eitaa logo
روشنای نور
808 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
1.2هزار ویدیو
283 فایل
اینجا کانالی عمومی است محفلی بی تکلف و صمیمی برای رسیدن به روشنای نور که شما هم دعوتید راه ارتباطی @Ostadi1998 لطفا جهت آشنایی سایرین و ابتر نماندن سلسله مباحث مطالب با لینک منتقل شود @Manodaneshjooham لینک در ایتا @Manodaneshjooha لینک در تلگرام
مشاهده در ایتا
دانلود
روشنای نور
📘 روش های تقویت املاء ابتدایی + راه حل و شیوه املا ✍ سید داوود میرشفیعی لنگری #فن_تدریس @Manodan
🔴 غافل! نوشته حسن روح‌الامین زمستان سال۱۳۷۶ بود، کلاس دوم راهنمایی بودم، در مدرسه‌ای که مدیر به اصطلاح خوش‌فکری داشت که در اواسط سال تحصیلی اومده بودن بر اساس نمره‌ی امتحانات، انضباط و کارنامه‌ی شبانه‌ای هر شب که توسط والدین پر می‌شد (که در اون مثلاً ساعت خواب بعد از ساعت ۹ تخلف محسوب می‌شد) به دانش‌آموز درجه و رتبه می‌دادند. به این صورت که دانش‌آموز عالی و درس‌خون و پسر خوب می‌شد (ساعی) دانش‌آموزی که مستعد بود و محتاج به تلاشی بیش‌تر می‌شد (کوشا) و زباله‌های مدرسه هم می‌شدند (غافل) پس چی شد؟ به‌ترتیب شأنیت: ساعی، کوشا، غافل. پس از تعیین سطح توسط شورای مدرسه شما کارت خودت رو باید به جلوی لباست با سنجاق وصل می‌کردی و اگر جوری قرار می‌گرفت که دیده نمی‌شد تخلف محسوب می‌شد! مثل پلاک ماشین، حالا شما حساب کنید نوجوونی که عرض شونش ۴۵ سانته یک کارت پرس‌شده‌ی مثلا ً ۱۸ سانتی رو روی سینه‌ش که سطح و شأن اجتماعی‌ش رو نشون می‌داد باید نگه می‌داشت. من توی درجه‌بندی توی دسته‌ی (غافل) قرار گرفتم. روزهای اول خیلی باهاش کلنجار رفتم تا دیده نشه، مثلاً پشت کارت غافل کارت دانش‌آموزی‌م رو می‌ذاشتم و می‌چرخوندمش به سمت کارت دانش‌آموزی‌ تا کم‌تر آبروریزی بشه که اینجا هم با برخورد خشن ناظم مواجه می‌شدم که چرا کارتت پیدا نیست ... چند هفته گذشت دیدم نمیشه باید خودم رو از این ذلت نجات بدم با کلی تلاش و زود خوابیدن و چند امتحان نمره بالاتر گرفتن شایسته‌ی درجه‌ی کوشا شده بودم که وقتی رفتم برای تعویض کارت کسی پاسخگو نبود، متوجه شدم که سیاست عوض شده رتبه‌بندی این جوری شده بود؛ به ترتیب از عالی به نازل: (ممتاز) (ساعی) (کوشا) اینجوری عملاً همون غافل محسوب می‌شدم. این خاطرات رو مدت‌ها بود می‌خواستم بگم. یک بار یادمه توی مدرسه دارالفنون، دوستانی از آموزش و پرورش محبت کرده بودند و برای من نکوداشتی گرفته بودند. با لوح کاغذ A4 و از من خواستن که بیام بالا و صحبت کنم. من حوصله نداشتم ولی برای اینکه نگن متکبری، رفتم اونجا و گفتم زمانی که من بچه بودم و به مدرسه می‌رفتم هیچ احساس احترامی دریافت نمی‌کردم. از دم در مدرسه که وارد می‌شدم در سطل اشغال، تخته سیاه، میزها، معلم، دانش‌آموزها، همه و همه بهم با زبون بی‌زبون می‌گفتن خاک بر سرت کنن، ریاضی بلد نیستی، زبانت خوب نیست، دیکته بلد نیستی، اما هیچ وقت کسی نیومد بگه چقدر خوب طراحی می‌کنی حتی معلم هنر! حالا شماها هر چی به من بگید استاد هنرمند فلان و چنان من، همون حرفای بچیگیم رو باور دارم همون خاک بر سرت رو! آدم‌ها در کودکی همان آدم‌های بزرگسالی‌ان با تجربه‌ی کمتر. وقتی در اول دوران حیات من رو به اسمی بخوانی من با همون اسم خودم می‌شناسم. تصویر پست هم کارنامه سال آخر هنرستان من هست، سال ۱۳۸۲ و حالا در سن نزدیک به چهل سالگی وقتی یه نفر تحقیرم می‌کنه و نادیده‌ام می‌گیره برام یادآور دوران نوجوانی و باورهای پایه‌ای هست که توی اون دوران به مغز استخونم رسوخ کرد و به خودم میگم در گوشی راست میگه .‌‌.. @Manodaneshjooham
🔴 بفرمایید گاو آمده! در یک مدرسه راهنمایی دخترانه چند سالی مدیر بودم. روزی چند دقیقه مانده به زنگ تفریح، مردی باظاهری آراسته وارد دفتر مدرسه شد. گفت: «با خانم ناصری دبیر کلاس دوم کار دارم. می‌خواهم درباره درس و انضباط فرزندم از او سؤال کنم.» از او خواستم خودش رامعرفی کند. گفت: «من گاو هستم! خانم دبیر بنده را می‌شناسند! بفرمایید گاو آمده! ایشان متوجه می‌شوند چه کسی آمده!» تعجب کردم و موضوع را به خانم ناصری، دبیر کلاس دوم گفتم. او هم تعجب کرد و گفت: «ممکن است این آقا اختلال روانی داشته باشد. یعنی چه گاو؟ من که چیزی نمی‌فهمم!» ناچار از او خواستم پیش آن مرد برود. با اکراه پذیرفت و رفت. مرد آراسته، با احترام به خانم دبیر ما سلام داد و خودش را معرفی کرد: «من گاو هستم!» معلم جواب سلام داد و گفت: «خواهش می‌کنم، ولی ...» مرد ادامه داد: «شما بنده را بخوبی می‌شناسید. من گاو هستم، پدر گوساله! همان دختر ۱۳ ساله‌ای که شما دیروز در کلاس، او را به همین نام صدا زدید ...» دبیر ما به لکنت افتاد و گفت: «آخه، می‌دونید ...» مرد گفت: «بله، ممکن است واقعاً فرزندم مشکلی داشته باشد و من هم در این مورد به شما حق می‌دهم. ولی بهتر بود مشکل انضباطی او را با من نیز در میان می‌گذاشتید. قطعاً من هم می‌توانستم اندکی به شما کمک کنم.» خانم دبیر و پدر دانش‌آموز مدتی با هم گفتگو کردند ... آن آقا در خاتمه کارتی را به خانم دبیر ما داد و رفت. وقتی او رفت، کارت را با هم خواندیم. روی آن نوشته شده بود: دکتر فلانی، عضو هیأت علمی دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه..... چند روز بعد از ایشان خواستم یک جلسه برای معلمان صحبت کنند. در کمال تواضع خواسته‌ام را قبول کردند، سخنرانی دلپذیری داشتند ... ایشان می‌گفت: «خشونت آن گونه كه ما فکر می کنیم فقط محدود به خشونت فيزيكی بدنی نيست. عموماً ما درگيری‌های فيزيكی یا تعرض جنسی را خشونت می‌دانیم. ولی واقعیت آنست که دامنه خشونت، حوزه‌های گسترده‌تری دارد از جمله خشونت زبانی. وقتی توهین می‌کنیم، قومی را مسخره می‌کنیم، صاحبان یک عقیده را تحقیر می‌کنیم. وقتی تهمت یا برچسب می‌زنیم یا تهدید می‌کنیم، همه اینها خشونت است؛ منتها خشونت زبانی. بدون خون و خونریزی است. خشونت زبانی می‌کُشد. تا حالا هیچ کس را دیده‌اید به دلیل اینکه مسخره شده و یا فحش خورده باشد به اورژانس مراجعه‌ کند؟ یا به پلیس شکایت کند؟ قربانیان خشونت زبانی، اثری از جای زخم بر بدنشان یا مدرک دیگری ندارند. خشونت ابتدا در ذهن شكل می‌گيرد، بعد خود را در زبان نشان می‌دهد و سپس زمینه‌ساز خشونت فیزیکی می‌شود. وقتی رهبر یک گروه سیاسی در جامعه، افراد طرف مقابل ر ااحمق، مغرض و فاسد معرفی می‌کند، ما به عنوان طرفداران او آمادگی لازم را پیدا می‌کنیم که در زمان مناسب با ماشین از روی آن‌ها رد شویم. چرا؟ چون دیگر آنها را شایسته زندگی نمی‌دانیم! وقتی در یک ورزشگاه صد هزار نفری، طرفداران تیم مقابل را با ده‌ها فحش آبدار و ناموسی می‌نوازیم، زمینه را برای زد و خورد بعد از بازی فراهم می‌کنیم. وقتی دختر همسایه را داف خطاب می‌کنیم، راننده کناری را یابو، مشتری را گاو، دانش‌آموز را خنگ و فرد قانون‌مدار را اُسکُل، و قانون را در کلام زیر پا می‌گذاریم، همه این‌ها خشونت‌های زبانی است. یعنی آمادگی برای خشونت رفتاری در آینده؛ از تعرض جنسی بگیرید تا صدمه فیزیکی.» اما چه باید کرد؟ اولین کار این است که را بیاموزیم. فقدان مهارت‌های گفت‌وگو باعث می‌شود افراد نتوانند آنچه که مدنظر دارند را به زبان روشن بیان کنند و ایده و احساس خود را در یک کلام خشن و تند تخلیه می‌کنند. تمرین گفتگو، تمرین تخلیه ذهن و قلب، به شیوه‌ای غیرخشونت‌آمیز است. دومین کار این است که به خودمان بارها و بارها یادآوری کنیم کشتن آدم‌ها فقط به فرو کردن چاقو در سینه آنان نیست. دختر یا پسر، زن یا مردی که شخصیتش تخریب شده، شرافتش لکه‌دار شده، عزت نفسش لگدمال شده، دیگر زندگی نرمال نخواهد داشت. آنگاه یاد خواهم گرفت کلمه گاو را فقط و فقط برای خود گاو بکار ببرم ... پی‌نوشت: در ترم دوم مدرسه والدین، مفصل در مورد با دیگران (به صورت خاص نوجوان‌مان) و روش‌های موثر با این نسل صحبت خواهیم کرد. 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4 ____ @Manodaneshjooham
6.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قابل توجه دانشجومعلمان عزیز👇 🎺🎺🎺🎺 مهمترین درس بچه های ما؟! @Manodaneshjooham
23.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ابتکار عمل معلم کلاس اول بهشت صابرین اهواز، (خانم دانش) @Manodaneshjooham
روشنای نور
🔴 غافل! نوشته حسن روح‌الامین زمستان سال۱۳۷۶ بود، کلاس دوم راهنمایی بودم، در مدرسه‌ای که مدیر به اص
✅چند توصیهٔ مهم برای استفاده از سیستم‌های تدریسِ مجازی✍️ ۱. موقع تدریس با سیستم مواظب صداهای اطراف باشید؛ مثلاً مواظب باشید با همسر گرامی به اصطلاح یکی به‌دو نکنید یا زیاد صمیمی صحبت نکنید(معمولی باشید). ۲. حتی اگر تصویری هم تدریس نمی‌کنید، مواظب باشید حتما با وضع آراسته و نسبتا رسمی جلوی دستگاه قرار بگیرید؛ چون کافی‌ست اشتباها دست‌تان روی گزینه وبکم دستگاه برود و همه، چهرهٔ شما را مشاهده کنند. ۳. پیش از تشکیل کلاس منوها و گزینه‌های سیستم را یک‌بار مرور کنید تا مبادا بعداً دچار مشکل حاد بشوید. ۴. با انرژی و محکم وارد کلاس شوید. ۵. اگر بچه کوچک دارید و دارد به شما نزدیک می‌شود تا وضع را به هم بریزد، دستپاچه نشوید؛ میکروفون را قطع کنید؛ ضبط را فریز کنید؛ سپس برگردید و ادامه دهید. ۶. سعی کنید موقع پخش صدای خودتان، اجازه صحبت به فراگیران را قطع کنید؛ چون اگر صحبت کنند، احتمالا روی تدریس اصلی شما ضبط شده و برای می‌ماند (احتمالا در برخی سیستم‌ها) به هرحال صحبت آنان را مدیریت کنید. ۷. اینجا دیگر کلاسِ «فقط» خودتان و فراگیران نیست؛ شما هم برای آنان تدریس می‌کنید؛ هم مدیران و استادان ارشد (پس کمی وقت بگذارید) گرچه انشالله همه برای خدا تدریس می‌کنید و او را همیشه حاضر و ناظر می‌دانید. ۸. اگر نخستین تجربهٔ تدریس مجازی‌ست، ممکن است اشتباهی یا سخنی ناروا از فراگیران صادر و سربزند؛ مثلاً موقع دیدن اتفاقی شما_ که ظاهر مرتبی ندارید_ بگویند: «اوووو ! این چه وضعیه استاد؟!» شما صبور باشید و تغافل کنید. ۹. جایی آرام و خلوت را برای تدریس انتخاب کنید. ۱۰. اگر در منزل سرو‌صدا زیاد است، بروید داخل خودرو؛ آن را جایی دنج و خلوت پارک کنید؛ شیشه ها را بالا بکشید و تدریس کتید. ۱۱. سعی کنید از میکروفون مخصوص که صداهای اطراف را نمی‌گیرد، استفاده کنید؛ نرم‌افزارهایی هست که این کار را تنظیم می‌کند. ۱۲. اگر پاورپوینت و منبع درسی در دسترس نیست، پیش از تدریس حتما یادداشت برداری کنید. ۱۳. وزیر ارتباطات اعلام کرده IP های ورودی به دروس مجازی رایگان است؛ انشالله که چنین باشد؛ اما اگر برای شما رایگان نیست، ذهن خود را مشغول نکنید؛ از یک بستهٔ ارتباط اینترنتی خوب استفاده کنید؛ فرض کنید هزینهٔ رفت و آمد بنزین و ... شده است. ۱۴. اگر از مدیران ارشد وزارت ارتباطات و آموزش عالی کشور کسی مطالب را می‌خواند، در جریان باشند برخی از کاربران اعلام می‌کنند ما از سیستم رسمی آموزش مجازی استفاده می‌کنیم؛ اما از حجم اینترنت کاسته می‌شود؛ خصوصا غیر انتفاعی ها. ۱۵. کلاس را جدی بگیرید؛ دست‌کم این است که اختیار جلوگیری از ضبط مطالب خود را ندارید و بنارا بر این بگذارید که درس در فضای عمومی منتشر می‌شود (معلم‌عزیزی که گفت آیلاند که یادتان هست؟) ۱۶. حتی‌الامکان گوشی را بی‌صدا کنید. ۱۷. نزدیک آشپزخانه نباشید؛ صدای زودپز همه‌چیز را به هم می‌ریزد. ۱۸. اگر قرار است به هر دلیلی چند دقیقه از دستگاه استفاده نکنید، حتما میکروفون سیستم را قطع کنید (وظیفهٔ من گفتن بود؛ نگید نگفتم!) ۱۹. اگر مطلبی از دست‌تان در رفت که قابل برگشت و اصلاح نبود و در فضای مجازی گسترده شد، نگران نباشید؛ به‌قدری مطالب بی‌پایه در این فضا هست که مطلب شما پس از مدتی در میان آن‌ها گم خواهد شد؛ البته برای مدتی مشهور هم می‌شوید. ۲۰. تا به‌ سیستم مسلط نشده‌اید تدریس را آغاز نکنید. 📑برگرفته از کانال روش تدریس به قلم استاد رفیع الله ثرایی (استاد معارف دانشگاه راغب اصفهانی ) @Manodaneshjooham
روشنای نور
زن و شوهر به مثابه مکمل! ✍روح الله کریمی خویگانی پایداری رابطه زمانی تضمین می‌شه که طرفین همزمان
مرزهای مراوده ای! ✍ روح الله کریمی خویگانی ساعت ده شب می‌بینی آیفون خانه شما به صدا در می‌ یاد! آیفون رو که برمی‌ داری رفیقت با زن و بچه‌اش با شوق و ذوق می‌گویند «مهمون نمی‌خواید»! و تو با دل خون می‌گویی بفرمایید خواهش می‌کنم! با دوستت قرار می زاری ساعت ۱۰ اونو ببینی، بعد از دو ساعت معطلی، با خنده میاد و میگه ببخشید دیر شد و شوربختانه همیشه اینگونه است! یک آشنا از شما قرض می‌گیرد و به جای آنکه قرضش را سر موقع برگرداند دوباره و سه باره و چهارباره برای قرض گرفتن به شما مراجعه می کند... به راستی چرا ما با چنین افرادی مجبوریم زندگی کنیم و حرص بخوریم؟ پاسخ روشن است: چون ما خودمان اجازه می دهیم، خودمان مرزهای اخلاقی خودمان را برداشته ایم و متاسفانه روان خودمان باید تاوان آن را بدهد. رفقا! ما باید مرزهای مراوده ای خودمان را برای دیگران جابیندازیم. اگر فردی بی موقع و بدون هماهنگی به منزل ما آمد، خیلی با ملاطفت بگوییم که دفعه بعد شاید آمادگی پذیرش اینگونه مهمانی را نداشته باشیم. وقتی قرض خواست بگوییم این آخرین باری است که اینگونه قرض میدهم و باید مشکلت رو جور دیگری حل کنی... و اگه دوباره دیر سر قرار بیایی ممکن است ۵ دقیقه بیشتر منتظرت نمی مانم ... وقتی مرزهایمان را مشخص می کنیم داریم به دیگران پیام واضح و روشن می دهیم که با ما چگونه می توانند رفتار کنند. ما وقتی دانشجو بودیم بنا به خلقیات اساتید نحوه حضور به موقع، نحوه نشستن، نحوه خروج، نحوه سوال پرسیدن و ....را تنظیم می کردیم و این بر اساس مرزهای مراوده ای بود که از اساتید گرفته بودیم. یادم نمی رود در دوره ارشد یک کلاسی داشتیم که با یک استاد بسیار سخت گیر کلاس داشتیم، یک همکلاسی ما از اردبیل می آمد و ایشان وقتی رسیدند یک ربع از کلاس گذشته بود، وقتی اجازه گرفت که وارد کلاس شود استاد به او اجازه نداد هرچه التماس کرد که استاد من در برف گیر کرده بودم استاد زیر بار نرفت. من یاد ندارم کسی در کلاس ایشان جرات دیر آمدن یا غیبت کردن داشت. نمی‌خواهم بگویم کار آن استاد درست بود یا نه، ولی وقتی ما آن صحنه را می‌دیدیم دستمان می‌آمد که مرزهای مراوده‌ای این استاد این گونه است و اگر بخواهیم با او به چالش نرسیم باید سر موقع در کلاس حاضر شویم. یک بار برای همیشه آنچه که از دیگران ما ناراحت می کند و مکرر اتفاق می افتد را احصا کنیم و برای آن موقعیت ها و رفتارها مرزهای جدید تعریف کنیم. @Manodaneshjooham
5.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⏯ نگاه تربیتی شهید آیت الله بهشتی: 🌿 رسالت استاد دانشگاه در برابر دانشجویان، آموزش صرف نیست بلکه پروراندن است... @Manodaneshjooham
93.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 چگونگی تدریس اثربخش 🌿توصیه های استاد قرائتی به اساتید🌿 👌🏼پیشنهاد دانلود ⏱برگزار شده در تاریخ ۱۷ فروردین 1404 ✅ نشست نوروزی مسئولان و کارکنان نهاد @Manodaneshjooham
اول دل رو تصاحب کن تا بتونی رو مغزش تأثیر بزاری! ✍ روح الله کریمی خویگانی در دوران دبیرستان،من در مدرسه ی نمونه شبانه روزی درس می خوندم. رشته ی ریاضی فیزیک. یک دانش آموزی توی خوابگاه ما بود به نام محمود(مستعار) که اصلا درس نمی خوند ولی به برکت شگردهای والایی که در تقلب داشت نمرات خیلی خوبی می گرفت! یه روز امتحان فیزیک داشتیم. محمود بغل دست من نشسته بود و داشت تقلب می کرد که فهمید آقا معلم در چند قدمی او چند دقیقه ای هست که به او نظاره می کند! من انتظار داشتم معلم برگه اش را بگیرد ولی بی آنکه عکس العملی انجام دهد از او عبور کرد! شب که در خوابگاه بودیم متوجه شدم محمود برای اولین باره که داره درس می خونه. با لحنی تمسخروار به او گفتم محمود جان حیف چشمات نیست این آخرین روزهای امتحانات اذیتشون می کنی!حوصله نداشت جواب بده... چند تا امتحان باقی مونده رو هم خیلی خوب خوند. بعد از امتحانات که داشتیم برمی گشتیم به شهرستان خودمون، توی ماشین صحبت از امتحانات شد. او گفت: یادته اون روز به من تیکه انداختی که چی شده درس می خونی؟ گفتم آره، هنوز هم برام تعجبه! گفت سر امتحان فیزیک که تقلب کردم آقای سهیلی منو دید، اصلا به روی خودش نیورد. امتحان که تموم شد یواشکی منو صدا کرد و یه گوشه ی خلوت مدرسه با من صحبت کرد. یه چیزایی گفت خیلی روم تاثیر گذاشت. آقای سهیلی گفت: محمود جان امروز مطمئن شدم که هم هوشت خوبه، هم میل به کمال داری! گفتم چطور مگه آقا؟! گفت: خیلی حرفه ای تقلب می کردی، معلومه هوش شما خیلی خوبه. دنبال نمره ی بالایی پس معلومه کمال گرا هم هستی... بعد شروع کرد در مورد شیوه های درست به کارگیری این هوش و کمال گرایی ام صحبت کرد. بعدش دست رو شونه هام گذاشت و گفت بچه های سالم و گلی مثل شما اگر راهشون رو به درستی پیدا کنند، خیلی موفق می شن، برو با این هوش و ذکاوت تا یه روز موفقیت هاتو ببینم.... وقتی در خلوت خودم فکر کردم دیدم درست می گه... ‌ تصمیم گرفتم خودم درس بخونم. الان که فکر می کنم حرف کارتر بیتون درست بود: «مربی اگه بخواد ذهن متربی رو تصاحب کنه باید اول دلش رو تصاحب کنه»! @Manodaneshjooham