eitaa logo
داروخانه معنوی
5.4هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
4.3هزار ویدیو
120 فایل
کانال داروخانه معنوی مذهبی ؛ دعا؛ تشرفات و احکام لینک کانال در ایتا eitaa.com/Manavi_2 ارتباط با مدیر @Ya_zahra_5955
مشاهده در ایتا
دانلود
داروخانه معنوی
#تشرفات #امام_زمان ✨یکی از دانشمندان، آرزوی زیارت امام زمان را داشت. مدتها ریاضت کشید و کوشید ولی
جعفرنعلبنداصفهانی عنایت_امام زمان_به_زوار_سیدالشهدا علیه السلام بخش_اول 📜مرحوم نهاوندی در کتاب عبقری الحسان(جلد۴ صفحه ۳۲۷ الی ۳۳۰) نقل می فرماید : در خراسان، روز يك شنبه، هفتم ماه شعبان از سال هزار و سى صد و شصت هجرى، آقاى حاج ميرزا محمد على گلستانه اصفهانى خراسانی ، فرمودند: عموى من آقا سيّد محمد على براى من نقل فرمودند: 🖋زمان ما در اصفهان شخصى جعفر نام، نعل بند بود، او صحبت هايى مى كرد كه موجب طعنه مردم به او شده بود، مثل آن كه به طىّ الأرض به كربلا رسيد يا مردم را به صورت هاى مختلف ديد(خوک و سگ و...) و يا درك شرف خدمت حضرت صاحب الامر- صلوات اللّه عليه- را نمودن و برحسب بدحرفى مردم، او هم آن صحبت‌ها را ترك نمود، تا آن كه روزى براى زيارت مقبره متبرّك تخت فولاد مى رفتم؛ بين راه ديدم جعفر نعل بند هم مى رود. نزديك او رفتم، گفتم: ميل دارى در راه با هم باشيم. گفت: چه ضرری دارد، با هم صحبت مى كنيم، زحمت راه را هم نمى فهميم. قدرى با هم صحبت كرديم، سپس پرسيدم: اين صحبت‌ها كه از تو نقل مى كنند چيست؟ صحّت دارد يا نه؟ گفت: آقا از اين مطلب بگذريد. اصرار كردم و گفتم: من كه بى غرضم، مانعى ندارد بگويى. گفت: آقا شرح حال من آن است كه از پول نعل بندى خودم، بيست و پنج سفر كربلا مشرّف شدم و همه را براى روز عرفه مى رفتم، در سفر بيست و پنجم در بين راه ، یک شخص يزدى با من رفيق شد. چند منزل كه رفتيم، مريض شد و كم كم مرض او شدّت كرد، سپس به يك منزلى رسيديم كه خوفناك بود و به اين سبب دو روز قافله را در كاروانسرا نگاه داشتند تا قافله هاى ديگر برسند و جمعيّت زيادتر شود، آن گاه حال او خیلی وخیم شد و به موت مشرّف گرديد. روز سوّم كه قافله خواست حركت كند، متحيّر ماندم كه رفیق مریضم را چه کنم! چگونه او را به اين حال، تنها بگذارم در حالی که من نزد خدا مسئولم و چگونه بمانم و زيارت عرفه كه بيست و چهار سال براى درك آن جدّيت داشتم را از دست بدهم؟!! . آخر الامر بعد از تفكر زیاد، تصمیم به رفتن گرفتم ، مقارن حركت قافله پيش او رفتم و گفتم: من مى روم و دعا مى كنم، خداوند تو را هم شفا مرحمت مى فرمايد. چون اين را شنيد، اشكش جاری شد و گفت: من يك ساعت ديگر مى ميرم، صبر كن و چون مردم، خُرجين و اسباب و الاغ من همه مال تو باشد. من را با همين الاغ به كرمانشاه برسان و از آن جا هم به هر نحو كه راحت باشد مرا به كربلا برسان! وقتى اين حرف را زد و گريه او را ديدم، دلم به حال او سوخت ، ماندم و قافله رفت. قدرى كه گذشت، از این دنیا رحلت گرد. او را بر الاغ بستم و حركت كردم. چون از كاروانسرا بيرون رفتم، ديدم قافله پيدا نيست، ولى گرد و غبار آن‌ها را از دور مى ديدم. تا يك فرسخ راه رفتم، به هر نحوى ميّت را بر الاغ مى بستم، قدرى كه مى رفتم مى افتاد و هيچ قرار نمى گرفت، بعلاوه بر آن ، خوف تنهايى بر من غلبه كرد، چون که ديدم نمى توانم او را ببرم ، ناراحت شدم. ايستادم، به جانب حضرت سيّد الشهدا- صلوات اللّه عليه- توجّه كردم و با چشم گريان عرض كردم: آقا! آخر من با اين زائر شما چه كنم. اگر او را در اين بيابان بگذارم كه مسئول خدا و شما هستم و اگر بخواهم او را بياورم كه نمى توانم و درمانده شده ام. در اين حال ديدم چهار نفر سوار پيدا شدند، سوار بزرگ ترى كه ميان آن‌ها بود؛ فرمود: جعفر با زائر ما چه مى كنى. عرض كردم: آقا چه كنم در كار او درمانده ام. سه نفر ديگر پياده شدند، يك نفر آن‌ها نيزه اى در دست داشت، نيزه را در گودال آبى كه خشك شده بود، فرو برد، آب جوشيد و گودال پُر شد، سپس ميّت را غسل دادند، بزرگ تر آن‌ها ايستاد و با ما بر او نماز خواند، آن گاه او را محكم بر الاغ بستند و ناپديد شدند. من روبه راه آوردم و مى رفتم، يك بار ديدم از قافله اى گذشتم كه قبل از ما حركت كرده بود؛ پيش افتادم، تا آن كه ديدم به قافله اى رسيدم كه آن‌ هم قبل از آن قافله ما حركت كرده بود ، طولى نكشيد ديدم به پل سفيد نزديك كربلا رسيدم و در تعجّب و حيرت بودم كه اين چه واقعه اى است، سپس او را بردم و در وادى ايمن دفن كردم. تقريبا بعد از بيست روز ديگر، قافله ما رسيدند، هريك از اهل قافله مى پرسيدند تو چه وقت و چگونه آمدى؟ من براى بعضى به اجمال و براى بعضى به شرح مى گفتم و آن‌ها تعجّب مى كردند تا روز عرفه شد، من به حرم مطهّر رفتم و مردم را به صورت حيوانات مختلف از قبيل گرگ، خوك، ميمون و غيره‌ها و جمعى را هم به صورت انسان مى ديدم. پس از شدّت وحشت زدگى برگشتم. تا قبل از ظهر رفتم، باز به همان حالت مى ديدم و برگشتم، بعد از ظهر باز رفتم، همان طور مشاهده كردم..... ادامه دارد... «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧿ذکری بینظیر برای استجابت دعا.. 📿ذکر مخصوص صلوات حضرت زهرا(س) «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔 یـــــٰا‌ربّ چِہ شَـــــود ؛ ⇜زٰان گـــُــل‌نــَـرگـــــس خَبـــــر آیـــَــد۔۔ آن یـٰار سَـفــر کــَردهٔ مـٰا⇩⇩⇩ ⇦أز سَـفــر آیــَـــد۔۔ شــــٰـام سیَہ« غِیبـــــت کُبـــــر؎ٰ»، _ بہ سـَــــر آیــــَـد⇉ ⇇ اُمیـد هَـمـهٔ مُنتظــــــرٰان، ╰➤ ﴿مُنتـــــظَر آیـَــــد﴾ 🤲 اللّهُمَّ‌ عَجِّلْ‌ لِوَلِیِّکَ‌ الْفَرَج 🤲 🤲اللَّهُمَّ اجْعَلْنٰا مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ🤲 «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رضـــــٰاخـــٰــان⇜ هَم أگـر مےدیــد۔۔۔ □بـــــٰا ﴿چــٰـادر𑁍﴾ ⇠چِقــدر زیبـٰــایے! ◈◈جَهـــٰان پــُـر.مےشُـــد أز؛ .....قــٰـــانونِ ... ╰─┈➤ «چــــٰـادرهـــــآ؎اجبـــٰــار؎𔘓⇉» «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✧مَـن‌فَقـَط‌ یِک‌¹ آرِزو دارَم‌‌کہ‌↓↓↓ ⇠آن‌هَـم‌﴿اَربَعیــــــن۔۔۔𑁍 ﴾ □سَجـــــده‌ِ؎شُکـــــر؎کنَـــــم‌ ╰─┈➤ ◇◇پـــــا؎ستـــــون‌ِآخَـــــریـن🚩⇉ «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
تبدیل رابطه ها ۳۱_3_1.mp3
43.45M
ها 🤝 ●قسمت{سی و یکم} ●(آداب غذا) ✍در احکام اول؛ پذیرفتن مهم است. حاجیه خانم رستمی فر🎤 «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✧‏چِہ کـــَــرده ‌ا؎کِہ⇩⇩⇩ ⇦جهــــٰـانےبہ تـُــــو یَقیـــــن دٰارد؟ بـــَــرا؎ دیـــــدَنِ تــُـᰔــو، شــُـــوقِ اینچنیـــــن دٰارد⇉ □تـــُــو کیستے کِہ بہ یـــــٰادَت ؛ ⇇ پــَـــس أز هـــــزٰارٰان ســـٰــال۔۔۔ ◈جهــــٰـان،⇜ قیـــٰــامتے أز جِنـــــس ╰─┈➤ ◇◇﴿..أربَعیـــــن۔۔۔𔘓﴾ دٰارد؟ «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
دور أز تـُــــو مـــٰــانـــــده أم ⇠ گـِــــره أم وٰا نمےشَـــــود ۔۔۔ مـــــٰاهے کہ فـــٰــارغ أز غــَـــمِ ↓↓↓ ⇇ دریــٰـــا نمےشـــَــود ۔۔! □رٰاه ⇠حـَــــرم نشـــٰــان بــِـــده، أز شَهـــــر خَـــــستہ أم ✿⇉ ◇لطفـــــاً نــــَـده جـَــــوٰاب مـــــَرٰا ╰➤ ⇦بــــٰـا "نمےشَــــــــــود"💔⇉ «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
داروخانه معنوی
خطبه ۱۶۷ در ابتداي حكومتش 🎇🎇🎇#خطبه۱۶۷🎇🎇🎇🎇🎇🎇 🌿✨ويژگيهاي قرآن همانا خداوند بزرگ كتابي هدايتگر
خطبه ۱۶۸ پس از بيعت با حضرت 🎇🎇🎇🎇🎇🎇🎇🎇🎇 🌾واقع بيني در مبارزه با ناكثين اي برادران! از آنچه شما مي دانيد بي اطلاع نيستم، اما قدرت اجراي آن را چگونه به دست آورم؟ آنان با ساز و برگ و نيرو به راه افتادند، بر ما تسلط دارند و ما بر آنها قدرتي نداريم، هم اكنون بردگان شما با آنها مي جوشند، و باديه نشينان اطراف شما به آنها پيوسته اند، آنها در ميان شما زندگي مي كنند، و هر مشكلي را كه بخواهند بر شما مي بارند، آيا براي خواسته هاي خود تواناييد؟ مشكلات جنگ داخلي كاري كه پيش آمده از جاهليت است، شورشيان يار و ياور دارند، اگر براي كيفر دادنشان حركتي آغاز شود، مردم به چند دسته تقسيم مي شوند، گروهي خواسته هاي شما را دارند، و عده اي بر خلاف شما فكر مي كنند، و گروهي نه اين را مي پسندند و نه آن را، پس صبر كنيد تا مردم آرام شوند، و دلهاي مضطرب در جاي خود قرار گيرد، و حقوق از دست رفته با مدارا گرفته شود. اكنون مرا آسوده گذاريد، و در انتظار فرمان من باشيد، كاري نكنيد كه قدرت ما را تضعيف كند، اقتدار امت ما را متزلزل سازد و سستي و زبوني به بار آورد، اين جريان سياسي را تا مي توانم مهار مي كنم، اما اگر راه چاره اي نيابم با آنان مي جنگم (كه سرانجام درمان، داغ كردن است). 💠باهم نهج البلاغه بخوانیم «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
دسترسی آسان به بندهای استغفار هفتادبندی امیرالمومنین (ع) 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 🌺صوت و متن بند شانزدهم «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
✧_بـَـــــر مـــٰـــا بـــــرسٰـانيـــــد ، ⇇دَوٰايـے لُطـفـــــاً۔۔۔ _أز غُصّـہ مَـــــريضـيـــــم، ⇇شَفــٰـــايـےلُطـفــاً۔۔۔ ◈◈دَر نُســــــخہ؎مـــــٰـا ، جٰـا؎ دوٰا بِنـــــويسـيد: ╰─┈➤ «يـک¹ چـــٰا؎غَلـيــظ كـــــربلـٰايـےلُطفـــــاً.۔» «داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇 @Manavi_2