امروز #اولین_جمعه #ماه_قمری جهت #بخت_گشایی
👈جامع الناس لیوم لاریب فیه ان الله لایخلف المیعاد
اجمع بینی وبین زوج المومن
👈این آیه را《 110》مرتبه تا یک هفته《7روز》 بخوانید برای بازشدن بخت مجرب است .
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#احسن_القصص #تشرفات (قسمت ششم): #امام_زمان نماز خواندم و به سرعت به تهران برگشتم. یکی از علما تهران
#احسن_القصص
#تشرفات (قسمت هفتم):
#امام_زمان
آقای رجبیان گفتند: شب جمعه ای استاد اکبر بنای مسجد برای حساب و گرفتن مزد کارگرها آمده بود گفت: امروز یک نفر آقا سید تشریف آوردند ساختمان مسجد، با قیافه نورانی و جذاب، آمدند اطراف شبستان مسجد و قدم زدند بعد تشریف آوردند جلوی تخته ای که من رویش کار می کردم، دست کردند زیر عبا پولی در آوردند، فرمودند: استاد این را بگیر و بده به بانی مسجد، من عرض کردم، بانی مسجد از کسی پول نمی گیرد، فرمود: می گویم بگیر، من فورا با دستهای گچ آلوده پول را گرفتم. آقا تشریف بردند بیرون.
✨💫✨
من پول را گرفتم پنجاه تومن بود که روی آن نوشته بود برای مسجد امام حسن مجتبی. دوسه روز بعد زنی مراجعه کرد و اظهار تنگدستی کرد، من دست کردم در جیبهایم، پول موجود نداشتم، آن پنجاه تومن مسجد را به او دادم، گفتم بعد خودم جبران می کنم. ولی بعد متوجه شدم که نباید پول را می دادم و پشیمان شدم و تا دوسال بعد هر اسکناس پنجاه تومنی بدستم می رسید نگاه می کردم شاید آن اسکناس باشد، بهر حال این پنجاه تومن یک اثری روی کار مسجد گذاشت، خود من امید اینکه مسجد به اینگونه بنا شود نداشتم.
پایان.
📚برگرفته از کتاب ملاقات با امام زمان و مجله خورشید مکه ج ۲
🔹از برکات این مسجد با عظمت غفلت نفرمایید🔹
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سلام_امام_زمانم♥️
⇦گُل، بــَـــرا؎ زِنـــــدگے۔۔
↫نـــــور رٰا بهـــــآنہ مےکُند !
و مَن، تــُـᰔــو رٰا ... ➛
و هَر روز پَنجـــــره ؎ قَلبــَـــم رٰا ۔۔
↶بہ آسمـــــآنِ یـــــآدت مےگشٰایم !
_تا آفتـــــآبِ نگٰاهَت ۔۔
دَر رگهـــــآیم جٰار؎ شَود ↷
«بٰا تـُــــو زنـــــده مےشَوم۔۔𑁍 ! »
﴿روزَت بِخیـــــر اِ؎،
وعّده ضمٰانت شُده خُدا۔۔𔘓﴾۔
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
#امام_زمان
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
بَرآر دَست دُعآیے،
کِہ دَست مِهر خـُـᰔـــدٰا۔۔
↫حِجـــــآب غِیبت أز آن،
مــ🌙ـــآهرو؎ بَردٰارد۔۔۔
↶غُـــــروب و دٰامنۀ نور آفتـــــآب و شَفق۔۔
بِخوٰان ﴿دُ؏ــآ؎فـــَــرج۔۔𔘓﴾ رٰا،
دعـــــآ أثر دٰارد.
#دعای_فرج #امام_زمان
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
چِشمهـــــآیـترابِبند۔۔
بہ روزهـــــآ؎آمَدنشبِیندیش۔۔!
بِہ «گلهـــــآیے۔۔𑁍»کِہ روزدیـــــدٰارش
دَردسـتدار؎ !!
﴿روزهـــــآیےکہ نَزدیکأست۔۔﴾.
#امام_زمان 🤍
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
#صرف_عمر 🌾قسمت[ دوم] بایدخود را به تعادل برسانیم🍃🌸 #استاد حاجیه خانم رستمی فر «داروخانہ مـــــ؏ـ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عمر خود را چگونه صرف کنیم ۳.m4a
12.87M
چِشمهـــــآیـترابِبند۔۔
بہ روزهـــــآ؎آمَدنشبِیندیش۔۔!
بِہ «گلهـــــآیے۔۔𑁍»کِہ روزدیـــــدٰارش
دَردسـتدار؎ !!
﴿روزهـــــآیےکہ نَزدیکأست۔۔﴾.
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
#امام_زمان 🤍
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
#نسیم_رحمت
#عصر_جمعه
🌹هرکس عصر روز جمعه صد مرتبه سوره قدر را بخواند خداوند به او هزار نسیم از رحمتش را عنایت میفرماید که خیر دنیا و آخرت است.
📚 امالی شیخ صدوق ص 606
@Manavi_2
1_1363290415.mp3
16.08M
🎧 #صلوات_ضراب_اصفهانی🔝
مرحوم سیدبنطاووس(رحمةاللهعلیه) میگوید:
اگر از هر عملی، در #عصر_جمعه غافل شدی...
از صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانی غافل نشو!
چرا که در این دعا سری است که خدا ما را از آن
آگاه کرده است.
🎤 مهدی نجفی✅
#امام_زمان
@Manavi_2
🦋
نزدیک غروب آفتاب جمعه شب دعا سمات فوق العاده فضیلت داره و آرامش بخش بنظرم حتما گوش کنید💚🤲
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
-مٰااینجـــــآهیچکُدام۔۔؛
حآلمـــٰــانخـــــوبنیستْ!!!
بےکَسوکآریــــــمْ . . .
_ ألـْــــعَجل۔۔:)
#اللهمعجللولیکالفرج+!🌱
#غروب_جمعه
#امام_زمان
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
44.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
_اِ؎یـُــــوسف فٰاطمہ!
_ا؎ یـــــآر سَفر کَرده!
هِـــــزارٰان هـــــزٰار دیده،
دَر فرٰاق تُو یَعقوب وار خون مےگرینْد و فَقط با تماشآ؎ قآمت تــᰔـــو بینآ مےشَوند.
ما درکنـــٰــار دروٰازه ؎ دل هـــٰــایمآن،
شٰاخہ گل هـــــآ؎ارادت بـہ دَست گرفتہ،
و هَر آدینہ مُنتظریم !
کـہ چونٰان رَسول أعظمﷺ کِـہ أز مکّہ بـہ مَدینة النبے هِجرت کَرد،
أز مکّہ طُلوع کنے و بـِه مَدینة المَهـــــد؎ دل هـــــآ پٰا گذٰار؎.
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْ
#استغاثه
#امام_زمان
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2
داروخانه معنوی
بسمربالشهدا 📚 داستانعاشقانهواقعی #رمان #دومــدافــع 1⃣ #قسمــــــت_اول آخــــر هفته قـــرا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داروخانه معنوی
بسمربالشهدا 📚 داستانعاشقانهواقعی #رمان #دومــدافــع 1⃣ #قسمــــــت_اول آخــــر هفته قـــرا
📚 داستانعاشقانهواقعی
#رمان
#دومدافع
#قسمت_ســــــوم
ســر جـــام نشستہ بودم و تکون نمیخــوردم
سجادے وایساده بود منتظر من ک راه و بهش نشون بدم اما من هنوز نشستہ بودم باورم نمیشد سجادے دانشجویے ک همیشہ سر سنگین و سر بہ زیر بود اومده باشہ خواستگارے من
من دانشجوے عمران بودم
اونم دانشجوے برق چند تا از کلاس هامون با هــم بود
همیشہ فکر میکردم از من بدش میاد تو راهرو دانشگاه تا منو میدید راهشو کج میکرد
منم ازش خوشـم نمیومد خیلے خودشو میگرفت.....
چند سرے هم اتفاقے صندلے هامون کنار هم افتاد ک تا متوجہ شد جاشو عوض کرد
این کاراش حرصم میداد فکر میکرد کیه❓ البتہ ناگفتہ نماند یکمے هم ازش میترسیدم جذبہ ے خاصے داشت
تو بسیج دانشگاه مسئول کاراے فرهنگے بودچند بار عصبانیتشو دیده بودم
غرق در افکار خودم بودم که
با صداے مامان ب خودم اومدم
اسمااااااء جان آقاے سجادے منتظر شما هستن
از جام بلند شدم ب هر زحمتے بود سعی کردم خونسردیمو حفظ کنم
مامان با تعجب نگام میکرد
رفتم سمت اتاق بدون اینکہ تعارفش کنم و بگم از کدوم سمت باید بیاد
اونم ک خدا خیرش بده از جاش تکون نخورد سرشو انداختہ بود پایـیـن دیگہ از اون جذبہ ے همیشگے خبرے نبود حتما داشت نقش بازے میکرد جلوے خوانوادم
حرصم گرفتہ بودم هم تو دانشگاه باید از دستش حرص میخوردم هم اینجا
حسابے آبروم رفت پیش خوانوادش
برگشتم و با صدایے ک یکم حرص هم قاطیش بود گفتم
آقاے سجادے بفرمایید از اینور
انگار تازه ب خودش اومده بود سرشو آورد بالا و گفت بله❓
بلہ بلہ معذرت میخواهم
خندم گرفتہ بوداز ایـن جسارتم خوشم اومد
رفتم سمت اتاق اونم پشت سر مــن داشت میومد
در اتاق و باز کردم و تعارفش کردم ک داخل اتاق بشہ...
◀️ادامــــہ دارد..
📚📖📚📖📚📖📚📖
📚 داستانعاشقانهواقعی
دومدافع
#قسمت_چهـــــارم
وارد اتاق شد
سرشو چرخوند تا دور تا دور اتاقو ببینہ محو تماشاے عکسایے بود کـہ رو دیوار اتاقم بود
عکس چند تا از شهدا ک خودم کشیده بودم و ب دیوار زده بودم
دستم و گذاشتہ بودم زیر چونم و نگاهش میکردم عجب آدم عجیبیہ ایـن کارا ینی چے
نگاهش افتاد ب یکے از عکسا چشماشو ریز کرد بیینہ عکس کیہ رفت نزدیک تر اما بازم متوجہ نشد
سرشو برگردوند طرفم خودمو جم و جور کردم
بی هیچ مقدمہ ای گفت ایـن عکس کیہ چهرش واضح نیست متوجہ نمیشم
چقــدر پررو هیچے نشده پسر خالہ شد اومده با من آشنا بشہ یا با اتاقـم❓
ابروهامو دادم بالاو با یہ لحن کنایہ آمیزے گفتم
ببخشید آقاے سجادے مثل اینڪہ کاملا فراموش کردید براے چے اومدیم اتاق
بنده خدا خجالت کشید تازه ب خودش اومد و با شرمندگے گفت معذرت میخوام خانم محمدے عکس شهدا منو از خود بیخـود کرد بی ادبے منو ببخشید
با دست ب صندلے اشاره کردم و گفتم
خواهش میکنم بفرمایید
زیر لب تشکرے کرد و نشست منم رو صندلے رو برویش نشستم
سرش و انداخت پاییـن و با تسبیحش بازے میکرد
دکمہ هاے پیرهنش و تا آخر بستہ بود
عرق کرده بود و رنگ چهرش عوض شده بود احساس کردم داره خفہ میشہ
دلم براش سوخت
گفتم اون عکس یہ شهید گمنامہ چون چهره اے ازش نداشتم ب شکل یک مرد جوون ک صورتش مشخص نیست کشیدم
سرشو آورد بالا لبخندے زد و گفت حتما عکس همون شهید گمنامیہ ک هر پنج شنبہ میرید سر مزارش
با تعجب نگاش کردم بله❓شما از کجا میدونید؟
راستش منم هر...
در اتاق بہ صدا در اومد ...
◀️ ادامـــــہ دارد....
«داروخانہ مـــــ؏ــنو؎»👇👇
@Manavi_2