم به طرف تخت همان بچه آمدند و هر سه پهلوى هم جلو تخت ايستادند، حضرت زهرا(سلام الله عليها) به آن بچه فرمودند: بلند شو: گفت : نمى توانم . فرمودند: بلند شو. گفت : نمى توانم . فرمودند: تو خوب شدى ، در عالم خواب ديدم بچه بلند شد و نشست . من انتظار داشتم كه به من هم توجهى بفرمايند، ولى برخلاف انتظار حتى به سوى تخت من توجهى نفرمودند، در اين اثناء از خواب پريدم و با خود فكر كردم ، معلوم مى شود آن بانوان مجلله به من عنايتى نداشتند.
دست كردم زير متكا، سمى را كه تهيه كرده بودم بردارم و بخورم . با خود فكر كردم ممكن است چون در اطاق ما قدم نهاده اند، از بركت قدوم آنها من هم شفا يافته ام . دستم را روى پايم نهادم ، ديدم درد نمى كند، آهسته پايم را حركت دادم ، ديدم حركت مى كند. فهميدم من هم مورد توجه قرار گرفته ام ، صبح كه شد، پرستارها آمدند و گفتند: بچه در چه حال است ؟ به اين خيال كه مرده است . گفتم : بچه خوب شد. گفتند: چه مى گويى ؟! گفتم : حتما خوب شده ، بچه خواب بود. گفتم : بيدارش نكنيد تا اين كه بيدار شد. دكترها آمدند هيچ اثرى از زخم در پايش نبود، گويا ابدا زخمى نداشته اما هنوز از جريان كار من خبر ندارند.پرستار آمد باند و پنبه را طبق معمول از روى پاى من بردارد و تجديد پانسمان كند، چون ورم پايم تمام شده بود، فاصله اى بين پنبه ها و پايم بود. گويا اصلا زخمى و جراحتى نداشته .
مادرم از حرم آمد، چشمانش از زيادى گريه ورم كرده بود، پرسيد: حالت چطور است ؟ نخواستم به او بگويم شفا يافتم ؛ زيرا از فرح زياد ممكن بود سكته كند. گفتم : بهتر هستم . برو عصايى بياور برويم منزل . با عصا (مصنوعى ) به طرف منزل رفتم و بعدا جريان را نقل كردم .
و اما در بيمارستان ، پس از شفا يافتن من و بچه ، غوغايى از جمعيت و پرستارها و دكترها بود. زبان از شرح آن عاجز است ، صداى گريه و صلوات ، تمام فضاى اطاق و سالن را پر كرده بود.
#فاطمیه
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
حکمت ۱۳۵ 🌹چهار ارزش برتر (اخلاقی) 🎇🎇🎇#حکمت۱۳۵ 🎇🎇🎇 ✨ وَ قَالَ ( عليه السلام ) : مَنْ أُعْطِيَ أَ
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
حکمت ۱۳۵ 🌹چهار ارزش برتر (اخلاقی) 🎇🎇🎇#حکمت۱۳۵ 🎇🎇🎇 ✨ وَ قَالَ ( عليه السلام ) : مَنْ أُعْطِيَ أَ
حکمت ۱۳۶
🌸فلسفه احکام الهی(اخلاقی،معنوی)
🎇🎇🎇#حکمت۱۳۶ 🎇🎇🎇
✨ وَ قَالَ ( عليه السلام ) : الصَّلَاةُ قُرْبَانُ كُلِّ تَقِيٍّ وَ الْحَجُّ جِهَادُ كُلِّ ضَعِيفٍ وَ لِكُلِّ شَيْءٍ زَكَاةٌ وَ زَكَاةُ الْبَدَنِ الصِّيَامُ وَ جِهَادُ الْمَرْأَةِ حُسْنُ التَّبَعُّلِ .
✅و درود خدا بر او فرمود: نماز موجب نزديكي هر پارسايي به خداست، و حج جهاد هر ناتوان است، هر چيزي زكاتي دارد، و زكات تن روزه است، و جهاد زن، نيكو شوهرداري است.
#نهج_البلاغه
💠باهم نهج البلاغه بخوانیم
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2