داروخانه معنوی
#احسن_القصص #تشرفات (قسمت اول) مرحوم حاج سیّد محمد تقی مشیری که از سادات و زهاد مشهد مقدس و بسیار
#احسن_القصص
#تشرفات (قسمت دوم)
من با خود گفتم: اگر تا شب هم بنشینم نماز خواهد خواند. پس وقت می کنم که تا سلام نماز را گفت بلادرنگ من هم به آن حضرت سلام می کنم. وقتی جواب من را داد، عرض حاجت می کنم ولی در این مرتبه هنوز سلام نداده بود که یکی از آن سه نفر که در حرم مطهر بودند آمدند و گفتند:《یا خضر تعال راح المهدی》 ای خضر بیا که حضرت مهدی -علیه السلام- رفت و آن شخص که من یقین داشتم حضرت صاحب الزمان -علیه السلام- است ولی حضرت خضر نبی بود، فوراً حرکت کرد و به آن دو نفر دیگر ملحق و از حرم بیرون رفتند.
✨💫✨
من در عقب سر آنها می دویدم که شاید آنها را درک کنم و به خدمت حضرت ولی عصر -عجل الله فرجه- برسم. ولی ممکن نشد و می دیدم آنان را که از دار السیّاده خارج و در میان انبوه و ازدحام مردم که در صحن مطهر مشغول به عزاداری بودند از نظرم غایب شدند و من سر از پا نشناخته از صحن به بست بالا رفته و باز به صحن آمده و از بست پایین خارج شدم ولی اثری از آنها نیافتم و شاید یک ساعت و یا بیشتر از این طرف به آن طرف می دویدم و نگاه می کردم شاید یک بار دیگر هم آنها را ببینم ولی دولت مستعجل بود.
✨💫✨
دیگر به آن فیض نرسیدم و ناگاه متوجه خودم شدم که قبل از این، عاجز از راه رفتن عادی بودم ولی اکنون مدتی است می دوم و پایم درد نمی کند و از برکت توجه و عنایت آن بزرگوار شفا یافته است.
📗شیفتگان حضرت مهدی علیه السلام ص ٢۵٠
🌹اللهم ارنی الطلعة الرشیدة
@Manavi_2
@Manavi_3
@Manavi_4
6.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ
#ویدیو
🌻الهی امروز برایت
🍃همان روزی باشد که میخواهی،
🌼همان هایی را ببینی
🍃که دوستشان داری ،
🌻همان حرفهایی را بشنوی
🍃که دلت میخواهد،و همه چیز ،
🌼همان جوری پیش برود
🍃که آرزویش را داری ...
🌻خوشبختی برایِ هرکس
🍃تعریفِ ویژه ای دارد ،و من
🌼خوشبختی به سبکِ خودت را
🍃برایِ تو آرزو می کنم ...
سه شنبهتون پراز موفقیت🌼🍃
𓏲࣪🌻🤍 ִֶָ𓏲࣪🌼🤍 ִֶָ𓏲࣪🌻🤍 ִֶָ𓏲࣪🌼
#احسن_القصص
#انگشترسازى كه همسايه امام على النقى عليه السلام بود
شخصى در سامراء به نام يونس نقّاش همسايه امام هادى عليه السلام بود و شغلش انگشتر ساز بود و پيوسته به حضور امام عليه السلام شرفياب مى شد و به آن حضرت خدمت مى كرد، روزى در حالى كه مىلرزيد به خدمت امام عليه السلام آمد و عرض كرد، يا سَيِّدى اُوصيِكَ بِاَهْلى خَيْراً )مولاى من وصيت مىكنم كه با خانوادهام به نيكى رفتار نمائيد،
امام عليه السلام فرمودند: مگر چه شده است، عرض كرد عَزَمْتُ عَلَى الرَّحِيلِ ) آماده مرگ شده ام( امام عليه السلام با تبسّم فرمودند چرا يوسف؟
عرض كرد: موسى كه از درباريان قدرتمند خليفه است نگين گران قيمتى به من داد تا بر روى آن نقشى در آورم و آن نگين در خوبى و گرانى نمىتوان براى آن قيمتى تعيين كرد، وقتى كه خواستم نقش مورد دلخواه را روى آن بكنم، ناگهان شكست و به دو نيم شد، و فردا هم روزى است كه بايد نگين را به او بدهم، او يا مرا مىكشد يا 1000 تازيانه به من مىزند ( كه آن هم نوعى مردن است نمى دانم چه كنم)
امام عليه السلام فرمودند: اِمْضِ اِلى مَنْزِلِكَ اِلى غَدٍ، فَما يَكُونُ اِلاَّ خَيْراً )برو منزل، تا فردا خيالت راحت باشد كه چيزى جز خير و خوبى پيش نمى آيد( فرداى آن روز، اول وقت يونس در حالى كه لرزه اندام او را فرا گرفته بود خدمت امام عليه السلام آمد و عرض كرد، فرستاده موسى آمده و انگشتر را مى خواهد، امام عليه السلام فرمودند: (من كه گفتم نترس و) برو نزد او و چيزى جز خير و خوبى نمىبينى،
عرض كرد مولاى من، به او چه بگويم، امام عليه السلام با تبسّم فرمودند: برو نزد او و آنچه به تو مى گويد بشنو (و خيالت راحت باشد كه) چيزى جز خير نخواهى ديد، يونس رفت و لحظاتى بعد خندان برگشت و عرض كرد، مولاى من، چون نزد او رفتم گفت، (موسى مىگويد) دختران كوچك من براى اين نگين با هم دعوا كردهاند، آيا ممكن است آن را دو نيم كنى تا دو نگين شود و تو را (به پاداش اين كار) ثروتمند و بى نياز كنم؟
امام عليه السلام خدا را ستايش كرد و به يونس فرمود: به او چه گفتى، عرض كرد، گفتم مهلت بده فكر كنم چطور اين كار را انجام بدهم، امام عليه السلام فرمودند: خوب جواب دادى
📚کتاب احادیث الطلاب ص 982
@Manavi_2
@Manavi_3
@Manavi_4