eitaa logo
داروخانه معنوی
6.6هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
4.7هزار ویدیو
128 فایل
کانال داروخانه معنوی مذهبی ؛ دعا؛ تشرفات و احکام لینک کانال در ایتا eitaa.com/Manavi_2 ارتباط با مدیر @Ya_zahra_5955
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
- مَـردم گمٰـان کُننـــــد ⇇ کہ حِیـــــدر خُـدا؎ مٰـاسـت ، أز بَس کہ بعـد نــــٰـامِ ﴿علّـےﷺ﴾↓↓↓ ⇦ هـو کِشیـــــده‌‌ایـم ➛ «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شماره کارت برای مشارکت در ناهار روز عید غدیر هر کس هم نتونست مشارکت کنه خودش روز عید وقتی ناهار میپزه یک نفر بیشتر بپزه و برای همسایه اش ببره ما باید کم کم غدیر را زنده کنیم همونطور که عاشورا و محرم اسلام را زنده نگه داشته غدیر میتونه باعث زنده نگه داشته شدن شیعه و ان شاءالله بزرگترین قدم برای ظهور باشه شماره کارت👇👇 6104 3386 2549 6803 بانک ملت زهرا حیدریان
کارگاه خویشتن داری 05.mp3
15.8M
۵ ⬅️ تقوا تلاش برای برداشتن محدودیت‌ها و مراقبتی کاملاً هوشمندانه است، نه الزاماً نسبت به امور حرام... 🔺حتّی صورت‌های مقدّس، اگر باعث حجاب بین ما و خداوند و اهل‌بیت(ع) شوند، نیازمند مراقبت و پرهیزند... ‌ «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
داروخانه معنوی
داستان‌واقعی #برات_میمیرم #رمان #قسمت‌سوم از صحبتهای شان فهمیدم اجاز ه می خواست که حضوری برای معار
داستان‌واقعی پدرم آدم بی منطقی نبود... فقط اینکه خبر نداشت دخترش شیدا شده و خواستگاری کرده..... منو پیشش نشاند و دستمو گرفت.... یک بوسه به پیشانیم زد و گفت: دخترم من هیچ وقت شما رو برای کاری مجبور نکردم... همیشه سعی کردم هر تصمیمی تو زندگی تون میگیرید آگاهانه و با رضایت قلبی خودتون باشه .... الان هم باید بزرگترین تصمیم زندگیتو بگیری.... اجازه دادم یک بار بتونید ملاقات داشته باشید ... من هم تمام توانم رو میزارم برای تحقیق ... انشاا... بتونم کمکت کنم بهترین تصمیم رو بگیری... راستش امروز وقتی چادر پوشیدنت رو دیدم در نظرم مثل یک فرشته شده بودی... اما یه خورده نگران شدم که به خاطر خواستگارها چادر سر کردی... من خیلی فوری گفتم: آقا جون بخدا چادر پوشیدن تصمیم خودم بود.... پدرم با تبسم گفت: معلومه دلت گیره☺️💝 امیدوارم احساست کار دستت نده!! هرچند احساسات برای خانمها امتیازه ولی سعی کن تو ازدواج منطق رو هم لحاظ کنی... دست آقا جونمو بوسیدم و بهش گفتم: چشم آقاجون.... حتما!! خدا سایتونو کم نکنه.... خدا خدا میکردم یک وقت لو نره که من از سینا خواستگاری کردم.... مادر سینا زنگ زد و آدرس یک رستوران را داد تا من برای ملاقات به آنجا بروم... وقتی حاضر میشدم برای رفتن سر از پا نمی شناختم... از خونه که زدم بیرون تازه متوجه شدم چادر ندارم😕 دیگه دیر شده بود.... فرصتی برای تهیه چادر نبود... با خودم گفتم برگردم چادر نمازمو بپوشم....بعدش گفتم ولش کن اینجوری که بدتره...بیشتر توی چشم میشم... ولی نگرانی بی چادر بودن حالمو خراب کرد... میترسیدم همان روز اول بزنه تو ذوقم بگوید: الکی می‌گفتی چادری میشی ... وگرنه فرصت دوخت چادر رو داشتی.... اما از ترس اینکه دیر برسم ٬ همه چیز را فراموش کردم و به موقع سر قرار حاضر شدم... باورم نمی شد... وقتی رسیدم با هم چنین صحنه ای مواجه بشم.... ادامه دارد.... ‌ «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️✨نیایش شبانه با حضـــــرت عشق ❤ ❤ 🤍✨خـــــدایــــــا🤲 ❤️✨در این شب عزیز 🎉 🤍✨بضاعت من به قدری است ❤️✨کـــه نــمــی دانـــم 🤍✨در حق دوستانم چه دعایی کنم ❤️✨امــــا مــی دانـــم 🤍✨که تو از حال آنان آگاهی ❤️✨پس بهترین هارا برایشان مقدرفرما 🤍✨آمـــیـــن یــــا رَبَّ🤲 ❤️✨با آرزوی بهترینها برای شما خوبان «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از داروخانه معنوی
از جُملہ د؏ــــآهـــــآیے ڪہ؛ ﴿شِیـــــخ جَعـــــفر مُجتهد؎﴾(رہ) مُڪرر توصّیہ مےڪَردند : خوٰاندن ﴿زیـــــآرت ٰال یٰاسیـــــن✿ ﴾ در نُہ⁹ روزهنگام بین الطُلو؏ـــــین بود ڪِہ آثـــــآر ؏ـَــــجیبے دَر پے دٰارد۔۔۔۔♡♡♡ @Manavi_2