فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_مذهبی
لا تجسس !🤦🏻
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
#دشمن
برای متفرق_ساختن_جمع_دشمنان
✨✍کساني که نسبت به شما توطئه چيني مي کنند، 《۷۰ 》بار دعای زير مفيد است:
🍃🍂بسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرحيم؛
اللّهُمَّ شَتِّتْ شَمْلَهُمْ وَ فَرِّقْ جَمْعَهُمْ وَ قَلِّبْ تَدْبيرَهُمْ وَ خَرِّبْ بُنيانَهُمْ وَ بَدِّلْ اَحْوالَهُمْ وَ قَرِّبْ اجالَهُمْ وَ قَطِّعْ اَعْمارَهُمْ وَ اشْغَلْهُمْ بِاَبْدانِهِمْ وَ خُذْهُمْ اَخْذَ عَزيزٍ مُقتدرٍ يا قهّارُ يا قهّارُ يا قهّارُ يا جبّارُ يا جبّارُ يا جبّار.🍂🍃
📚 دو هزار دستورالعمل مجرب صفحه ۲۵۵
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#تشرفات 🔹 #تشرف شنیدنی شیخ اسماعیل نمازی شاهرودی 🎙 #امام_زمان اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5803315864249830045.mp3
4.21M
#تشرفات
🔹 داستان #تشرف محمد صادق عراقی
🎙️#امام_زمان
اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج 🤲
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_مذهبی
🔸️ذکری برای رفع فشارهای زندگی
تسبیحات حضرتزهرا سلام الله علیها
🎙حجت الاسلام عالی
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
#سلام_امام_زمانم❤️
دَر خـــٰــانہ هٰـــــا نَبـــــودَنت
⇠ احســـٰــاس مےشـَــــود؛
خــٰـــالیست جــــٰـا؎ عَکـــــس تـــُــو،
□ بِیـــــن اُتـــٰــاق هـــٰــا...⇢
⤦بــَـــرگـــــرد بے تــُـــو کُـــــل جَهــٰـــان ؛
۔۔۔۔نـــٰــامُنـــــظم أســـــت؛
↳❍↲خُـــــوش کــَـــرده ایم دِل ،
◇بِہ هَمیـــــن اتفـــٰــاق هـٰــــا...⇉
#﴿سَـــــلٰاممـُــــولٰا؎مَـــــن✤⇢﴾
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
#امام_زمان♥
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
أز هَـــــمہ؎« خـــــوٰاهـــــرٰان عـَــــزیـــــزم» و
أز هَـــــمہ؎« زنــٰـان امـّـت رَســـــول الله» ،
مےخـــــوٰاهـَــــم ↡↡
⤦ ⤦ روز بہ روز ﴿حجــٰـــاب۔۔✿﴾،
خـــُــود را تَقـــــویت کــــُـنید،
❍↲مبـــٰــادا تـــٰــار مـــــویے أز شُمـــٰــا،
نَظـــــر نــــٰـامَحـــــرمے رٰا
⇇بِہ خــُـــود جَلـــــب کُـــــند؛
◇مبــٰـــادا چــٰـادر رٰا کـــــنٰار بُگـــــذٰارید...۞⇉
«شَهیـــــد مُحــسِن حُـجَجے✤»
#حجاب
#ریحانه
#چادرانه
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
□مـــَــن رعـــــیَّت و غــُـــلام،
⇠⇠تــُـــو سُلـــــطٰان کَـــــربـــــلٰا...
◇مـَــــن مـــــور نـــٰــاتــَـــوٰان و
⇇تــُـــو سُلیمـــٰــان کـــَــربـــــلٰا....
دَستے کِہ بِیـــــن عَـــــرش،
⤦ ⤦ نــِـــوشتہ تـُــــو رٰا أمیـــــر؛
_مـــَــن رٰا نــِـــوشتہ أســـــت
╰─┈➤
« پَریشــــٰـان کـَــــربـــَــلٰا𔘓⇉»
#امام_حسین
#کربلا
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#زبان 🗣 🔸 قسمت (چهارم ) 🔸( تیری که به خطا میرود ) عاقبت کنترل نکردن زبان #استاد حاجیه خانم رست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Audio_461810.mp3
19.28M
خِیـــــلے ذِکـــــر بِگـــــید،
⇠بَعـــــد ِمــَـــرگ ؛
تــــِـشنہ؎ یــِـــک¹ لــَـــحظہ ↡↡
⤦تـــــأکیـــــد مےکـُــــنم
⇠تـِــــشنہ؎ یـــــک¹ لـَــــحظہ؛
□بـــــرگـــــشت میـــــشید ،
بـَــــلکہ یِکـــــدونہ ذِکـــــر بِگـــــید .⇢
⇇حٰالا کہ وقّـــــت دٰار؎ و میتـــــونے چِـــــرٰا نـَــــگے ؟۞⇉
#تلنگر
#یاد_مرگ
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#رمان " #رویای_من "بر اساس #داستان_واقعی قسمت_سی و پنجم ✍ بخش سوم 🌹دستشو گرفت بالا و گفت غلط ک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#رمان "
#رویای_من "بر اساس #داستان_واقعی
قسمت_سی و پنجم ✍ بخش چهارم
🌹حمیرا خوشحال بود که هر وقت بیدار می شد من پهلوش بودم مرتب خودشو به من نزدیک می کرد تا من بغلش کنم ……
نمی دونستم علت این رفتار اون چیه برای من معما شده بود که اون این همه نسبت به من علاقه نشون می داد موقعی که حالش خوب نبود می دونستم وقتی بهتر بشه ممکنه دیگه این طوری نباشه ولی خیلی دلم می خواست علت این کارای اونو بدونم ……
یک بار تورج اومد داشتم درس می خوندم پرسید رویا خوبی ؟ گفتم آره مرسی دارم بهتر میشم …..
گفت : کاش امروز روزه نمی گرفتی ؟
گفتم : آخه ناراحتی من چیز مهمی که نیست ، راستی تو امروزم روزه ای ؟
گفت : آره منم گرفتم سخت نبود ولی افطارش خیلی خوبه کیف داره ….. مزاحمت نمیشم استراحت کن تا بهتر بشی، اینقدر درس نخون دیگه آدم بره دانشگاه که درس نمی خونه … خندید و رفت ….
🌹نمی دونستم چه احساسی داره ولی ظاهرشو خیلی خوب حفظ می کرد نزدیک افطار بود که عمه اومد و گفت رویا دوستت اومده …پرسیدم میناس ؟ گفت : نه همون شهره خانم که زنگ زد آدرس گرفت به این زودی خودشو رسوند اینجا ….
گفتم وای عمه چیکار کردی؟ من از این دختره خوشم نمیاد … آخ … حالا چیکار کنم الان کجاس ؟
گفت: نمی دونستم عمه جون ، فکر کردم تو خوشحال میشی… آخه همه ی زندگی تو شده حمیرا گفتم شاید دوستت بیاد حال و هوات عوض بشه چه می دونستم!!!
🌹گفتم عمه برای خودت و من مکافات درست کردی …. الان میام پایین …. عمه ناچ و نوچی کرد و گفت کاش از تو می پرسیدم این چه کاری بود کردم می خوای برم بیرونش کنم تو که می دونی من دست رو شستم یک دقیقه برام کار داره ….
گفتم نه دیگه بد میشه این همه راه تو برف اومده … یک کاریش می کنیم …. و زیر بغل منو گرفت و با هم آهسته رفتیم پایین مرضیه داشت ازش پذیرایی می کرد و ایرج و تورج خواب بودن و خوشبختانه علیرضا خان هم خونه نبود.
ناهید_گلکار
ادامه_دارد
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#رمان " #رویای_من "بر اساس #داستان_واقعی قسمت_سی و پنجم ✍ بخش چهارم 🌹حمیرا خوشحال بود که هر وقت
#رمان "
#رویای_من "بر اساس #داستان_واقعی
قسمت_سی و ششم✍ بخش اول
🌹به کمک عمه رفتم پایین با پر رویی توی حال نشسته بود ، داشت چایی می خورد منو که دید از جاش بلند شد و با چنان شوقی اومد طرف من که انگار صد ساله ما با هم جون در جونی هستیم .
همین طور که سر و گردنشو تکون می داد گفت….. سلام عزیزم چطوری؟ مُردم و زنده شدم تا تو رو دیدم …… وقتی گفتن نمی تونی با من حرف بزنی دست و پام سست شد.
گفتم باید برم وگرنه دلم قرار نمیگیره … خدا رو شکر که حالت بهتره کاش بهم می گفتی مزاحم نمیشدم … و دست انداخت گردن منو چند تا ماچ از این ور و اون ور کرد ….
گفتم اصلا لازم نبود چون تو دیروز دیدی که حالم بهتر شده دیگه برای چی نگران شدی ؟ خیلی لطف کردی ولی نباید این کارو می کردی ……
گفت: وا؟ نه به خدا چه زحمتی تو دوست منی, عزیز ترین دوست من.
🌹گفتم : نمی دونستم …………. اصلا به روی خودش نیاورد و نشست همین طورم با قر و ناز حرف می زد که: من به بابام گفتم برای رویا همچین اتفاقی افتاده بدونی چقدر ناراحت شد می خواست شبونه منو بیاره تا تو رو ببینم …
اونقدر که من حالم بد بود و همش تو فکر تو بودم …..
همین موقع تورج و ایرج داشتن از پله ها میومدن پایین تا چشمشون افتاد به اون برگشتن بالا تا لباس عوض کنن ….. من داشت سرم می رفت از بس که شهره منو چاخان کرد که چقدر منو دوست داره و اینا رو با صدای بلند می گفت که عمه هم خوب شیر فهم بشه ….
بچه ها خیلی شُسته رفته و اطو کرده اومدن پایین … سلام و احوال پرسی کردن .. اول از همه ایرج یک چشمک به من زد با اشاره پرسیدم چیه ؟ با دست نشون داد… یعنی حالا می تونی موهاشو بکشی … من خندم گرفت … بچه ها رفتن تو آشپز خونه و من با اون تنها شدم … خوب حالا چیکار کنیم اونو از خونه بیرون کنم ؟ تحملشم کار سختی بود ….
این تنها فکری بود که می تونستم بکنم آره بیرونش کنم ….
🌹صدای ربنا از تلویزیون بلند شد پرسیدم روزه ای گفت: آره … رویا عجب خونه ای دارین خیلی قشنگه …. جوابشو ندادم مونده بودم چیکار کنم …. که عمه اومد. گفت دارن اذان میگن رویا نمیای ؟…. با اکراه به اونم گفت: شما هم تشریف بیارین …… با پر رویی گفت مزاحم نیستم ؟
عمه گفت : حالا دیگه کارش نمی شه کرد بعد به من کمک کرد تا بریم سر میز …. سرمو بردم دم گوش عمه و گفتم کاش تعارف نمی کردین این پررو تر از این حرفاس ….
تا رفتیم تو آشپز خونه بچه ها از جاشون بلند شدن و تورج تعارف کرد تا بشینه اونم عذر خواهی کرد و نشست کنار ایرج…… مرضیه چایی ریخت و همه مشغول شدن ….کسی حرفی نمی زد ، شهره هم خیلی آهسته و با احتیاط داشت افطار می کرد … با خودم گفتم رویا شاید بیچاره به خاطر تو اومده ، باشه دیگه …..
حالا زبون روزه خوب نبود بره عیب نداره … تورج ازش پرسید شما هم مثل رویا خیلی درستون خوب بود که پزشکی قبول شدین …. دوباره شروع کرد … من همیشه شاگرد اول بودم نمی دونین چند تا جایزه برای درس ، برای ورزش ، و خیلی چیزای دیگه گرفتم همه می گفتن تو نابغه ای ولی من قبول ندارم من تلاش می کردم می دونین نابغه بودن کافی نیست باید آدم برای هدفش تلاش کنه که من کردم چند روز پیش یکی از استادا به من گفت اگر یکی باید پزشکی قبول بشه اونم تویی ….
🌹همه ساکت بهش نگاه می کردن …. به جز ایرج ….. تورج بهش گفت : پس این جور که معلومه شما خیلی بی نظیرید ……
به چشماش حالت عشوه داد و گفت : نه دیگه اون جور ولی ببینید خودمو قبول دارم روی شخصیت خودم خیلی حساب می کنم مامانم میگه تا حالا کسی رو ندیده که مثل من با مناعت طبع باشه ….
تورج خیلی جدی گفت : اِ ؟ خوش به حال مامانتون… که همچین دختری داره حالا برعکس شما رویاست همین دوست تون نمی دونین چقدر منم .. منم می زنه والله که دیگه ما از دستش خسته شدیم دائم راه میره و از خودش تعریف می کنه خوب شما که اینقدر مناعت طبع دارین بگین ما چه گناهی کردیم گیر اون افتادیم …
ادامه دارد..
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
#نماز_شب 🌙🌓
💠حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) :
🔸بدانید هیچ چیزی مؤمن را به خدا نزدیک نمی کند، مگر آنکه :
▪️ نماز شب ،
▪️ تسبیح و تهلیل گفتن ،
▪️استغفار و گریه های نیمه شب ،
▪️ خواندن قرآن تا طلوع فجر ،
▪️متصل نمودن نماز شب به نماز صبح ،
🔸 پس هر که چنین باشد ، او را بشارت می دهم به فراوانی روزی که بدون رنج و زحمت و زور بازو به دستش آید .
📚 ارشاد القلوب ، ج 2 ، ص 17
#نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلم برا تنگ شده حسین جونم
♥️✨شــــب جــــمـــعــــه
🤍✨شب قدر محبان حسین است
♥️✨هزاران جان به قربان حسین است
🤍✨ببینی هر کسی از هر کجای این زمانه
♥️✨نشسته دست به دامان حسین است
🙏اَللّهُمَّ ارْزُقْنی شَفاعَهَ الْحُسَیْنِ یَوْمَ الْوُرُودِ
🙏وَ ثَبِّتْ لی قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَکَ مَعَ الْحُسَیْنِ
🙏وَ اَصْحابِ الْحُسَیْنِ الَّذینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ
🙏دُونَ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلامُ.
🙏اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
♥️✨شــب جمعه
🤍✨شب زیارتےارباب بےڪفݧ
♥️✨صلی الله علیک یا اباعبدالله
🤍✨اللهم ارزقنا کربلا🙏
#شب_جمعه
#شب_بخیر
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2