داروخانه معنوی
#احسن_القصص ☘آیتالله محمد تقی بافقی (٢٧) آقای حاج عباس یزدی خدمتگزار بیت آیتالله بافقی نقل کرده ا
#احسن_القصص
☘آیتالله محمد تقی بافقی (٢٨)
🏴من از یونس تازه مسلمان سوال کردم که جریان تو چه بوده و چرا به دین اسلام مشرف شدی و چرا آن موقع شب را برای این عمل انتخاب نمودی؟ او گفت من اهل بغدادم و ماشین باری دارم و غالبا از شهری با شهری بار می برم. یک روز از بغداد بسوی کربلا می رفتم، دیدم در کنار جاده پیرمردی افتاده و از تشنگی نزدیک با هلاکت است، فورا ماشین را نگه داشتم و مقداری آب که در قمقمه داشتم به او دادم سپس او را سوار ماشین کردم و به طرف کربلا بردم، او نمی دانست که من مسیحی هستم، وقتی پیاده شد گفت برو جوان که حضرت ابوالفضل العباس اجر تو را بدهد.
▪️▫️▪️
من از او خداحافظی کردم و جدا شدم. پس از چند روز، باری به من دادند که به تهران بیاورم، امشب سر شب به تهران رسیدم و چون خسته بودم خوابیدم، در عالم رؤیا دیدم در منزلی هستم و شخصی در آن منزل را می زند، پشت در رفتم و در را باز کردم دیدم شخصی سوار اسب است و میگوید: "من ابوالفضل العباس هستم، آمدهام حقی که به ما پیدا کردی به تو بدهم!" گفتم: چه حقی؟! فرمود: "حق زحمتی که برای آن پیرمرد کشیدی." سپس فرمود...
ادامه دارد...
#شرح_حال_اولیاء_خدا
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
#دوستی_میان_زن_وشوهر
💥جهت #محبت و #دوستی میان زن و شوهر این آیه را در 《4》 تکه کاغذ نوشته و در چهار گوشه خانه دفن کنید.
✨آیـه 《128》 سوره توبه
{{لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَريصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُفٌ رَحيمٌ}} [128].
📚طب الائمه،ص426و427
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#تشرفات (قسمت چهارم): #امام_زمان ﷻ 💥بهرحال من هنوز در این فکر بودم که ان شخص خم شد و مرا به طرف خود
#احسن_القصص
#تشرفات (قسمت پنجم):
#امام_زمان ﷻ
💥حضرت بقیة الله ارواحنا فداه ایستاد و رو به من کرد و فرمود: وقتی به بغداد رسیدی "مستنصر خلیفه عباسی" تو را می طلبد و به تو عطایی می دهد، از او قبول نکن و به فرزندم "رضی" (اسم سید ابن طاووس است) بگو که نامه ای به "علی بن عوض" درباره تو بنویسد و من به او سفارش می کنم که هر چه بخواهی به تو بدهد. من همانجا ایستادم و سخنان آن حضرت را گوش دادم، آنها بعد از این کلمات حرکت کردند و رفتند و از نظرم غائب شدند.
✨💫✨
اما دیگر نمی توانستم از کثرت غم فراق آن حضرت به طرف سامراء بروم. همانجا نشستم. گریه می کردم و از دوری آن حضرت اشک می ریختم. بالاخره پس از ساعتی حرکت کردم و به سامرا رفتم. جمعی از اهل شهر که مرا دیدند گفتند: حالت چرا متغیر است؟ با کسی دعوا کرده ای؟ گفتم: نه ولی شما بگویید که این اسب سواران که بودند؟ گفتند: ممکن است از سادات و بزرگان این منطقه باشند. گفتم: نه آنها از بزرگان این منطقه نبودند، یکی از آنها حضرت صاحب الامر روحی فداه بودند. گفتند: کدام یکی از آنها؟ من آن حضرت را معرفی کردم.
✨💫✨
گفتند: زخمت را به او نشان دادی؟ گفتم: بلی. او خودش آن را فشار داد و درد هم گرفت. آنها ران مرا باز کردند، اثری از آن زخم نبود. من خودم هم تعجب کردم و به شک افتادم و گفتم: شاید پای دیگرم زخم بوده، لذا پای دیگرم را باز کردم باز هم اثری نبود!!!
ادامه دارد.
🌹اللهم ارنی الطلعة الرشیدة
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
10.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#امام_زمان ﷻ
#استوری
#جمعه
🌸💫سلام مولای مهربانم
🌸💫دوباره جمعه و
🤍💫ما از تو دوریم
🌸💫اگر چه غصه دار
🤍💫هجر هر روز توایم
🌸💫اما صبوریم
🤍💫شما بهر ظهور خود
🌸💫دعا کن و ما هم
🤍💫در تکاپوی فراهم کردن
🌸💫آن سور و سات
🤍💫جشن پر فیض ظهوریم
🌸💫أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
❣#سلام_امام_زمانم❣
🔹السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْخَلَفُ الصَّالِحُ لِلْأَئِمَّةِ الْمَعْصُومينَ الْمُطَهَّرينَ...
🔹سَلام بر تُو ؛
اِ؎ صآحـــــب ؏ـِــلم ﴿؏َــلےﷺ۔۔﴾
و اِ؎ آیینہ دٰار ؛
صَبـــــر «حَســـــن ﷺ۔۔»
و اِ؎ وارِث ؛
شُجٰا؏ـت ﴿حُسیـــــنﷺ۔۔ 𔘓﴾
و اِ؎ میـــــرٰاث دارِ؛
غُربت فَرزندان حُسیـــــنﷺ۔۔۔ 𑁍
#امام_زمان ﷻ
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2