📌اصرارش را که دید آغوشش را باز کرد. گفت: بیا پسر برادرم. بیا خداحافظی کنیم.
دستهایشان را انداختند گردن هم و گریه کردند. قاسم سیزده ساله بود.
📖 آفتاب بر نی | صفحه ۷۹ | زینب عطایی
#محرم
#بعث_خون
🌱با ما همراه باشید
📌 #من_و_کتاب
🆔 https://eitaa.com/Manvaketab_info