امروز دوشنبه ختم انعام داریم هر نفر 《55》آیه هر کس مایله شرکت کنه وارد لینک زیر بشه و اسم و فامیلش را بنویسه تا وارد لیست بشه و بهش گفته بشه چه آیاتی را بخونه
روزهای شنبه ختم سی جزء قرآن روزهای دوشنبه ختم انعام هدیه برای ظهور و سلامتی آقا جانمون حضرت مهدیﷻ
لینک گروه👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/170918372C42e49e2bdb
May 11
داروخانه معنوی
امروز دوشنبه ختم انعام داریم هر نفر 《55》آیه هر کس مایله شرکت کنه وارد لینک زیر بشه و اسم و فامیلش را
سلام عزیزانم
خدا راهزاران مرتبه شکر با توکل بر خدا و عنایت حضرت حجت عج الله 《40》ختم انعام به نیابت از انبیاء مرسلین و امامین صدیقین شریفین وملائکه مقربین وهمه مسلمین مسلمات و مومنین و مومنات مخصوصا گذشتگان این گروه به نیت سلامتی و فرج و ظهور آقا جانمون در گروه خوانده شد😍😍😍
ان شاءالله که این ختمها مورد رضایت خداوند متعال قرار بگیره و مولامون حضرت مهدی عج الله این هدیه را از همگی ما قبول کنند
و ان شاءالله برای حاجت روایی و عاقبت بخیری همه شرکت کنندگان دعا کنند🌹
_آمین❤️
□_کـُــــلٰاه سرتـــٰــان نَرود ...!
_روز؎ دَر موعِظہ بَعد أز نمـــٰــاز،
⇇ «مُلا عَلے سمنٰانے ره۔۔𔘓» ،
بہ بٰازاریـــــٰان گُفت⇩⇩
⇦کہ شنیـــــده أم کہ ؛
زائـــــرٰان #امام_رضا ﷺ ..
عـــٰــازم #مشهد مُقـــــدس أند و
⇇ چَند روز دیگر بہ سمنـــٰــان مےرسَند، _«مُـــــواظب بــــٰـاشید کہ کلٰاه بر سرتـــٰــان
نَگذارند»
⇇ این جُملہ را روزهــــٰـا؎ بَعد هَم ؛
تــِـــکرٰار کَرد!!!
◇تا این کہ یِکے¹ أز بٰازاریـــٰــان گُفت کہ:
⇇ آقــــٰـا أگر مــــٰـا کُلاه سَر آنهـــــا نگذٰاریم۔۔
آنهــٰـــا نمےتـــــوٰانند کُلاه سر مـــٰــا
_بُگذٰارنـــــد !
□مــُـــلّٰا بٰاخَنـــــده ،
در پــــٰـاسخ مےگویـَــــد کِہ؛
_«کُلاه هَمیـــــن أست»✤⇉
کَم و گران مےدَهیـــــد،
⇇آنها " ایمــٰـــان " شمـــــآ را مےبــَـــرند.
کـــُــلاه حَقیقے،
و عِبـــــرت آموز کہ بٰاید همہ بـــــدٰانند، ⇇هَمیـــــن أست!!!
#سخن_بزرگان
#تلنگر
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
_چِہ تـــَــکلیف سَنگینےأست↓↓
⇇بـِــــلٰاتَکلیفے !!!
وَقتے کِہ نمیدٰانـــــم ۔۔
_مُنـــــتظرت مٰانـــــدم⇆
□یٰافَقـــــط خُودم رٰا،
⇦بہ انـــــتظٰار زَده أم «آقـــــآ𔘓»
#السلاموعلیکیابقیةالله
#امام_زمان
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
شِیخ حَسنعلے نُخـــــودکےاصفهٰانے(رحمةاللهعلیہ) :
بَرا؎«عـٰـاقبت بہ خِیر؎۔۔𔘓 »و
«زیـــــآد شُدن روز؎۔۔𑁍»
بهتریـــــنْ چیز؛
⇇نمـــــآز اوّلوَقـــــت۔۔
⇇نمـــــآز أوّلوَقـــــت۔۔۔
⇇ نمـــــآز أوّلوَقـــــت۔۔۔۔!!!
#نماز_اول_وقت
#سخن_بزرگان
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
۴۴ روز انتظار تا عید بزرگ غدیر خم هر روز یک فضیلت ، فضیلت شماره : ۴۷ ------------------------------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
۴۴ روز انتظار تا عید بزرگ غدیر خم هر روز یک فضیلت ، فضیلت شماره : ۴۷ ------------------------------
۴۳ روز انتظار تا عید بزرگ غدیر خم
هر روز یک فضیلت ،
فضیلت شماره : ۴۸
------------------------------
#عید_غدیر
#امیرالمومنین
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
خطبه ۱۲۴ قسمت دوم تعليم ياران در كار جنگ 🎇🎇🎇#خطبه۱۲۴🎇🎇🎇🎇🎇🎇 🌸 ضرورت جنگ بي امان براي شكست شاميا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
خطبه ۱۲۴ قسمت دوم تعليم ياران در كار جنگ 🎇🎇🎇#خطبه۱۲۴🎇🎇🎇🎇🎇🎇 🌸 ضرورت جنگ بي امان براي شكست شاميا
خطبه ۱۲۵
قسمت اول
در رابطه با خوارج
🎇🎇🎇#خطبه۱۲۵🎇🎇🎇🎇🎇🎇
🌿علل پذيرش حكميت در صفين.
ما افراد را داور قرار نداديم، تنها قرآن را به حكميت (داوري) انتخاب كرديم (كه آنها بر سر نيزه كرده و داوري آن را مي خواستند) اين قرآن، خطي نوشته شده كه ميان دو جلد پنهان است، زبان ندارد تا سخن گويد، و نيازمند به كسي است كه آن را ترجمه كند، و همانا انسانها مي توانند از آن سخن گويند، و هنگامي كه شاميان ما را دعوت كردند تا قرآن را ميان خويش داور گردانيم، ما گروهي نبوديم كه به كتاب خداي سبحان پشت كنيم، در حالي كه خداي بزرگ فرمود: (اگر در چيزي خصومت كرديد آن را به خدا و رسول باز گردانيد) باز گرداندن آن به خدا اين است كه سنت او را انتخاب كنيم، و باز گرداندن به پيامبر (ص) اين است كه سنت او را انتخاب كنيم، پس اگر از روي راستي به كتاب خدا داوري شود، ما از ديگر مردمان به آن سزاوارتريم، و اگر در برابر سنت پيامبر (ص) تسليم باشند ما بدان اولي و برتريم، اما سخن شما كه چرا ميان خود و آنان براي حكميت (داوري) مدت تعيين كردي؟ من اين كار را كردم تا نادان خطاي خود را بشناسد، و دانا بر عقيده خود استوار بماند، و اينكه شايد در اين مدت آشتي و صلح، خدا كار امت را اصلاح كند و راه تحقيق و شناخت حق باز باشد، تا در جستجوي حق شتاب نورزند، و تسليم اولين فكر گمراه كننده نگردند.
#نهج_البلاغه
💠باهم نهج البلاغه بخوانیم
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
_پـُــــرشُد..⇩⇩
⇦ تَمـــــٰام صَحن و روٰاق أز،
□ هِـــــزار¹⁰⁰⁰ گُل🌹⇨
تٰــا أز ⇇بــِـهشت هَم شَود ایـــــنجٰا ؛
« بِهشـــــت تــَـــر𑁍⇉»
#امام_رضا
#دهه_کرامت
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
#حاجت
ذِکـــــر؎ مَخصوص
⇇ شَبهـــٰــا؎ سِہ شَنبہ
◇تـَــــوسل بہ حَضرت بـَــــقیة الله الأعظم ﴿مَهـــﷻــد؎ صـــــآحب الزمٰان۔۔𔘓﴾
⇇ بـــــسیٰار بـــــسیٰار بـــــسیٰار گره گشٰاست!
□هفتٰاد⁷⁰ مَرتبہ تـــــوسُل زیـــــر رٰا بخوٰانید.
👈یـــــا اللهُ یـــــا مُحَمَّدُ یـــــا عَلِیُّ یـــــا فاطِمَه یـــــا صَاحِبَالزَّمان اَدْرِکنے وَ لا تُهْلِکْنے🌼
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
این داستان واقعی است: #آخرین_بازدید #رمان #قسمت_پنجم با بازشدن در ،معمای جنازه ی سوخته حل شد.در
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
این داستان واقعی است: #آخرین_بازدید #رمان #قسمت_پنجم با بازشدن در ،معمای جنازه ی سوخته حل شد.در
این داستان واقعی است
#آخرین_بازدید
#رمان
#قسمت_ششم
داغ فرزند رشیدم واینکه چه کسی اینگونه بیرحمانه فرزندم را کشته یک طرف،و اینکه به چه جرمی کشته شده هم از طرفی امانم را بریده بود
پسرم که آزارش به مورچه هم نمی رسید. در این روزگاری که والدین اکثرا از گستاخی و پرخاشگری فرزندانشان می نالند،پسر من هر روز به مادر بزرگ پدری و مادریش سر میزد،و بیشتر وقتها پیش مادر شوهرم میخوابید تا احساس تنهایی و دلتنگی نکند.پسرم دانشگاه سراسری یاسوج قبول شدولی دلمون نیومد اونجا بفرستیم مبادا در رفت و آمد دانشگاه بلایی سرش بیاید،اخه عزیز دردونه چندین خانواده بود.دردونه بود اما لوس و ناز پرورده نبود،مطیع بود،احترام سرش میشد،بزرگتر و کوچکتری سرش میشد،وقتی جایی میخواست بره به ده هزار تومن توجیبی اکتفا میکرد و هزار باردستمو میبوسید و تشکر میکرد و میگفت :خدا بخواد و دانشگاهم تموم بشه،سرکار میرم و دیگه نمیذارم تو و باباعلی کار کنید،الهی بمیرم اون روز لعنتی که میخواست بره با حجب و حیای خاص خودش اومد و گفت:مادرجانم،دعوت دوستمم،گودبای پارتی ترتیب داده،اخه میخواد بره خارج،برای همین کدورتها رو کنار گذاشتیم و بعد از سه ماه قهر،اشتی کردیم همه دوستام اونجا دعوتن.میگم اونجا شاید یهو بچه ها خواستن خوراکی چیزی بخرن اگه ده هزار تومنی بدی بهم، لطف میکنی.
چشمان زیبای عسلی شو نگاه کردم و بیست هزار تومنی که ته جیبم جاخوش کرده بود رو بهش دادم.پیشانیم رو بوسید و گفت :بزار دانشگاهم تموم شه و سر کار برم،دیگه نمیذارم چشای خوشکلت با خیاطی ضعیف شه.پسرم همچین بچه دلسوز و مهربانی بود،اخه این فرشته مهربون من به چه جرمی کشته شده ؟انهم با این قسااااوت؟؟؟دادمیزدم،جیغ میکشیدم،خونه ما چون کوچک بود،در منزل پدرشوهرم مراسم داشتیم،از در و دیوار آدم میبارید،همه بودن!دوست و اشنا،همسایه و غریبه،تمام دوستان پسرم همه مشکی پوش و داغدار😭 شیون میکردند!پویا،علیرضا،رضا،کامیار،کمال اصغری ،سید دانیال. ز و همه و همه ...
کامیارو پویا را که لابلای جمعیت دیدم اشکها و فریادم بیشتر و بیشتر شد.فریاد زدم دیدی کامیار جان؟دیدی چه خاکی بسرم شد؟عروسی هفته قبل یادته کامیار با صادقم دست گرفته بودین و چقدر رقصیدین؟؟؟
توضیح نویسنده👈_رقص محلی کوردهاهلپرکه نام دارد و درآن زن و مرد به نشانه برابری حقوق بین زن و مرد،دست هم را میگیرند و در صفی طویل میرقصندو تمام حرکات در آن نشانه ونماد خصوصیتی زیباست و معنی خاصی دارد.کردهاانواع مختلفی هلپرکه دارند که هرکدام معنی خاصی دارد.در قدیم الایام برای مراسمهای عزا و جنگ و شادی و همه چی هلپرکه خاص ان مراسم را بکار میگرفتند👉
.وای کامیار جان چقدر صادقم خوشحال بود،چقدر رقصید،پویا،کامیار بگید که دروغه و صادقم زنده س!بگید که کابوس میبینم...آنقدر داد زدم که از هوش رفتم..
ادامه این قسمت ماجرا از زبان دایی کاظم:
وقتی که جنازه صادق شناسایی شد،به سرعت به فرهاد، شوهر خواهرم شیرین زنگ زدم،
+الو،فرهاد جان خوبی،کجایین؟
-سلام داداش کاظم،الان ما اربیل هستیم،نمیدونه قیامتیه اینجا،باورت نمیشه همه کردهای ایران هم ریختن اینجا،همه جا شادی و رقصه،میگن رفراندوم میشه!
+فرهاد جان ول کن این حرفا رو،بدرک که چکار میکنن،برو یه جای خلوت کسی نباشه کارمهمی باهات دارم.
_جانم داداش کاظم بگو،تنهام الان.
+ببین فرهاد،نذار مادرم و شیرین بفهمن،هیچکس نفهمه هااا،صادق از جمعه گم شده بود و دنبالش میگشتیم،بعد از چهار روز جنازه شو که کاملا سوزانده شده رو پیدا کردن،اب دستتونه بزارین و برگردین ایران،اگر هم مادر و شیرین پرسیدن الکی بگو صادق تصادف کرده و رفته کما،یه چیزی سرهم کن تا برگردین اینجا.....
فکر کنم که فرهاد اخر حرفهامو اصلا متوجه نشد چرا که با صدای بلند میگریست و میگفت اخه چراصادق،بچه ای به اون نازنینی😔
با زنگ من بلافاصله راه افتاده بودند وغروب روز اول مراسم رسیدند..
وقتی که مادرم و خانواده فرهاد رسیدند،با دیدن جمعیت و ناله و شیون جمعیت شوکه شدند و تازه فهمیدند که چه بلایی سرمون اومده😭
انروز چند بار فریبا از هوش رفت ودر بیمارستان بستری شد.مادرو شیرین با ناله و شیون سراغ فریبا رو میگرفتند،فریبا در بیمارستان که بهوش اومد با داد و فریاد برادرم رو مجبور کرده بود که بیارتش خونه.به محض اینکه فریبا اومد مادرم و شیرین به سمتش دویدند و با گریه و شیون تمام سر و صورت خود را زخمی و خونی کردند....از آنروز و قیامتی که در آن روز بود نگم که نمونه ش تا به حال ندیده بودم😔
در لابلای جمعیت یکدفعه چشمم به علی اقا افتاد.دور از همه جمعیت گوشه ای نشسته بود و عکس صادق در دستش نوازشش میکرد.نزدیکتر شدم دقت که کردم به آرامی به عکس صادق میگفت:به بابا نمیگی کی باهات اینکارو کرده؟
قلبم آتیش گرفت😔
ادامه دارد....
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
#نماز_شب 🌙🌓
💠پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
🔸«در بهشت غرفه هایی است که داخل آن از بیرون و بیرون آن از درون نمایان است و در آن افرادی از امّت من اسکان می یابند که سخن شایسته بر زبان می آورند و به اطعامِ طعام می پردازند و سلام را در میان مردم گسترش می دهند و همیشه روزه دارند و شب هنگام که همگان در خوابند، به نماز بر می خیزند.»
📚 نورالثقلین، ج 3 ص 263
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2